بست فایلز

این سایت به منظور گذاشتن برترین مطالب و آموزشها راه اندازی شده است. در صورتی که از محتوا ومطالب ما راضی نیستید میتوانید از قسمت تماس با ما پیشنهاد و یا انتقاد خود را مطرح کنید. همچنین با شرکت در نظرسنجی سایت نیز میتوانید نظردهید.

اگر به یک وب سایت یا فروشگاه رایگان با فضای نامحدود و امکانات فراوان نیاز دارید بی درنگ دکمه زیر را کلیک نمایید.

ایجاد وب سایت یا
فروشگاه حرفه ای رایگان

نظرسنجی سایت

آمار سایت

نظرسنجی سایت

قیمت فایل های فروشگاه را چگونه توصیف میکنید؟

اشتراک در خبرنامه

جهت عضویت در خبرنامه لطفا ایمیل خود را ثبت نمائید

Captcha

آمار بازدید

  • بازدید امروز : 123
  • بازدید دیروز : 21
  • بازدید کل : 175849
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید
  • عنوان اسلاید

فيلمنامه: نون و گلدون


فيلمنامه:

نون و گلدون

 

ريل راه‎آهن، روز:

مردي با چهرة خشن روي ريل مي‏آيد. كلاكتي مكرر وارد كادر شده عناوين فيلم را اعلام مي‏كند. مرد هر لحظه نزديك‎تر مي‏شود.

 

ورودي شهر، لحظه‏اي بعد:

گنبدي در كادر، مرد نشاني در دست به سوي گنبد مي‏رود. اذان مؤذن‎زاده اردبيلي شنيده مي‏شود. مرد گويي در يك سرازيري فرو مي‏رود.

 

جلوي درِ يك خانه، ادامه:

مرد در مي‏زند. لحظه‏اي بعد لاي در باز مي‏شود. و دستي پيچيده در چادر، لاي در ديده مي‏شود. از زني كه پشت در است فقط صدايي شنيده مي‏شود.

زن: كيه.

مرد: سلام خانوم. مي‏بخشين من با آقاي محسن مخملباف كار داشتم.

زن: خونه‏شون اين جا نيست آقا.

مرد: به من اين جا‎ رو نشوني دادن.

زن: از اين ور تشريف مي‎برين. كوچة اولي نه، كوچة دومي كه رسيدين، در سوم؛ يه درِ سبز رنگه.

مرد: خيلي ممنون.

در بر دست پيچيده در چادر بسته مي‏شود.

 

جلوي درِ خانه‏اي ديگر، لحظه‏اي بعد:

مرد نشاني در دست ايستاده است و حيرت‎زده آن را ورانداز مي‏كند. دختربچة كوچكي در يونيفورم سورمه‏اي رنگ مدرسه سر مي‎رسد. از جيبش كليدي درمي‏آورد و در را باز مي‏كند.

مرد: دختر خانوم، شما دختر آقا محسني؟

دختر: بعله.

مرد: مي‏تونين يه لحظه صداش كنين.

دختر: نيستن.

مرد: كجا رفتن؟

دختر: سرِكار.

مرد: كي ‏ميان؟

دختر: شب.

مرد: من يه پيغامي دارم مي‏تونين بهش برسونين؟

دختر: صبر كنين من برم كيفمو بذارم بيام.

وارد خانه مي‏شود. كيفش را مي‏گذارد و سر از لاي در بيرون مي‏كند.

دختر: بفرمائين، مي‏خواين هنرپيشه شين؟

مرد: تو از كجا فهميدي؟

دختر: آخر هر كسي مي‏آد درِ خونة ما و من نمي‏شناسمش مي‏خواد هنرپيشه شه.

مرد: حالا مي‏شه اين پيغامو بهش برسوني؟

دختر: چه پيغامي؟

مرد: بهش بگو اون پاسبانه كه قبلاً مي‎خواستي اسلحه‏شو بگيري اومده بود.

دختر: اگه پاسباني، پس چرا مي‎خواين هنرپيشه بشين؟

مرد: الان كه پاسبان نيستم، الان شغلم آزاده. زمان شاه پاسبان بودم. از وقتي چاقو خوردم استعفا دادم.

دختر: شما كه پاسباني پس اسلحه‏ات كو؟

مرد: اسلحه ام؟ بيست سال پيش كه بابات چريك بود، من پاسبان بودم و اسلحه داشتم. بابات اون وقت هفده سالش بود. اومد اسلحة منو بگيره، اما نتونست. منم با تير زدمش. اونم چاقو زد و رفت.

دختر: بابام كه چاقو نمي‎زنه، فيلم مي‏سازه.

مرد: آخه اون وقت مي‏خواست اسلحة منو بگيره، منو چاقو زد، منم با تير زدمش.

دختر: شما بابامو با تير زدين؟

مرد: مال خيلي وقت پيشه.

دختر: چرا زدي؟!

مرد: مجبور بودم. چون اون منو با چاقو زد، منم مجبور بودم با گلوله بزنمش.

دختر: توي فيلم؟

مرد: توي فيلم نه، توي واقعيت.

دختر: اگه راست راستي چاقو خوردي پس چرا نمردي؟!

مرد: خب رفتم بيمارستان، دكتر بهم رسيد، خوب شدم.

دختر: چرا به بابام تير زدي؟

مرد: اين حرف‏ها مال خيلي وقت پيشه، حالا مي‎شه اين پيغامو بهش برسوني؟

دختر: بعله.

مرد: چي مي گي؟

دختر: اون پاسبانه كه تو فيلم بهت چاقو زد، اومد.

مرد: من چاقو نزدم، اون به من چاقو زد. حالا بهش مي گي؟

دختر: بعله.

مرد: آفرين. بهش بگو به پاسبانه يك نقش بده كه لازمش داره.

دختر: حالا براي چي مي‏خواي هنرپيشه شي؟

مرد: خب ديگه. واسة يه موضوعي. آخه نمي‏تونم كه بگم.

دختر: چرا نمي‏توني بگي؟

مرد: نمي‏شه ديگه. حالا شما اين پيغامو بهش مي‏دي؟

دختر: شما كه نمي‏توني بگي، پس چه جوري مي‏خواي هنرپيشه شي؟

مرد: حالا شما به بابات بگو، بعد بهش مي گم. مي‏ري دفترچه‏تو برام بياري آدرسمو براش بنويسم؟

دختر مي‏رود كيفش را مي‏آورد. مرد يك بسته نُقل و يك بسته جوراب را روي كيف دختر مي‏گذارد.

مرد: اين نُقل‎ها رو آوردم براي تو كه بخوري. اين جورابم آوردم براي بابات كه بپوشه. (دختر هدايا را پس مي‎زند. مرد مي‏خواهد در دفترچة او بنويسد كه دختر نمي‏‎گذارد.)

دختر: توي اين دفتر نمي‏شه بنويسي، چون كه نمرة بيست توش دارم. خانوممون گفته توش چيزي ننويسين. اين دفترچه‎رم نمي‏شه، چون كه علومم هم بيست شده، ديكته‏مم تازه بيست شدم. (مرد بالاخره مشغول نوشتن در دفترچه مي‏شود. دختر جيغ مي‏زند) وسطش كه نه! آخرش بنويس.

مرد: خيلي خب. اينم آدرسم (و دوباره هدايا را روي كيف مي‏گذارد.) سلام منو بهش برسون.

مرد مي‏رود و دختر پس از دور شدن مرد هدايا را در كوچه مي‏گذارد و داخل خانه شده در را مي‏بندد. كلاكت زده مي‏شود.

صداي دستيار كارگردان: سوژه انتخاب شد.

 

استوديوي آزمون، روز:

عده‏اي پسربچه جلوي پردة سفيد صف كشيده‏اند. محسن پشت ميزي نشسته و از آن‏ها سؤال مي‏كند.

محسن: چند سالتونه؟

همه: هفده سال.

محسن: تو هم هفده سالته؟

پسربچه: نخير پونزده سالمه.

محسن: پس بفرماييد بيرون. (رو به ديگران) شما مي‏خواي چي كاره شي؟

يك نفر: من مي‏خوام مشهور بشم.

محسن: شما مي‏خواي چي كاره بشي؟

ديگري: كارگردان يا بازيگر، اگرم نشد همون خياطي.

محسن: شما؟

ديگري: مي‏خوام پولدار شم. پوله كه به آدم شخصيت و خوشبختي مي‏ده.

محسن: شما مي‏خواي چي كاره شي؟

پسر هفده ساله: من مي‏خوام بشريّتو نجات بدم.

محسن: بشريّتو نجات بدي؟!

پسر هفده ساله: يعني آدم‏هاي فقير و آدم‏هاي مظلوم‏رو نجات بدم.

محسن: با چه شغلي نجات بدي؟

پسر هفده ساله: شغلش مهم نيست.

محسن: مي‏دوني بشريّت چند ميليارده؟

پسر هفده ساله: يك ميليارد و نيم.

محسن: (از همه مي‏پرسد) بشريّت چند نفره؟

همه: شيش ميليارد.

محسن: (از يك جوان كارگر) تو نمي‏خواي بشريّتو نجات بدي؟

پسركارگر: من اگه بتونم مشكل خودمو حل كنم بسمه.

محسن: به نظر تو اين مي‏تونه مشكل بشريّتو حل كنه؟

پسركارگر: نه بابا نمي‏تونه.

محسن: توكه نمي‏دوني بشريّت چند نفره چطوري مي‏خواي نجاتش بدي؟

پسر هفده ساله: اوّل‏ها مي‏خواستم معلم بشم، بعد ديدم فوقش سالي سي نفر را با سواد مي‏كنم، بعد گفتم برم دكتر بشم، ديدم روزي پونزده نفر رو معالجه مي‏كنم، فوقش مي‏شه ماهي چهار صد پونصد نفر. ديدم صرف نمي‏كنه.

محسن: مگه تاجري كه مي گي صرف نمي‏كنه؟

پسر هفده ساله: خب وقت كمه ديگه. آدم اين جوري كه نمي‏تونه براي همه يه كاري بكنه. خواستم نويسنده بشم، ديدم براي كي بنويسم؟ اونايي كه بدبخت و بيچاره‏اند كه هيچ كدومشون سواد ندارن. پس گفتم بايد يه كاري گير بيارم كه همه رو يكباره نجات بدم، تازه وقتم زياد نبره. به خودم گفتم بايد يه كار بزرگي بكنم .

محسن: سابقة كار هنري داري؟

پسر هفده ساله: يه كمي كار تئاتر توي مدرسه. زياد مهم نيست.

محسن: خيلي خب همه بفرمائين بيرون. (همه مي‏روند) شما كه مي‏خواستي بشريّتو نجات بدي، نرو.

بقيه بيرون مي‏روند و محسن دست بر گردن پسر هفده ساله، جلوي دوربين عكاسي دستيارش مي‏ايستد. عكس آن‏ها با زدن فلاش فيكس مي‏شود.

صداي دستيار كارگردان: جواني كارگردان انتخاب شد.

محسن و جواني‏اش بيرون مي‏روند. روي يكي از صندلي‏ها مرد پاسبان نشسته است. محسن از كنار او عبور مي‎كند.

محسن: (به دستيارش) زينال جان به اين آقا بگو از بين جوون‎‏هاي بيست ساله يك نفر رو انتخاب كنه كه نقش جوونيشو بازي كنه. (و بيرون مي‏رود.)

حالا دستيار كارگردان پشت دوربين فيلمبرداري است و پاسبان پشت ميز نشسته و از بين جوانان بيست ساله به دنبال جواني خود مي‏گردد. و آن‏هايي را كه نمي‏پسندد يكي پس از ديگري حذف مي‎كند، تا سرانجام به آخرين نفر مي‏رسد.

پاسبان: شما موهاتو بزن عقب، حالا به من نيگاه كن. (جوان رو به او مي‏چرخد) آقا زينال چشم‎هاشو ببين. به من شبيه نيست؟ اگه يه كلاه پاسباني سرش بذاريم مي‏تونه جووني منو بازي كنه؟

دستيار كارگردان: اين شبيه تو نيست آقا.

پاسبان: ولي فيزيك صورتش خيلي سينمائيه. اگه يه كلاه پاسباني سرش بذاريم مي‏تونه نقش جووني منو بازي كنه؟

دستيار كارگردان: فكر نكنم.

پاسبان: ولي من جووني خودمو گير آوردم (از جايش برمي‏خيزد و به سمت او مي‏رود.) لطفاً يه عكس از ما بگيرين.

دست بر گردن جواني‏اش مي‏اندازد. جوان از اين كه كنار مردي با چهرة خشن ايستاده اكراه دارد. دستيار كارگردان عكس آن‏ دو را مي‏اندازد.

دستيار كارگردان: برم اين عكسو به محسن نشون بدم.

دستيار بيرون مي‏رود. آن دو بر پردة سفيد تكيه داده‎اند.

پاسبان: شما مال كجايي؟

جوان بيست ساله: (از حرف زدن با او اكراه دارد و نمي‎داند قرار است چه اتفاقي بيفتد. فقط در پاسخ او اداي وظيفه مي‏كند.) مال تهران.

پاسبان: منم مال اروميه‏ام. تا حالا فيلم بازي كردين؟

جوان بيست ساله: نه.

دستيار كارگردان برمي‏گردد. لاي در را باز مي‏كند و جوان بيست ساله را صدا مي‏كند كه بيرون برود و به جايش يك جوان بيست سالة ديگر را كه قبلاً توسط پاسبان رد شده بود داخل مي‏كند. پاسبان از اين كه جوان بيست سالة خوش تيپي كه انتخاب كرده بود مي‏رود و به جايش يك جوان معمولي و حتي خشن باز مي‏گردد يكّه مي‏خورد. دستيار كارگردان دوربين به دست نزديك مي‏شود.

دستيار كارگردان: حاضر باشين. دست بندازين گردن همديگه و لبخند بزنين.

جوان تازه وارد فوري دست بر گردن پاسبان مي‏اندازد اما اين بار پاسبان از ايستادن كنار جوان تازه وارد اكراه دارد.

پاسبان: مي‏بخشين آقا زينال، اين آقا شبيه من نيست.

دستيار كارگردان: چرا شبيه نيست؟

پاسبان: عكس منو نيگاه كنين (عكسي از جيبش در آورده نشان مي‏دهد.) به اون آقا شبيه‏تر از اين آقا هستم.

دستيار كارگردان: اين آقا از همه به تو شبيه‏تره. برو كنارش بايست دست بنداز گردنش.

پاسبان: اين آقا شبيه من نيست.

دستيار كارگردان: مگه در گوش من نگفتي اين نقش برات از نون شبم واجب‎تره؟

پاسبان: گفتم. ولي نه اين كه اين آقا جوونيمو بازي كنه. حالا چي مي‏شه اون آقايي كه خودم انتخاب كرده بودم باشه؟

دستيار كارگردان: خيلي خب صبر كن برم از محسن بپرسم بيام.

دستيار كارگردان مي‎رود و آن‏ دو بر پردة سفيد تكيه مي‏دهند.

جوان تازه وارد: ببخشيد شما بچة كجا هستين؟

پاسبان: (با اكراه) اروميه.

جوان تازه وارد: منم بچة شهر بابكم. راسته كه مي گن اروميه هواش سرده؟ شهر بابك ما هم زمستون‏ها هواش يه خرده سرد مي‏شه. منتها نه به اون اندازه كه مي گن اروميه اين قدر هواش سرد مي‏شه كه اصلاً نمي‏شه بياي بيرون و آب‏ها يخ مي‏زنن. . . من دفعة اوله كه دارم بازي مي‏كنم، راسته كه مي گن كار سختيه؟

پاسبان: اي. . . .

جوان تازه وارد: يه طوري نباشه كه آبرومون بره. من الان دست و پام داره مي‏لرزه. طوري نباشه كه فردا توي شهر بابك همه با انگشت منو نشون هم بدن، مسخره‏مون كنند.

پاسبان: نمي‎دونم.

جوان تازه وارد: پس چطوري نقش اول فيلمي ولي بازم نمي‏دوني. بخيل بازي در نيار ديگه.

دستيار كارگردان: (برمي‏گردد.) خب تصميميتو گرفتي؟

پاسبان: شما رفتي از آقا محسن بپرسي!

دستيار كارگردان: گفتش همين جوون نقش جوونيتو بازي مي‏كنه. به نظر من هم راست مي‏گه. اين باوركردني‏تره.

پاسبان: ولي اين درد منو درمون نمي‎كنه. خداحافظ.

دستيار كارگردان: (به زبان تركي) كجا مي‏ري؟ پشيمون مي‏شي‏ها.

پاسبان: من مي‏رم اروميه. اگه شما پشيمون شدين يه نفررو بفرستين دنبالم.

و مي‏رود.

 

خيابان، روز:

خيابان زير برف است. محسن و جوانيش جلوي درِ خانه‏اي مشغول صحبت كردنند. پاسبان مصمم و خشمگين از كنار آن‏ها عبور مي‎كند و در خيابان برفي دور مي‏شود. لحظه‏اي بعد دستيار كارگردان دوان دوان از پي او سر مي‏رسد. و همين كه پاسبان را در حال رفتن مي‎بيند، محسن را خبر مي‏كند.

دستيار كارگردان: محسن يه دقه بيا. پاسبانه قهر كرد رفت.

محسن: چرا؟

دستيار كارگردان: سر جووني‏اش مسئله داره.

پاسبان در كادري از درختان پوشيده از برف دور مي‏شود.

محسن: عجله نكن زينال، اون برمي‏گرده. اون درخت كجه‏رو مي‏بيني، به اون نرسيده برمي‏گرده. مگه نگفته بود از نون شبم براش واجب‏تره؟

پاسبان همچنان دور مي‏شود. گويي خيال برگشت ندارد. حتي از درخت كج هم عبور مي‏كند.

دستيار كارگردان: محسن داره مي‏ره وا.

محسن: خيلي خب اگه مي‏خواي بري دنبالش برو.

دستيار كارگردان وارد كادر خيابان پر از برف مي‏شود و دوان دوان به سمت انتهاي خيابان مي‏رود.

جواني محسن: ببخشين آقا محسن موضوع و قصّة فيلم چيه؟

محسن: براي چي مي‏خواي بدوني؟

جواني محسن: خب به بازي و نقشم كمك مي‎كنه.

محسن: قراره من با يه دوربين بيام دنبال جووني‏ام.

دستيار كارگردان و پاسبان از عمق خيابان باز مي‏گردند.

جواني محسن: اِ، داره برمي‏گرده.

صداي دستيار كارگردان: (از دور) اومدم باهات اتمام حجت كنم كه اگه برنگردي يكي ديگه رو جات مي‏ذارم.

صداي پاسبان: (از دور) چرا دروغ مي گي آقاي عزيز؛ من از پشت درخت‏ها ديدم كه مي‏خواستي با مخ بخوري زمين. چرا نمي‏خواي لامصب من خودم نقش جوونيمو بازي كنم.

دستيار كارگردان: خيلي خب قبوله. اومدم برت گردونم كه نقش جوونيتو كارگرداني كني.

پاسبان: من كه كارگرداني بلد نيستم.

دستيار كارگردان: من كمكت مي‎كنم. تو فقط كافيه به جوونيت بگي اون روز بر تو چه گذشت. به چي فكر مي‏كردي. در چه عالمي بودي. وقتي بهت حمله شد چه حالي داشتي. همه چيزرو به جوونيت بگو. بعد روز جمعه مي‏ري محلة قديم بازار و منتظر ما مي‏شي. حالا جوونيت داره مي‏آد. مي‏بريش خياطي. مي گي براش يه لباس پاسباني بدوزن. پولشو من مي‏دم. بعد جوونيتو مي‏بري سر پُست و منتظر مي‏شي تا جووني محسن بهش حمله بكنه.

پاسبان: جووني محسن ديگه كيه؟

دستيار كارگردان: اون ديگه به ما ربطي نداره. تو جووني خودتو كارگرداني مي‏كني، محسنم جووني خودشو. حالا برو زير اون درخت و كنار جوونيت بايست. لبخند فراموش نشه. (دوربينش را آماده مي‏كند) حاضر. تو بيست سالگيِ ايني، اين چهل سالگيِ توئه. بيست سالگي دست بندازه گردن چهل سالگي‏اش.

كلاكت زير كولاك برف زده مي‏شود.

صداي دستيار كارگردان: جواني پاسبان انتخاب شد.

 

خيابان‏هاي زير بارش برف، ساعتي بعد:

پاسبان و جوانيش بي‏اعتنا به سرما و برفي كه مي‏بارد، قدم زنان و حرف زنان مي‏روند.

پاسبان: از دست من ناراحتي؟

جواني پاسبان: براي چي؟

پاسبان: براي اين كه من دوست نداشتم جاي جوونيم بازي كني.

جواني پاسبان: راستشو مي‏خواي اولش يه خرده ناراحت شدم ولي وقتي با هم عكس انداختيم و خنديديم و دست انداختيم گردن همديگه از دلم رفت.

پاسبان: آخه من دوست داشتم خودم جاي جووني‏هام بازي كنم. اما اگه قراره يكي جاي جووني من بازي كنه، ديگه چه فرقي مي‏كنه كه تو باشي يا يكي ديگه.

جواني پاسبان: حقيقتش رو مي‏خواي اوّل دلت مي‏خواست اون پسر ژيگوله جات بازي كنه، اين طور نيست؟

پاسبان: نه بابا حرف ژيگول و اين چيز‏ها نبود. آخه اون فيزيك صورتش سينمايي بود، براي اين مي‏خواستم جاي جوونيم بازي كنه. حالا مي‏ريم خياطي، بدم برات يه دست لباس تهيه كنند.

 

خياطي، روز:

پاسبان و جوانيش وارد خياطي مي‏شوند. خياط مشغول اتو كردن لباس است.

پاسبان: سلام.

خياط: سلام بفرمائين.

پاسبان: موهاتو سفيد كردي؟

خياط: روزگار موهامو سفيد كرده.

پاسبان: منو نشناختي؟!

خياط: به خاطر نمي‏آرم. لباس برات دوختم؟

پاسبان: يادته. بيست سال پيش مي‏اومدم اين جا، برام لباس پاسباني مي‏دوختي؟

خياط: من ديشب شام خوردم يادم نيست. حالا چي كار داري؟

پاسبان: مي‏خوام يه دست لباس پاسباني دورة شاه‏ رو براي جوونيم بدوزي.

خياط: صحبت شاه‏رو نكن كه نه از شاه خوشم مي‏آد نه لباساشو ديگه مي‏دوزم.

جواني پاسبان: بحث شاه نيست، يه دست لباس براي فيلم بازي كردن من درست كنين.

خياط: خب اينو زودتر مي‏گفتين. يه دو دستي بالا دارم. (رو به طبقة دوم دكان) علي آقا! اون دو دست لباس سرجاش هستش؟

صداي علي آقا: (از طبقة بالا) پيداش مي‎كنم.

خياط: (رو به جواني پاسبان) برو بالا ببين اندازه‏ات مي‏شه. (رو به پاسبان) خب پس مي‏خواي فيلم بازي كني؟

پاسبان: بعله.

خياط: نقشت منفيه؟

پاسبان: اگه خدا بخواد اين‏جا مثبت بازي مي‏كنم.

خياط: نقش مثبت! يادش به خير. يه موقعي خيابون لاله‏زار زير پاي ما بود. هي از اين ورش مي‏رفتيم سينما هي از اون ورش مي‏رفتيم سينما. كرك داكلاس يادته؟

پاسبان: آره يادمه.

خياط: آنتوني كوئين يادته؟

پاسبان: آره يادمه.

خياط: راستي شنفتم صورتشو پلاستيكي كرده مي‏خواد با سوفيالورن ازدواج كنه.

پاسبان: نه بابا اون مرد خوبيه، واسة خودش زن و بچه داره. هر كي مشهور بشه مردم پشت سرش حرف درميارن. سينما همينه ديگه.

صداي جواني پاسبان: (از طبقة بالا) اوسا زيپ شلوارش خرابه.

خياط: اونم واسه‏ات درست مي‏كنه. درست كن واسه‏اش علي آقا.

 

كنار ديوار كاهگلي يك باغ، روز:

جواني پاسبان لباس پاسباني بر تن دارد و به همراه پاسبان بر برف‏ها مي‏آيند.

جواني پاسبان: حالا داري ما رو كجا مي‏ بري؟ توي برف‏ها لباسمون خراب نشه آقا محسن يه چيزي بهمون بگه.

پاسبان: آقا محسن ديگه كيه! كارگردان تو منم. اتفاقاً خيلي بهتره كه توي برف‏ها راه بري تا لباسهات واقعي‏تر بشه.

جواني پاسبان: مگه تو كارگرداني؟

پاسبان: آره من كارگردانم. مگه نشنيدي آقاي دستيار گفت برو جووني خودتو كارگرداني كن.

جواني پاسبان: مگه كارگرداني‏ام بلدي؟

پاسبان: اتفاقاً هر كس بهتر مي‏تونه جووني خودشو كارگرداني كنه. اون وقت‏ها كه من پاسبان بودم كسي نبود تا ببينه پاسبوني چيه تا ازش سر در بياره.

جواني پاسبان: حالا منو كجا مي‏ بري؟

پاسبان: مي‏ريم آموزش پاسباني بهت بدم. برو وايسا كنار اون در قديمي. فرض كن اين جا درِ خونة يك تيمساره. (جواني پاسبان كلاه را بر سرش مي‏گذارد.) خبردار وايسا. ببين اين جا خونة تيمساره. اگه تيمسارو ترور كنن، تو اعدام مي‏شي. ضمناً حواستم باشه كه فريب نخوري. اگه كسي اومد ازت آدرسي چيزي پرسيد فريب نخوري‎ها، يا اگه دختر تيمسار اومد و رد شد يا دختر همسايگان اومدند و رفتند دلت به اونا نلرزه. فريب نخوري بيان اسلحه‏تو ببرن. هميشه حواست به اسلحه‏ات باشه. (دور مي‏شود و از كادر بيرون مي‏رود.) حالا من مي‎آم ازت يه آدرس مي‏پرسم. (دوباره برمي‏گردد.) سركار مي‎بخشين كوچة بنفشه از كدوم‎ وره؟

جواني پاسبان: (با دست راست به سمتي اشاره مي‎كند) اون وره.

پاسبان: (جيغ مي‏كشد) دستتو بذار روي اسلحه.

جواني پاسبان: (مي‏ترسد) چشم چشم. (دست روي اسلحه مي‏برد.)

پاسبان: حالا من مي‏خوام گولت بزنم. (مي‏رود و باز مي‏گردد.) مي‏بخشي سركار اين كوچة بنفشه كدوم‎ وره؟ (جواني پاسبان حواسش سرجاست.) آفرين، حالا من مي‏رم و مي‏آم. فكر كن تيمسار مي‏خواد بياد. (دور مي‏شود و باز مي‏گردد.)

جواني پاسبان: سلام.

پاسبان: سلام چيه پسر! ما توي نظام سلام نداريم. سلام نظام اينه (احترام نظامي مي‏گذارد.) سلام نظام اينه. حالا احترام كن ببينم. (جواني پاسبان سلام نظامي مي‏دهد.) خيلي شله. اصلاً تو خودت يك تيمسار شاهي برو از اون جا بيا تا نشونت بدم، چطوري سلام نظامي مي‏دن. (جواني پاسبان مي‏رود.) جناب تيمسار تشريف بيارين. (جواني پاسبان مي‏آيد و پاسبان براي او سلام نظامي مي‏دهد. جواني پاسبان خنده‏اش مي‏گيرد.) چرا مي‏خندي؟

جواني پاسبان: آخه من كه تيمسار نيستم.

پاسبان: خنده نداره عزيزم. مگه رضا شاه كي بود. اولش يه قزاق بود، بعدش شد شاه. تو هم اگه توي كارت پيشرفت كني يه روزي تيمسار مي‏شي. (با دست به امتداد ديوار آجري اشاره مي‏كند) حالا فكر كن اين يه قشونه. فكر كن مي‏خواي ازشون سان ببيني. دنبالم بيا. هر طوري من سان ديدم تو هم سان ببين (چون تيمساري پاي بلند كرده بر زمين مي‏كوبد و حركت مي‏كند. صداي طبل و شيپور برمي‏خيزد. و پاسبان و جوانيش از درخت‏هاي زير برف مانده از جهات مختلف سان مي‏بينند.)

 

بازارچة قديمي، روز:

پاسبان و جوانيش از بازارچه‏اي قديمي عبور مي‏كنند جواني پاسبان اظهار گرسنگي مي‏كند و پاسبان از دو زن كه بخار از كاسة آش نذري‏شان بلند است، آدرس جايي را مي‏گيرد و بعد جلوي درِ قديمي متوقف مي‏شوند.

جواني پاسبان: من روم نمي‏شه در بزنم.

پاسبان: چي‏چي رو روت نمي‏شه عزيزم، برو در بزن. (جواني پاسبان مي‏رود كه در بزند) نه‏ نه، اون كوبه‏ رو نزن، اون كوبه مال زن‏هاست. اگه اين كوبه‎ رو بزني فكر مي‏كنند زن پشت دره، وقتي ببينن مَرده ناراحت مي‏شن. بايد اين كوبه‎ رو بزني كه مال مردهاست. (با كوبة مردانه دو ضربه به در مي‏زنند.) ببين من الان دو تا در زدم مي‏فهمند كه دو تا مرد پشت دره.

جواني پاسبان: حالا بعد از اين جا مي‏ريم كجا؟

پاسبان: بعدش مي‏ريم گلفروشي.

جواني پاسبان: گلفروشي واسة چي؟

پاسبان: آخه من اون موقع كه مي‎رفتم سرپُست، گل دستم بود مي‏خواستم بدم به يه دختري.

جواني پاسبان: اي ناقلا حالا سرپُستم به دخترها گل مي‏دي!

پاسبان: مي‏دوني چرا مي‏خواستم بهش گل بدم؟ من كه مي‏رفتم سرپُست، دختره مي‏اومد هر روز يه سؤالي از من مي‏پرسيد. يه روز آدرس مي‏پرسيد. يه روز ساعت مي‏پرسيد. اون قدر از من چيزي پرسيد كه من يكهو بهش عاشق شدم و دلم هري ريخت پائين.

صداي زني از پشت در: كيه؟

پاسبان: خانوم قديم‏ها اين جا آش نذري مي‎دادن، حالام مي‎دن؟

صداي زن: بعله. دو نفرين؟

پاسبان: دو نفريم ولي يه آش بسمونه.

زن مي‏رود كه آش بياورد.

جواني پاسبان: مرد حسابي اين حرف‏ها رو ديگه نزن. اگه بزني فردا نمي‏ذارن توي اين فيلم بازي كنيم.

پاسبان: چرا نذارن بازي كنيم. مگه نشنيدي آقاي دستيار گفت هر اتفاقي برات افتاد براي جووني‏ات بگو. خب منم اون موقع توي اين فكر بودم كه گل‏ رو بدم به دختره كه چاقو خوردم.

جواني پاسبان: بعدش چي شد؟

پاسبان: بعدش از عشق دختره مريض شدم.

زن از لاي در دستي بيرون كرده، آش را مي‏دهد و مي‏رود.

جواني پاسبان: حالا آخرش چي كار كردي؟

پاسبان: هيچي تا اومدم گل‏ رو بهش بدم اين كارگردانه اومد بهم چاقو زد.

جواني پاسبان: كدوم كارگردانه؟

پاسبان: همين محسن مخملباف ديگه. اون موقع هفده سالش بود، الان شده كارگردان.

 

خيابان، روز:

پاسبان و جواني‎اش از كنار ديوار آجري قلعه‏اي عبور مي‏كنند. پاسبان از پشت مي‏رود و جواني او گلدان در دست از جلو مي‏رود.

جواني پاسبان: (خجالت مي‏كشد.) بابا من روم نمي‏شه جلوي در و همسايه اين گل‏ رو بدم دست دختر مردم.

پاسبان: روم نمي‏شه چيه عزيزم. گل‏ رو بگير دستت برو. اي كاش من جوون بودم. اون موقع بهت نشون مي‏دادم كه چه جوري گل‏ رو تو دست مي‏گيرن. برو عزيزم برو بايد ياد بگيري.

 

بازار قديمي، ادامه:

هر دو وارد بازار مي‏شوند.

پاسبان: اون موقع‏ها من همين جا پُست مي‏دادم. الان تو برو وايسا جاي قديم‏هاي من (جواني پاسبان گلدان به دست گوشة ديوار مي‏ايستد.) حالا من اون دختره‏ام، ميام ازت يه چيزي مي‏پرسم، تو هم مي‏خواي گل‎ رو به من بدي اما نمي‏توني. (پاسبان از كادر خارج مي‏شود و لحظه‏اي بعد وارد مي‏شود.) سركار ببخشين كوچة بنفشه كدوم وره؟

جواني پاسبان: كوچه بنفشه؟ . . . اين وره.

پاسبان: (اداي بي‏عرضگي او را در مي‏آورد.) اين وره! يعني چه! تو مي‏خواي گل‏ رو به من بدي، اما نمي‎توني. يه بار ديگه مي‏رم و مي‏آم ببينم چي كار مي‏كني! سركار ببخشين كوچة شبنم كدوم‏ وره؟ (پاسبان جوان گلدان را به سمت او مي‏گيرد.) نه بابا اين جوري كه نه. اگه من گل‏رو بهش مي‎دادم، الان تموم شده بود و بيست سال سرگردون نمي‏شدم. تو مي‏خواي گل‏ رو بدي اما نمي‏توني، دستت مي‏لرزه. (عصباني مي‏شود.) اصلاً كي تو رو انتخاب كرد، وقتي من اون جوونه‏ رو انتخاب كردم، فقط به خاطر فيزيك صورتش كه نبود، براي اين بود كه بلد بود بازي كنه. من مي‏رم يه بار ديگه مي‏آم ببينم مي‏توني يا نه.

پاسبان از كادر خارج مي‏شود كه برگردد در همين لحظه يك دختر چادري وارد كادر مي‏شود و از پاسبان جوان سؤال مي‏كند.

دختر: سركار ببخشين ساعت چنده؟

جواني پاسبان: (هول شده مي‏خواهد ساعت را بگويد كه ياد گلدان مي‏افتد و گلدان را به سمت دختر دراز مي‏كند اما دستش مي‏لرزد و خودش را جمع و جور مي‎كند.) دو دقيقه به دوازده است.

دختر تشكر كرده مي‏رود و پاسبان از پي او وارد كادر مي‏شود.

پاسبان: ديدي اين دختره ازت چطوري ساعت پرسيد؟ عين همين بودها. من اول فكر مي‏كردم دختر مدرسه‏ايه ديرش شده. بعد كه ديدم هر روز مي‏آد سؤال مي‏كنه فهميدم كه يه حسابي توي كارشه.

 

ماشين در خيابان، همان روز، دو ساعت قبل:

محسن رانندگي مي‎كند، جوانيش كنار او نشسته. ماشين از خيابان‏هاي برفي عبور مي‏كند.

جواني محسن: آقا نمي‏شه يه ذرّه زودتر بگين؟!

محسن: براي چي؟

جواني محسن: آخه مادرم مريضه، اگه دير برم خونه ممكنه ناراحت بشه.

محسن: تو اگه اين قدر بچه ننه هستي، پس چه جوري مي‏خواي بشريّتو نجات بدي؟

جواني محسن: مگه هركي مي‏خواد بشريّتو نجات بده بايد مادرشو ناراحت كنه؟!

محسن: معمولاً نمي‏شه. حالا يه سؤال ديگه، تو كسي‏ رو دوست داري؟

جواني محسن: بعله. خدارو، مادرمو، پدرمو، دوستامو، انسان‏هارو.

محسن: نه نه، منظورم اينه كه كسي رو دوست داري كه فكر كني؟ مي‏خواي بعداً باهاش ازدواج كني؟ تو الان جووني مني.

جواني محسن: بعله.

محسن: پس دوست داري؟ خب تو كه مي‏خواي بشريّتو نجات بدي، پس چه جوري مي‏خواي ازدواج كني؟!

جواني محسن: خب دو نفري كه بهتر مي‏شه بشريّتو نجات داد.

محسن: اينم يه حرفيه. حالا كيه؟ فاميله؟

جواني محسن: اي.

محسن: دخترخاله؟

جواني محسن: نه.

محسن: دخترعمه؟

جواني محسن: نه.

محسن: دختردائيه؟

جواني محسن: نه (مدتي سكوت مي‏كند) بعله.

محسن: اونم تورو دوست داره؟

جواني محسن: بعله.

محسن: خودش بهت گفته؟

جواني محسن: نه.

محسن: از كجا مي‎دوني؟

جواني محسن: راستش من بهش كتاب مي‎دم، وقتي كتابو پس مي‏گيرم لاش گل گذاشته.

محسن: اون وقت كجا همديگرو مي‏بينين كه از اين حرف‏ها مي‏زنين؟

جواني محسن: هر وقت مي‏ريم خونه‏شون مهموني.

محسن: چه كتاب‏هايي بهش مي‏دي؟

جواني محسن: كتاب‏هاي شعر، رمان.

محسن: كتاب‏هارو مي‎خونه و پس مي‏ده يا فقط لاش گل مي‏ذاره؟

جواني محسن: نه آقا مي‏خونه.

محسن: از كجا مي‏دوني، ازش مي‏پرسي كه خونده؟

جواني محسن: نه آقا وقتي كتابو مي‏گيرم مي‏بينم زير جمله‏هاي خوبش خط كشيده.

محسن: اونم مي‏خواد مثل تو بشريّتو نجات بده؟

جواني محسن: بعله.

محسن: از كجا مي‏دوني؟

جواني محسن: از اون جمله‎هايي كه زيرش خط كشيده.

محسن: خيلي خب حالا مي‏خوايم بريم خونة دخترخالة من. منم جوون كه بودم به دخترخاله‏ام كتاب مي‎دادم، اونم زير جمله‏هاي خوبش خط مي‏كشيد و لاي كتاب گل مي‏ذاشت به من پس مي‎داد.

جواني محسن: مسخره‏ام مي‏كنين؟

محسن: تو چرا فكر مي‏كني من هي مي‏خوام جوونيمو مسخره كنم؟

جواني محسن: آخه من هرچي مي‏گم شما هم مي‏گين.

محسن: پس تو داري منو مسخره مي‏كني، چون هر كاري كه من جووني‏هام مي‎كردم تو الان داري مي‏كني. حالا گوش كن ببين چي مي‏گم. وقتي من مي‏خواستم اون پاسبان رو خلع سلاح كنم، دخترخالة من همراهم بود. وقتي من دستگير شدم، اونم دستگير شد اما چون جرمش كمتر بود زودتر آزاد شد، وقتي آزاد شد عروسي كرد بعدش هم دختردار شد، حالا دخترش عين اون موقع‎هاي مادرشه، طوري كه من مي‏بينمش فكر مي‏كنم بيست سال پيشِ مادرشه.

جواني محسن: دختر خاله‏تون همراهتون مي‏اومد چي كار كنه؟

محسن: دختر خاله‏‎ام همراه من مي‏اومد تا بره حواس پليسي كه قرار بود خلع سلاح بشه‏ رو پرت كنه. مثلاً مي‏رفت ازش ساعت مي‏پرسيد، آدرس مي‏پرسيد كه من بتونم راحت‏تر بهش حمله كنم.

 

خانة دخترخاله، روز:

خانة كوچك سبز رنگ دختر خاله كه بي شباهت به نقاشي كودكان نيست در دل برف‏ها خودنمايي مي‏كند. ماشين مي‏ايستد و محسن پياده مي‏شود و تا چند قدمي خانه جلو مي‏رود.

محسن: دخترخاله . . . دخترخاله نيستي؟!

صداي دخترخاله: كيه؟

محسن: محسنم، سلام.

صداي دخترخاله: سلام. محسن تويي؟

محسن: يه دقّه بيا دمِ در دخترخاله.

صداي دخترخاله: بيا تو دستم بنده.

محسن: تو نمي‏آم. يكي همراهمه.

صداي دخترخاله: بيا تو چايي حاضره.

محسن: قربانِ شما. تنها نيستم. با جووني‏ام اومدم سراغ جوونيت.

دختر دخترخاله با چادر سياه بيرون مي‏آيد.

دختر دخترخاله: سلام پسرخاله.

محسن: سلام.

دختر دخترخاله: بفرمائين تو!

محسن: خيلي ممنون. به مامان بگين يه دقّه بيان (دختر دخترخاله به خانه برمي‏گردد.) دخترخاله! مي‏خوام دخترتو ببرم جاي جووني‏هات بازي كنه. جووني‏ها يادت مي‏آد؟

صداي دخترخاله: يادش بخير.

محسن: پاسبانه يادت مي‏آد؟

صداي دخترخاله: پاسبانه؟ (يكباره به ياد مي‏آورد؟) خدا ذليلت نكنه محسن، چي كارش كردي بندة خدا رو؟

محسن: هيچي، اومده آرتيست بشه.

صداي دخترخاله: راست مي‏گي؟

محسن: آره. حالا اومدم دختر تورم ببرم جاي جووني‏هات بازي كنه، مي‏آد؟

صداي دخترخاله: محسن ديگه دست از سرِ ما بردار.

محسن: اين بار ديگه فيلمه.

صداي دخترخاله: نه دخترم نمي‏آد. خودت بيا تو چايي بخور.

محسن: يادته با هم چايي نمي‏خورديم خودمونو بسازيم.

صداي دخترخاله: آره يادش بخير.

محسن: هنوزم چايي نمي‏خوري؟

صداي دخترخاله: چرا مي‏خورم.

دخترخاله و دخترش بيرون مي‏آيند. در دست دختر دخترخاله يك ليوان آبي‏ رنگ سفالي پُر از چاي است و همان طور كه دخترخاله به سمت محسن مي‏رود دختر دخترخاله نيز به سمت جواني محسن كه در ماشين نشسته مي‏رود.

دخترخاله: سلام.

محسن: سلام. خوبي؟

دخترخاله: خيلي ممنون. اين ورها؟

محسن: خب ديگه، احوال شما؟

دخترخاله: اي، بچه‏هات خوبن؟

محسن: خوبن. شوهر تو چطوره؟

دخترخاله: سلام داره خدمتت، دختر كوچكه‏ات چطوره؟

محسن: دست‏ بوسه. خب بالاخره مي‏ذاري دخترت بياد جاي جوونيت بازي كنه؟

دخترخاله: نه محسن‏جون دوست ندارم جووني‏هاي دخترم مثل جووني‏هاي خودم بشه.

محسن: اِ، بُريدي به اين زودي؟!

دخترخاله: چه كنيم ديگه. ياد گذشته‏ها نكن.

دختر دخترخاله به ماشين مي‏رسد.

دختر دخترخاله: سلام.

جواني محسن: سلام.

دختر دخترخاله: بفرمائين (چايي را تعارف مي‎كند.)

جواني محسن: خيلي ممنون (چايي را پس مي‏زند.)

دختر دخترخاله: چرا تعارف مي‎كنين؟

جواني محسن: اصلاً چايي نمي‏خورم.

دختر دخترخاله: چرا نمي‏خورين؟

جواني محسن: تعارف نيست. نمي‏خورم.

دختر دخترخاله: (نگاهي به دور دست مي‏اندازد وقتي مطمئن مي‏شود كه حواس مادرش به او نيست.) محسن پاسبانه‏رو كي خلع سلاح مي‏كنيم؟

جواني محسن: جمعه ساعت ده.

دختر دخترخاله: همه چي آماده است؟

جواني محسن: آره.

دختر دخترخاله: من چي كار بايد بكنم؟

جواني محسن: مثل هر روز. مي‏ري ازش يه سؤال مي‏كني كه حواسش پرت شه تا من بتونم خلع سلاحش كنم.

دختر دخترخاله: راستي كتاب برام آوردي؟

جواني محسن: آره (و كتابي را از داشبورد درآورده به دختر دخترخاله مي‏دهد. كتاب آبي‎ رنگي است.) ولي توش خط نكشي‏ها، امانته.

دختر دخترخاله: باشه، حتماً.

دخترخاله: مريم، چي كار مي‏كني! بيا مدرسه‏ات دير شد.

دختر دخترخاله: (گويي دوباره جواني محسن را ميهمان غريبه مي‏داند) تشريف مي‏آوردين تو. اين طوري بده آخه.

جواني محسن: خيلي ممنون.

دختر دخترخاله: پس با اجازه.

دختر دخترخاله راه مي‏افتد و در بين راه به محسن برمي‏خورد. بيام، يكباره صداي التماسش بلند مي‏شود.

دختر دخترخاله: پسرخاله! به مامانم بگين بذاره بيام ديگه. چقدر بايد درس بخونم! چقدر بايد توي صندوقخونه نقش اينو و اونو بازي كنم! از بس قصه‏ شو برام گفته، همه‏ شو حفظ شدم، اما ديگه خسته شدم. مي‏خوام برم. مامان تورو خدا بذار برم ديگه.

صداي دخترخاله: بيا تو غُر نزن. مدرسه‏ات دير شد. بيا تو، فقط پنج دقيقه مونده.

محسن شانه بالا مي‏اندازد و سوار ماشين شده بر برف‏ها مي‏رود. دختر نيز سروصدا كنان و گريان از كادر خارج مي‏شود. دوربين مدتي روي درخت‏هاي زير برف مانده تأمل مي‏كند. هنوز صداي دخترخاله و دخترش به گوش مي‏رسد.

 

كوچه‏ها و خيابان‏هاي برفي، ادامه:

ماشين بر برف مي‏آيد.

محسن: فكر مي‏كني دخترداييِ تو مياد نقش دخترخالة منو بازي كنه؟

جواني محسن: بله مي‏آد آقا.

محسن: فكر مي‏كني دوست داره فيلم بازي كنه؟

جواني مخملباف: بله.

محسن: بايد بريم از باباش اجازه بگيريم؟

جواني مخملباف: اول بايد خودم باهاش صحبت كنم، اگه راضي شد، اون وقت شما برين از باباش اجازه بگيرين.

محسن: الان خونه‏اس بريم پيشش؟

جواني محسن: نه، الان مدرسه است. ولي چرا دختر دخترخاله خودتون نيومد بازي كنه؟

محسن: نديدي مادرش مخالفت كرد؟

جواني محسن: مگه مادرش نمي‏خواست با شما بشريّتو نجات بده؟

 

جلوي مدرسه دختردايي، روز:

ماشين محسن مي‏ايستد و جواني او پياده شده مدتي دم مدرسه منتظر مي‏ماند و وقتي دختردايي‏اش را يافت، موضوع را با او در ميان مي‏گذارد. معلوم است كه دختردايي راضي است كه با هم به سمت ماشين مي‏آيند.

دختر: سلام.

محسن: سلام.

جواني محسن: قبول كرد.

محسن: اگه من برم با باباتون صحبت كنم شما مشكلي ندارين؟

دختر: نه.

محسن: (حركت مي‎كند) مواظب خودتون باشين از حالا شما هنرپيشه‏اين.

ماشين دور مي‏شود.

 

كوچه بازارهاي قديمي، ساعتي بعد:

مردم در رفت و آمدند و جواني محسن و دخترخاله‏اش مي‏آيند.

جواني محسن: به نظر تو دو نفر كه مي‏خوان بشريّتو نجات بدن، مي‏تونن با هم ازدواج كنن؟

دختردايي: خب معلومه، آره.

جواني محسن: خب اگه با هم ازدواج كردند و بچه‎دار شدن بازم مي‏تونن بشريّتو نجات بدن؟

در همين لحظه جواني محسن كه رهگذري را آشنا يافته از دختردايي‏اش فاصله مي‏گيرد و بعد به كوچة ديگري مي‏پيچد. دختردايي كه گمان مي‎كند پسر همراه اوست همچنان حرف مي‏زند، بي آن كه بداند شنونده‏اي ندارد.

دختردايي: آره مي‏تونن، مثلاً خود من، اگه بچه داشتم، بچه‏مو خيلي دوست داشتم ديگه. وقتي من بچة خودمو دوست داشته باشم مثل اينه كه تمرين مي‏كنم بشريّتو دوست داشته باشم. همه چيز احتياج به تمرين داره.

جواني محسن برمي‏گردد. دختردايي متوجه او مي‏شود.

دختردايي: اِ، كجا رفته بوي؟

جواني محسن: همسايه‏مونو ديدم، خيلي فضوله. نمي‏خواستم مارو با هم ببينه. حالا بريم.

دختردايي: ديرمون شد، ساعت چنده؟

و در پيچ كوچه‏اي گم مي‏شوند و از كوچه ديگري سر درمي‏آورند.

جواني محسن: ببين من دوست دارم وقتي بزرگ شدم پدر بشريّت بشم. تو هم اگه دوست داشته باشي مي‏توني بشي مادر بشريّت.

دختردايي: چه جالب!

جواني محسن: من دوست ندارم فقط باباي بچه‏هاي خودم باشم. چون اين همه بچه توي دنيا هست كه بابا ندارن. اصلاً بشريّت بابا نداره كه حال و روزش اينه. حالا تو مادر بشر مي‏شي؟

دختردايي: خب آره، اما به يه شرط.

جواني محسن: چه شرطي؟

دختر دايي: يادته يه تئاتري تو مدرسه‏تون بازي مي‎كردي با لهجه يزدي؟

جواني محسن: خب؟

دختر دايي: الان با همون لهجه بگو تا من قبول كنم.

جواني محسن: دارم جدّي بحث مي‏كنم ها.

دختر دايي: خُب منم دارم جدّي مي‏گم. مگه نمي‏شه حرف‏هاي جدّي‏ رو با لهجه گفت.

جواني محسن: (تسليم مي‏شود و به لهجة يزدي حرف مي‏زند) ببين مي‏آي بشيم ننه باباي بشريّت؟

دختر دايي: مي‏آم.

جواني محسن: اون وقت مي‏دوني اگه بشي مادر بشريّت، بايد از چند تا بچه نگهداري كني؟

دختر دايي: خيلي.

جواني محسن: خيلي نه، بايد از شيش ميليارد تا بچه نگهداري كني.

دختر دايي: شيش ميليارد تا بچه؟ جا نمي‏شن توخونه.

جواني محسن: ببين من كه نمي‏گم شيش ميليارد تا بچه‏ رو نگهداريم توي خونه بهشون آب قند بديم يا قنداقشون كنيم.

دختر دايي: پس تو چي مي‏گي؟

جواني محسن: من مي‏گم بايد دو نفر باشن كه پدر و مادر بشر باشند، براي بشر دل بسوزونن، غصه‏ شونو بخورن، يه كاري واسه‏شون بكنن. تو كه نمي‏دوني بشريّت چند نفره، چطوري مي‏خواي مادرشون بشي؟

دختر دايي: اگه يه خورده كمشون كني، مي‏شم.

جواني محسن: نصفه شونو مي‏توني نگه داري؟

دختر دايي: زياده.

جواني محسن: يك ميليارد نفرشونو مي‎توني نگه داري؟

دختر دايي: بازم زياده.

جواني محسن: پونصد هزارتا شونو مي‏توني نگه داري؟

دختر دايي: آخه زياده.

جواني محسن: پس نمي‏خواد مادر بشريّت بشي. من مي‏رم يه مادر ديگه واسة بشريت پيدا مي‎كنم. يه مادر پيدا مي‎كنم كه همة بشريّتو نگه داره.

دختر دايي: من پدرِ مادرِ بشريّتو درمي‏آرم. خودم مي‏خوام بشم مادر شريّت.

جواني محسن جلو مي‏رود و دختر به دنبال او مي‏دود.

دختر دايي: لوس نشو ديگه، من خودم مي‏خوام مادر بشر بشم.

جواني محسن: قول مي‏دي بشي مادر بشر؟ قول مي‏دي ديگه چايي نخوري.

دختر دايي: قول مي‏دم تا بيست سال ديگه‏ام چايي نخورم.

جواني محسن: پس بيا شمع روشن كنيم، قول بديم كه ننه باباي خوبي بشيم براي بشريّت. (به سقاخانه مي‏رسند) يزدي حرف زدنم ديگه بسه.

دختر دايي: ولي خيلي بامزه بود.

جواني محسن: ما بايد بريم يه پاسباني‏ رو توي فيلم خلع سلاح كنيم، براي اين كه تفنگش‏ رو برداريم و باهاش بريم بانك شاهنشاهي رو بزنيم.

دختر دايي: ما بريم بانك بزنيم؟!

جواني محسن: كه با پولش بريم صحراهاي افريقا‎ رو گل بكاريم. يا مثلاً نون بخريم اين فقير بيچاره‏ها بخورن.

دختر دايي: تو حالت اصلاً خوب نيست ها. چي داري مي‏گي؟ مگه مي‏شه صحراهاي افريقا رو گل

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

مجنون ليلا


فيلمنامه اي از كتاب:

 

مجنون ليلا

ساحل جزيره اي در عراق، روز.

آن سو فوج دختران زيباي جزيره به سمت ساحل، لي لي كشان. هر يك در لباسي رنگارنگ و همه حامل خيمه اي سپيد و بزرگ بر تختي روان بر دوش.

اين سو خيل پسران رشيد به سمت فوج دختران، هروله كنان. هر يك پوشيده در دشداشه اي سپيد و حامل آينه هايي بزرگ با دل هايي مالامال از عشق " ليلا " زيباترين دختر جزيره كه حالا پوشيده در خيمه است.

دختران خيمه و تخت روان بر زمين نهاده، چهره در نقاب ها مي پوشانند. پسران آينه در دست دور خيمة دختران حلقه زده، آينه ها رو به خيمه مي گيرند. خيمه در آينه ها مكرر شده است.

آن سوتر، گروه مشتاق مادران پير به سمت پسران، شادان و دامن كشان. دستارشان چفيه هاي رنگارنگ است. با سلام دختران، مادران از ته دل لي لي مي كشند و چفيه بر سر پسران مي بندند.

مادر عاطف : (گرة چفيه را مي آزمايد.) تو عاشق تريني عاطف. پس ليلا عروس توست. من خواب نما شده ام.

مادر جميل : داماد تويي جميل. به حافظِ عجم تفأل زده ام.

مادر حُسني : (موهاي آشفتة پسرش را زير چفيه فرو مي برد.) شوريده روي من، شوريده خيال مباش؛ كليد خيمة وصل ليلا بازوي توست. به دلت بگو ليلا را به پاروها فرياد كند.

مادر معصوم : ترديد چرا پسرم؟ اين رسم قبيله است. وقتي كه من ليلاي قبيله بودم، پدرت اول قايقران شد تا من مادر تو باشم. پس چرا خوب پارو نزني پسرم؟

مادر مجنون : اول قايقران نشدي، به درك. هر مجنوني ليلايي دارد. اين ليلا نشد، ليلاي ديگر. مادر دهر هرچه در بطن دارد، يا ليلي است يا مجنون. بر من لعنت كه مجنون زاييدم، بر من لعنت پسرم.

 

اكنون، فوج پدران پير، دُهلزن و بي قرار. كنار زورق هاي آمادة دل سپردن به دريا. پسران پشت به خيمه ها كرده، سر به نيت كوبيدن در آينه ها عقب مي كشند: طبل ريز. پسران سر در آينه ها مي كوبند: خون بر هزار پيشاني عاشق.

اينك سهم هر جوان، شكسته آينه اي است رو به خيمة ليلا. ليلا بيرون مي شود. كِل كشيدن مادران. اما چرا تمامت ليلا در هيچ آينه اي رويت نمي شود؟ در اين شكسته آينه، بادام چشم ليلا هويداست. در آن شكسته آينه، غنچة لب او. در آن ديگر شكسته آينه، عناب گونه ها. در آن شكستة ديگر، جادوي رقص انگشتان ليلا يا چادر دلرباي به بازي درآمده در باد، يا كمان ابرو. ماه كامل رخ ليلا در كدام آينه است؟

بي تابترين پسران، آن ها كه خواستار ديدار ليلا به چشم سرند، عنان اختيار از كف نهاده، سر مي چرخانند: اينك اين ليلا! بنگريدش.

ديدار تمثيل عشق آيا ممكن است؟ تنها نوري به چشم مي آيد، روشن تر از روز، سوزانتر از خورشيد و ديگر هيچ.

يكي از پسران : خداي من.

ديگري : آي چشمم.

ديگري : كور شدم.

و سرانجام : نعرة جانخراش پسران كور شده. و لختي بعد دهل. جوان ها شتابان خود را به زورق ها رسانده به دريا دل مي زنند، تا ما بدانيم تمامي ليلا از آن كيست؟

 

دريا، لَختي بعد.

زورق هاي پارويي و موتوري در شتابي غيرقابل وصف و در رقابتي دهشتناك. حسادت عشاق، عاشقان را وا مي دارد كه جلوي زورق همديگر پيچيده، تنها يكه تاز ميدان باشند.

در اين ميان، زورق چاقترين جوان و چه بسا زيباترين آن ها، از كار مي ماند و هرچه مي كوشد نمي تواند آن را به دل امواج ببرد.

فاصلة فانوس دريايي كه شمشيري عربي روي آن تعبيه شده تا ساحل دور نيست. اما رقابت پرتنش عشاق مانع از آن است كه يكي از ايشان بتواند به سهولت اين شمشير فتح بخت ليلا را تصرف كند.

دست كشيدة مجنون، اولين دستي است كه قبضة شمشير را مي بوسد، اما حسني به يك قيقاج، فرصت را از دست مجنون ربوده، مي گريزد. ديري نمي پايد كه شمشير به دست جميل مي افتد از پس آن كه زخمي از شمشير برتنش مي نشيند. حالا فرجة ديگري است براي مجنون. زورق خويش را در راستاي زورق جميل و عاطف كه با هم درگيرند، مي رساند. در لحظه اي هر سه به يك زورق مي پرند. اكنون همة زورق ها به هم تن مي سايند و از دور چنان مي نمايد كه تنها يك سفره بر خوان دريا گسترده است.

دانگي بعد، مغلوبين جدال عشق، زورق از كف داده ها و آن ها كه چندان اهل خوف و خطر نبوده اند، جامانده و درمانده رو به ساحل شنا كنان يا پارو زنان.

ميدان جنگ اكنون يك زورق است. عاطف و مجنون كه هر دو دستي به قبضة شمشير و دستي به هدايت زورق دارند، در كشاكشي سختند و براي لحظه اي دور زورق جوان چاق و ناقابلي مي چرخند كه هنوز در پي راه اندازي موتور زورق خويش است. در اين چرخش، مجنون تعادل خويش از دست مي دهد و بعيد نيست كه به فشار بازوي عاطف در آب بيفتد. لحظه اي به صورت مجنون مي رويم.

ـ تصويري كوتاه از چادر ليلي در باد، از آينه اي كه ديده بود. مجنون، نيرو گرفته به عاطف غلبه مي كند. حاليا به صورت عاطف مي رويم.

ـ تصويري كوتاه از چشم ليلي در تكة آينه.

عاطف به نيروي عشق، مجنون را به آب واژگون مي كند. اما مجنون دست از بدنة زورقي كه با شتاب به سوي ساحل مي رود نمي كشد. هرچند كه عاطف به ضربه اي انگشتي از او را قطع مي كند.

 

ساحل، همان هنگام.

زورق موتوري با شتاب تمام به دل ساحل مي كوبد و عاطفِ شمشير بر كف را به زمين مي زند. مجنون كه بر شن ساحل كشيده مي شده، به جستي فرصت برخاستن را از او مي گيرد و لختي بعد، نيمي از عشاق، از جمله حُسني و جميل و معصوم، چون گروهي كرم در حاشية يك حوض خزه بسته، بر گرد شمشير بر هم مي لولند و چنان از خود بيخودند كه نه ساية كشيدة ژاندارم هاي مسلح بعثي را بر روي خود حس مي كند و نه صداي مارش جنگ را كه از راديوي ژاندارم ها به گوش مي رسد. اما صداي گلوله هاي هوايي ژاندارم ها رساتر از آن است كه سرانجام حتي مجنون بي خبر بماند.

حال از آن همه عاشق دلباخته و جسور در چشم ما چيزي جز مشتي اسير تقديري نمانده است. يقة هر عاشقي در چنگال يك ژاندارم مسلح. حتي شمشير را به ضربة يك قنداق تفنگ از دست مجنونِ بي انگشت مي ربايند : بختك جنگ بر جزيرة عشاق.

پس چرا دختران مجاور خيمة ليلا خاكِ ساحل بر سر نكنند؟ و چرا پدران سرد و گرم روزگار چشيده، ساز و دهل عزاي فرجام كار را از هم اكنون سر ندهند؟ و چگونه مادران در پي پسران خويش نگريند؟! از كجا، از كجا كه اين آخرين ديدار زندگان نباشد؟!

ژاندارم ها، چون قلندران خليج كه به يك تور همة ماهيان دريا را ربوده باشند، عشاق پابرهنه و سينه چاك را از ساحل زندگي با كشتي به درياي جنگ و مرگ مي برند. اما چه كسي مي داند كه يكي جا مانده است؟ تنبل ترين عاشق جزيره و اي بسا خوشبخت ترين ايشان!

چاق مردِ زشت با زورق كاهل خويش به وقت ترين وقت سر مي رسد. هنوز از ضجّه و موية مادران چيزي سر در نياورده كه شمشير بختش را جلوي پايش مي بيند : درست در يك قدمي. پس به طرفة العيني قبضه اش را در كف خويش مي فشارد و سر بر آستان خيمة ليلا مي سايد. تنها زني كه بر اين توفيق كِل مي كشد مادر اوست. اين تنها و تنها يك دليل براي آن كه بدانيم چگونه حق به حق دار نمي رسد.

مادر عاشق تنبل : پسرم وصلت مبارك

مادر مجنون چون شيري غرّان خويش را جلوي شمشير مرد چاق مي اندازد و شمشير از دست او مي كشد.

مادر مجنون : اول سر من، بعد وصلت با ليلا. آن كه از جنگ درياها شمشير به دست پا بر ساحل پيروزي گذاشت مجنون بود. اين خون كه بر شمشير مي بيني، نشان جرأت اوست. (رو به دختران) ليلا عروس مرا از اين نامحرم دور كنيد.

دختران به هروله ليلا را چنان دور مي كنند كه حتي از پسران بعيد مي آمد. اما آيا زيبايان گريزان جزيره، حريف تقدير خواهند شد؟

 

كشتي جنگي، ساعتي بعد.

موي عشاق به دست ژاندارم هايي كه گويي تخصص ديگرشان آرايشگري است چيده مي شود. و جاي آن موهاي بلند را كلاه كوتاه سربازي مي گيرد. كسي از تن مجنون دشداشه مي كند و بر تن او رخت سربازي مي كند. مجنون هنوز از درد انگشت بي تاب است.

روي عرشه ژاندارمي موي بلند حُسني را مي بُرد. حُسني موي خويش چسبيده، سر به سمت دريا عقب مي كشد. ژاندارم زلف او را چيده به دريا مي اندازد.

حُسني : نچين. اين همان آشفته مويي است كه ليلا را خوش مي آمد.

ژاندارم دست نمي دارد و گيس از او مي بُرد. حُسني او را به كناري مي اندازد و خود را به دريا. و رو به ساحل ليلا شنا مي كند. اما مگر آتش گلولة ژاندارم ها مي گذارند؟: پايان قصة يك مغضوبِ زميني.

 

جبهة بياباني، روزي ديگر.

جنگ چيزي نيست جز تعميم آتشِ عاشق كش صحنه پيشين. ارتشي خشن به سوي مرزهاي همساية خويش پيش مي رود.

مجنون و سه عاشق ديگر كه در مسابقة بخت از همه پيش افتاده بودند، در ميان افراد پياده نظام در حركتند. دو نگاه به پشت سر و نيم نگاه به پيش رو. تانك ها و ادوات زرهي و نفربرها در زمينه همراهند.

آرام مجنون! كجا مي روي! آنجا را ببين، كمي عقب تر، جنازة همان دختري را كه بي اعتنا از رويش عبور كردي، چه كم از ليلاي تو داشت؟ يا اين يكي كه اكنون زير چكمه هاي بي اعتناي توست. اين يكي خود مجنون ليلاي ديگري است. بيهوده سخن به درازا مي كشيم، كيفيت خلقت هر مجنون، چنان است كه تنها ليلاي خود را ليلا بپندارد. جميل محو يك تصوير خيالي است.

ـ تصويري كوتاه از ليلا در خيمه اي به دست باد در رقص. ليلا گويي مي رود.

ليلا : اگر به من رسيدي من از آنِ تو.

و جميل به سوي خلاف آن كه مي آمد در پي ليلاي خيال باز مي گردد. ايست هاي مكرر فرماندة گردان بي فايده است. پس به شليك چند تير پياپي، جلوي پاي مجنون و عاطف و معصوم به زمين مي افتد. اين تنها و تنها يك دليل تا بدانيم وقتي كه جنگ است، جايي براي عشق نيست. مجنون و عاطف و معصوم، همچنان از جنازه ها بي عبرت عبور مي كنند تا بيايد روزي آنچنان روز، كه از جنازة ايشان بي عبرت عبور كنند.

 

باتلاق و خانه اي تسخير شده، شب.

باران مي بارد. چرا نبارد؟ اين اشك آسمان است بر حال زمين. عراده هاي جنگي به گل و لاي زمين فرو مي شوند و بيرون نمي شوند تا تنها يك خانه را كه مانع از عبور ايشان است تسخير كنند. جنگي سخت، بين خانه اي كه معلوم نيست چه كسي در آن است با ارتش در گل فرو رفتة. با آن كه خانه بارها به توپ بسته مي شود و بخش هايي از آن مي ريزد و در آتش مي سوزد، باز هم تسخير ناشدني مي نمايد. تا آنجا كه به جز فرمانده و سه عاشق ليلا و چند پيادة زخمي كسي به ميدان نمي ماند. فرمانده آلوده تر از ديگران به لجن، سينه خيز پيش مي خزد.

فرمانده : هركس خانة پيش رو را تسخير كند، به مرخصي مي رود تا ليلاي خويش را تسخير كند.

معصوم از جا مي جهد و زير آتش رگباري كه به حمايت از او بر خانه مي ريزد، پيش مي دود اما به آتشي كه از خانه مي آيد، در هم مي پيچد. آتش از هر دو سو، چنان چون جهنم. چه كسي به ياري معصوم خواهد رفت؟ مجنون و عاطف، سينه خيز و آلوده در گل و لاي چسبناك. در دست معصوم تكه اي از آينه اي است كه از مراسم آئيني جزيره نصيبش شد. در آينه مي نگرد.

ـ تصوير كوتاهي از لب هاي ليلا در آينة معصوم.

معصوم : از اين حسرت مي ميرم كه جز لب هاي ليلا را نديدم.

عاطف تكة آينة خود را به تكة آينة معصوم مي چسباند. دو چشم سياه و دلفريب ليلا به لب هايش اضافه مي شود. مجنون نيز تكة خود را به آن ها اضافه مي كند. حالا قرص كامل ماه در آينه. چنان كه انگار لب ها و چشم هاي ليلا را بر آن تعبيه كرده اند.

معصوم : سر خُمّ مي سلامت، شكند اگر سبويي.

ودر دم جان مي دهد.

تصوير ماه از سه تكه آينه اي كه از هم جدا مي شوند ناپديد مي شود. مجنون و عاطف از جنوني كه يافته اند به يك يورش ناگهاني خود را به داخل خانه مي اندازند. تاريكي و سكوت رعب انگيزي همه جا را فرا گرفته است. مجنون و عاطف با احتياط از پله ها بالا مي روند و هر كجا را وارسي مي كنند كسي در همة اين خانه نيست. پنجره را باد مي گشايد و مجنون و عاطف از خوف پناه مي گيرند. باد در كمد را مي گشايد و آنچه در آن است را به هر سو مي پراكند. مجنون و عاطف دوباره پناه مي گيرند. خطري نيست. تنها صدا از لباس عروسي است كه بر جا رختي كمد، به بازي در آمده. مجنون جلورفته لباس عروسي را برمي دارد و به عاطف مي نمايد. عاطف از هيجان به فرياد مي آيد.

عاطف : ليلا.

و لباس را در آغوش مي گيرد. ساعت ديواري مي نوازد و گويي موسيقي وهم اتاق را پر مي كند. حالا مجنون نيز تفنگ به گوشه اي گذاشته از آن سو لباس عروسي را در آغوش مي گيرد و با ضربه هاي ساعت مي رقصند. و اين تنها و تنها يك دليل براي آن كه بدانيم وقتي رقصيدن را بياموزيم جنگيدن را فراموش مي كنيم.

ناگهان ميزي واژگون مي شود و پسر بچه اي كوچك بيرون مي جهد. لحظه اي كوتاه، عاطف و مجنون به پسر مي نگرند. پيش از آن كه توانسته باشند از رقص دست بردارند. پسر اسلحه اي بر دوش ندارد و دست به سينه است. لحظه اي بعد، درست يك لحظه بعد، دست هاي پسر از روي سينه و از هم باز مي شوند تا نارنجكي را به اتاق رها كند و به رقص زند. نارنجك منفجر مي شود و سه رقصنده، رقص كنان در پنجره و ميز و روزنة كمد قاب مي شوند.

حالا جز صداي چكه هاي خوني كه از دست آن ها در گودال آب باران مي ريزد، صدايي به گوش نمي رسد. مجنون و عاطف فرياد مي كشند و كمك مي خواهند. اما جز صداي چكه هاي خون در گودال باران پاسخي شنيده نمي شود.

 

يدك كش در دريا، روزي از سال هاي بعد.

پرچم سپيد صلح بر يدك كش. راديو قطعنامة صلح را مي خواند و اسرا كه بسياري از آن ها با چوبدستي ايستاده اند، يا به كمك ديگري حركت مي كنند، به ساحل جزيره مي نگرند و آوازي حماسي را با يأسي كامل زمزمه مي كنند. در ساحل همان استقبال و شور صحنة اوليه به چشم مي خورد.

 

ساحل جزيره، روز.

همهمة شوريدة مردم و به ويژه پدران و مادراني كه مشتاق ديدار فرزند خويشند. در نگاه همة آنها اين سؤال موج مي زند كه آيا فرزند من در ميان اين سربازان بازگشته از جنگ هست؟ از اين جزيره يك يدك كش سرباز برده اند و يك يدك كش باز پس آورده اند. پس حكومت امانتدار خوبي است. آنچه را بُرد پس آورد. اما وقتي از يدك كش تنها مجنون و عاطف پياده مي شوند، دوباره همهمة شاد مردم جزيره به ناله هاي دردناك بدل مي شود. زنان پير، مجنون و عاطف را دوره مي كنند.

مادر حُسني : پسر من كو؟(مجنون بي پاسخ است.) حُسني كه خاطرت هست، همان كه موهايش آشفته بود.

مجنون : مرد. همان روز اول.

مادر حُسني از حال مي رود و مادر جميل جلو مي آيد.

مادر جميل : پسر من چي؟ چرا يك بار بيشتر نامه ننوشت؟

مجنون : مرد. همان سال اول.

مادر جميل را زنان مي برند و مادر معصوم خود را از ميان زناني كه عكس هاي قاب كردة پسرانشان را نشان مجنون و عاطف مي دهند، جلو مي كشد.

مادر معصوم : من مادر معصومم.

مجنون : مرد. همان سال دوم.

مادر معصوم گويي لاي زن ها دفن مي شود كه ديگر او را نمي بينيم. مجنون مي ايستد و به تك تك زن هاي قاب به دست نگاه مي كند.

مجنون : چرا قاب عكس من و عاطف دست كسي نيست؟

زن ها ضجه مي زنند و پيرمردي دست در گردن مجنون و عاطف مي اندازد.

پيرمرد : مادرانتان مردند. همان سال سوم. به مرض وبا (رو به عاطف) و مادر تو به مرض تيفوس. همين سال پيش.

گويي پدران پير، طبالان و دهلزنان، جيپ ژاندرمري را ديده اند كه به صدا مي آيند. ژاندرم ها مجنون گريان و عاطف را- كه ديگر رفتار صاحبان عقل را نمي داند- از دل مردم با خود مي برند.

 

ژاندرمري، شب.

مجنون هنوز گريه مي كند. عاطف به محض ديدن افسر ژاندارمري با دست و دهانش شيپور مي زند.

افسر ژاندارمري : اتاقتون كه آماده است، چرا استراحت نمي كنيد؟ بهتون گفتند؟ همين هفته عازم كويتين؟

مجنون : مي خوام اين چند روز را توي خونه خودمون باشم. از اين هم ديگه جنگيدن نمي آد.

افسر ژاندرمري : همة اسرا تو قرنطينه ان. نگران عاطفم نباش، ما از اين بدتراشو اعزام كرديم. جنگيدن به عقل نيازي نداره.

و دو ژاندارم آن ها را به اتاقشان كه چيزي جز يك پنجره و يك تخت دو طبقه در آن نيست مي برند.

ژاندارم يك : شب ها از ساعت هشت، جزيره حكومت نظاميه. يه وقت خيال ديدار فاميل به سرتون نزنه. خواستين صبح اونا رو مي آريم ديدن شما.

و در بسته مي شود. مجنون شانه هاي عاطف را از پشت مي گيرد و او را رو به خود مي چرخاند. عاطف هنوز با دست و دهانش مشغول شيپور زدن است.

مجنون : هي گوش كن، من كويت برو نيستم. مي رم ليلا رو گير مي آرم و فرار مي كنم. تو هم اينجا بموني دوباره مي برنت جبهه. مي خوام بر سونمت دست اقوامت. بس كن ديگه.

عاطف همچنان شيپور مي زند و مجنون مجبور مي شود با دستمالي دهان او را ببندد. اما از زير دستمال هم صداي خفه اي از شيپور زدن او به گوش مي رسد و با زوري كه به گلوي خود مي آورد، چشم هايش به سرخي مي گرايند. مجنون كمك مي كند و او را از پنجره به بيرون رد مي كند، در حالي كه عاطف جز شيپور زدن كاري نمي كند و خودش نيز از پنجره بيرون مي پرد.

 

كوچه هاي جزيره، شب.

شب شكست خوردة جزيرة ساحلي زير ساية سربازان حكومت نظامي است. پس در خفا بايد به در خانة ليلا و خانة خويشاوندان عاطف رسيد. اين حكم عقل است. ولي آن كه از عقل عاري است، خويشتنداري نمي داند و در حالي كه شيپور مي زند، خود را از تاريكي ديوارها به روشني ميان كوچه ها مي كشاند تا ژاندارمي او را ببيند و ايست دهد. عاطف شيپورزنان و بي محابا در دل روشناي كوچه به سمت ژاندارم مي رود و مجنون، خود را در پيچ كوچه مخفي مي كند.

ژاندارم : اسم شب؟

عاطف همچنان شيپورزنان جلو مي رود. ژاندارم كه تا كنون عقب عقب مي رفته است، با قنداق تفنگ به سينة عاطف مي زند و او را نقش زمين مي كند و بعد در حالي كه اسلحه را پشت او گذاشته، عاطف را به سمت مجنون مي آورد. حالا نوبت حملة مجنون است كه به جستي تفنگ را از دست ژاندارم خارج كند و با دستي كه از پشت سر دور گردنش انداخته او را تا خفگي پيش ببرد.

مجنون : نترس سرباز، من هم سربازم، از جنگ بر گشتم.

و صورت ژاندارم را به سمت خود مي چرخاند.

هر دو در چشم هم آشنا مي آيند.

ژاندارم : مجنون.

مجنون : پسر خاله.

و همديگر را در بغل مي گيرند و مي بوسند و روي خاك ها مي غلتند.

ژاندارم : مادرت كه مرد من بالاي سرش بودم. داشت عكستو نگاه مي كرد كه مرد.

بعد هر دو به هم نگاه كرده مي گريند. تازه مجنون در مي يابد كه از عاطف خبري نيست. شانه هاي پسر خاله اش را مي فشارد.

مجنون : مي رم و برمي گردم.

و در ساية كوچه مي دود و دور مي شود.

 

 

جلوي خانة ليلا، شب.

پدر ليلا در را مي گشايد و مجنون را در آ غوش مي كشد. اما مجنون براي احوالپرسي نيامده است. پس از ليلا مي پرسد.

مجنون : هنوز زنده است؟ هنوز سالمه؟… هنوز زيباترين دختر عالمه؟

پدر ليلا : با شوهرش فرار كردند كويت. همون سال اول.

مجنون : شوهرش؟

پدر ليلا : دو تا بچه دارن.

مجنون ساكت است و فقط نگاه مي كند كه صداي نزديك شدن ژاندارم ها به گوش مي رسد. پدر ليلا او را به داخل خانه كشيده در را مي بندد. ساية ژاندارم ها از در عبور مي كند و دوباره در باز مي شود.

مجنون : خوشبخته؟

پدر ليلا : كي خوشبخته كه اون باشه؟ مي گفت اگه دست خودم بود نه دختر تو بدنيا مي اومدم نه زن اون مي شدم.

مجنون : ازش تو كويت نشوني داري؟

پدر ليلا : دارم. يه بارم رفتم ديدنش. خواستي نشوني شو بهت مي دم. ولي نرو سراغش. بذار زندگيشو بكنه.

مجنون : فقط مي رم ببينم خوشبخته (دستش را رو به پدر ليلا دراز مي كند.) نشوني اش؟

 

كويت، روز.

تابلوي " به كويت خوش آمديد" زير چرخ ارابه هاي جنگي ارتش مچاله مي شود و در پي آن نيروهاي پياده نظام فوج فوج وارد مي شوند. اما طنز تقدير اين است كه پرچم پيشاپيش چنين ارتشي در دست مجنون باشد. براي آن ها كه ظاهر قصد ما را دنبال كرده اند، چنين به نظر مي آيد كه ارتش تا بن دندان مسلح بعث عراق در پي مجنون متشكل شده اند تا ليلاي او را بيابند.

مجنون اما همچنان در پي ليلاي خويش است و نام هر خياباني را به دقت مي خواند و با نشاني اي كه در دست دارد، مقابله مي كند و وقتي چشمش به اتوبوسي مي افتد كه به سمت عراق اسير مي برد، به سمت آن ها دويده و پرچمش را چون اسلحه اي به سمت آن ها مي گيرد و نشاني ليلا را مي پرسد. اما اسرا كه از سفارتخانه هاي غربي جمع آوري شده اند و يك زن وحشتزده آمريكايي در ميان آن هاست، سؤال او را جز تهديدي نمي پندارند. و از ترس جزع فزع مي كنند.

 

محله اي و خانه اي در كويت، شب.

لابد در همه محله ها و خانه هاي كويت وضع از همين قرار است و شايد كويتي هاي هر محله اي اگر نتوانسته اند بگريزند حالا به همين شكل روزگار مي گذرانند. افسر بعثي، مرداني را كه بيم مقابله از آن ها مي رود سوا كرده مي كُشد و بچه هايي را كه لاي دست و پا مزاحمند به سرنوشت پدرانشان دچار مي كند و زن ها را به اتاقي مي فرستند تا شب، سربازان عراقي بدون عيش نباشند. عدالت بعثي سهمي از اين زنان را نصيب چند سرباز مي كند كه يكي از آن ها مجنون است.

افسر بعثي : بيا جلو سرباز، چند ساله اي؟

مجنون : حسابش را ندارم قربان. تا قبل از جنگ با ايران بيست و سه ساله بودم.

افسر بعثي : بسيار خوب اين لُعبت را هم تو به خلوتِ آن اتاق ببر. پس از عيش نعش او را پس فرست.

مجنون در خلوتِ با زني وحشتزده كه در چهرة مجنون چيزي جز سيماي قاتل خويش را نمي بيند. مجنون دست به جيب لباسش برده و نشاني ليلا را بيرون آورده رو به زن مي گيرد. زن كه هنوز در بُهت مرگ نزديكان خويش است زبانش بند آمده و شكسته بسته اشاراتي مي كند كه چيزي دستگير مجنون نمي شود.

مجنون : بگو از كدام ور برم؟

زن به سمتي اشاره مي كند. مجنون لولة اسلحه را رو به سمت زن مي گيرد. زن از وحشت جيغ مي زند و مجنون بي درنگ رگباري از آتش به پنجره مي بندد و كمك مي كند تا زن را از در پشتي برهاند و خودش از ديوار حياط مي گريزد. زن كويتي كه هنوز منگ است، صداي چند جيغ مي شنود و بعد در و پنجرة اتاق هاي ديگر شكسته مي شود و به همان ترتيب چهار سرباز ديگر، زنان را به سمت حياط راهنمايي مي كنند و خود از ديوارها مي گريزند.

آيا هركدام از آن ها به جاي عياشي، تنها نشاني ليلاي خويش را پرسيده اند؟

 

خيابانها و محله هاي كويت، شب.

مجنون به سوي نشاني ليلا مي رود و مي كوشد به چشم كسي نيايد و اگر ديده مي شود در هيئت سربازي باشد كه در پي مأموريتي است. در زمينة گريز او، گروهي به غارت خانه ها و طلافروشي ها و بانك ها سرگرمند. در كوچه اي صدايي به مجنون ايست مي دهد و مجنون به كوچه اي ديگر مي گريزد و در پيچ كوچه در تله اي كه يك تور ماهيگيري است گرفتار مي آيد و تا به خود بيايد به دست هاي ناپيدا به پشت بامي كشيده مي شود و كلتي را روي شقيقة خود حس مي كند و نور چندين چراغ قوه بر او مي تابد. با آن كه صورت محاصره كنندگان پوشيده است اما مجنون پي مي برد كه در اسارت جوانان كويتي است. اين است كه به حرف مي آيد.

مجنون : من نيومدم با شما بجنگم. اومدم دنبال اين نشوني.

يكي از جوان ها: لابد آمده اي سراغ خانة ليلا. هركس را گرفتيم همين را گفت.

جوان مسلح : (كلتي را كه به صدا خفه كن مجهز است روي پيشاني او مي گذارد.) وقت ما تنگه سعي كن يه اطلاعاتي بدي كه به دردمون بخوره. كي هستي؟ كجا مي رفتي؟ چيكار داشتي؟

مجنون : مجنونم. عاشق ليلام… بردنم جنگ، ردشو گم كردم. نشوني ليلا را اينجا گير آوردم. ايناهاش. (و آدرس را نشان مي دهد. كنار نشاني به وضوح اسم ليلا را نوشته است.)

جواني ديگر : (از خواندن نشاني فارغ مي شود)، ليلا همساية ماست. همونكه دوتا بچه داره؟ نشوني اش درسته.

مجنون : دوتا بچه داره، يه هشت ساله يه 5 ساله، شوهرش چاقه، خودش مثل ماه مي مونه. هركي بهش نگاه كنه كور مي شه.

همان جوان : من ديدمش اما كور نشدم. عشقه كه كورت كرده. منم يه بار همينجوري شدم. اومده بودم كربلا زيارت، يكي داشت با چشم هاي سياهش مي رفت…

 

جلوي خانة ليلا و خانة ليلا، ساعتي بعد.

جوان خانه اي را به مجنون نشان مي دهد و مي رود و مجنون وارد مي شود. در خانه باز است و خانه را از اشياء قيمتي خالي كرده اند. جنازة شوهر ليلا، همان كه قايقش در مسابقة ابتدايي روشن نشده بود، نقش زمين شده است. در اتاق خواب دو كودك ليلا خوابيده اند. مجنون لحاف از روي آن ها كنار مي زند. غرق در خونند. مجنون ديوانه مي شود اما هركجا را مي گردد از ليلا خبري نيست. حتي درِ صندوق ها و كمدها را باز مي كند اما جز چند عكس موجز و موهوم كه در آينة عشاق ديده بوديم، نشاني از ليلا نيست. حتي چشم عكس هم به گلوله اي سوراخ شده است. آيا او را كشته اند؟ يا كسي چون خود مجنون او را فراري داده و تنها نشاني ليلاي ديگري را از او گرفته و يا اين كه در خيل غنايم جنگي به عراق برده شده. از اين همه وهم و پرسش ذهني، چه چيزي جز جنوني آني عايد مجنون ما مي شود؟ اين است كه بر خلاف قبل كه آرام و مخفيانه به خانه وارد شد، به كرداري عاطف گونه دچار مي آيد و از خانه بيرون مي زند. بيرون درگيري شديد است. مجنون، هر سايه و صاحب سايه اي را كه پيش رويش مي بينيد، به گلوله مي بندد وصداي درگيري را قطع مي كند و وقتي اسلحه را به روي سينة خود مي گذارد، كمي دير شده است و ديگر گلوله اي باقي نمانده است. دهانش كف مي كند و از تشنج به حالت غشوه مي رود. لختي بعد ساية نيروهاي بعثي از پناه تاريكي ها بيرون آمده و او وجنازه هاي تفنگداران آمريكايي را كه به نيت نيروهاي بعثي توسط مجنون كشته شده اند، جمع مي كنند.

 

بيمارستاني تحت اشغال در كويت، روز.

مجنون بستري است. يك افسر عاليرتبه به عيادت مي آيد.

افسر عاليرتبه : مجنون تويي؟

مجنون : بله قربان.

افسر عاليرتبه : بر خلاف اسمت خيلي عاقلانه رفتار كردي. اين نشان ترفيع درجه اي است كه گرفته اي.

و مشغول چسباندن درجة مجنون به لباسش مي شود. درجه داري به اتاق دويده و احترام مي گذارد.

درجه دار : قربان دستور عقب نشيني فوري.

افسر عاليرتبه مجنون را رها كرده، به راهرويي مي دود كه خيلي ها از آن در حال فرارند. دو سرباز به سراغ مجنون مي آيند و برانكارد او را به راهرو مي كشند اما همة برانكاردها از دستپاچگي سربازان به همديگر خورده، بعضي از مجروحين به روي زمين مي افتند اما حتي آنقدر فرصت وجود ندارد كه همة آن ها را با خود ببرند.

 

كافه اي در عراق، شبي از يك ماه ديگر.

اسرا و افسران عاليرتبه و درجه داران جزء جمعند. مجلس عيش و نوش است. در هر گوشه اي گروهي گرد آمده اند و به نشخوار خاطرات تلخ و شيرين مشغولند. مجنون ساكت و مبهوت كنار يكي از اين ميزهاست. كسي براي او مشروب مي ريزد.

" عاطف" همان عاشق ديوانه كه پيش از اين او را در جزيره گم كرديم در لباسي مندرس به گدايي آمده است. آنقدر قيافة او عوض شده است كه اگر سر و صداي نگهبان براي بيرون كردن او بلند نشده بود حتي مجنون او را نمي شناخت. مجنون جلو رفته وساطت مي كند و در گوشه اي با او خلوت مي كند. گارسون سرويس مي دهد و عاطف بي اعتنا به مجنون هرچه را كه جلويش مي گذارند مي خورد.

مجنون : منو مي شناسي؟ (عاطف به خوردن مشغول است.) مجنون؟ هشت سال با هم اسير بوديم. يادت هست؟ (عاطف به خوردن مشغول است.) دل جفتمان يه جا گير بود. (عاطف به خوردن مشغول است. ليلا رو چي؟ نمي شناسي؟

عاطف به خوردن مشغول است. حتي گاهي چون گوسفندي آنچه را خورده از نو نشخوار مي كند. مجنون از جيبش تكه اي آينه در مي آورد و روبروي عاطف مي گيرد. طوري كه رفلكس نورهاي كافه از آينه به چشم او مي زند. عاطف دستش را ناگهان جلوي دهانش برده و شيپور مي زند و حركت مي كند. كمي دورتر، لاي دو ميز به يكي از افسران مست برخورده، او را به زمين مي اندازد. افسر برخاسته در حالت مستي مي كوشد عاطف را كه دور ميزها مي چرخد بگيرد، اما تنها باعث خندة ديگران مي شود. از حركت آن دو كم كم ميزها به زمين مي ريزد و افسران مست كافه به جان هم مي افتند. هنوز جنگ در كافة ارتش مست عراق مغلوبه نشده است كه جمعيتي از تظاهر كنندگان با كوكتل و سنگ به كافه هجوم مي آورند. مردم خسته، ديگر عصيان كرده اند. گيريم كه مجنون و عاطف بي گناه باشند و گيريم كه تر و خشك با هم بسوزند.

 

تظاهرات در صحن، روز.

تظاهرات مردم به همه جا كشيده مي شود و حكومت و ارتش عراق مشغول سركوب قاعده اي است كه تا ديروز خود رأس هرم اين قاعده بوده است. اگر صدام تبلور فرهنگ بدوي و جاهلي است كه شمه اي از آن را در مراسم آئيني مسابقه قايقرانان در ابتداي داستان ديده ايم، بماند تا آن روي سكه اين فرهنگ را ببيند.

اينجا درون صحن كربلا درگيري جلوة ديگري دارد. مراسم آئيني بسان " واقعه كربلا ". مرداني شمشير به دست به همراه زنان و كودكان خود و همه يا حسين گويان. اين سو انگار كه خوب رسم و رسوم قرآن بر سر نيزه كردن را آموخته باشند. ارابه هاي جنگي پوشيده در آيات قرآن.

مجنون در اين ميان با گروهي كه زير دست اوست، جنازه ها را به داخل كاميون ها مي ريزند. بازي تقدير هركس را از نقشي به نقشي مي برد. گاه از يك بره، گرگ؛ گاه از يك شير، موش؛ و در اينجا از قهرمان ما مجنون، آدمي ساخته است به واقع مجنون و مبهوت كه تنها به كار عملگي ظلمه مي آيد. گويي هنوز تقدير بايد حادثه اي از چنته بيرون كند و مي كند: ليلا… جنازه ليلا ؛ در انبوه شهداي بر خاك افتاده، دو سرباز جوان دست و پاي ليلا را گرفته اند تا به بالاي كاميون بياندازند و مي اندازند. پيش از آنكه از مجنون، حركت و سخني آشكار شود. اين تصوير در ذهن مجنون چند بار مكرر مي شود.

 

قبرستان رو به دريا، غروب.

دوربين با گوركني از دل گوري بيرون مي آيد. چشم انداز ما گورستاني است آمادة دفن شهدا. در دريا به چه مناسبت قايق هاي موتوري جلوي هم مي پيچند و چرا قايقرانان با شمشيري به جان هم افتاده اند؟ اين كدام ليلاست كه دختركان بر تخت روان مي برند؟ ماشين هاي حامل اجساد ارتش در هر گوشة قبرستان در رفت و آمدند. ليلا را خود مجنون بر دوش دارد. او را تا لب گوري مي آورد، اما معلوم نيست چرا دوباره به همان ماشين باز مي گرداند. قبرستان از ديوانه عاري نيست. يكي از آنها همان عاطف ماست كه به دريا ماتش برده است. لحظه اي بعد مجنون از ماشين پياده مي شود. در حالي كه ليلاي در لباس عروس پوشيده را بغل كرده و در امتداد چراغ هاي ماشينش به سمت گوري مي برد و با او لب گور مي نشيند. عاطف ماتمزده به سمت او مي چرخد، جلوتر مي رود و مي ايستد. باز گامي به جلو مي گذارد و خيره مي شود. بعد انگار كه همة خاطرات تلخ و شيرين گذشته را به ياد آورده باشد، چشم باز مي كند و شيپور مي زند. اول ديوانه هاي قبرستان و بعد گوركنان و دست آخر سربازاني كه در كار دفن اند، جلو مي آيند. با افسر سرپرست گورستان جلو مي رويم در چشم او يك عروسي واقعي به پا شده. ديوانگان در رقصند و سربازان از احساسي نامعلوم به دست زدن آمده اند. افسر كلتش را كشيده، مجنون را با تير مي زند. مجنون، ليلي را در آغوش كشيده به داخل قبر مي كشد. سربازان بيل به دست، از ترسي كه بر فضا حاكم شده، گور مجنون و ليلا را از خاك پر مي كنند. ما هنوز هم چهرة ليلي را نديده ايم. ماه آسمان را ابرها به همان گونه مي پوشانند كه خاك گور، چهرة ليلا را. ديوانگان دست از رقص و پايكوبي بر نمي دارند. طوري كه صداي رقص و پايكوبي آن ها حتي روي ليدر پاياني فيلم ادامه دارد. اينجا عزاست يا عروسي؟ جز آن كس كه قصه قصة اوست، هيچ كس نمي داند.

 

پائيز1371

 

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

فضليت بسم الله


فضليت بسم الله

 

صحرا، روز.

عبور دختري سرخ پوش به همراه دو گاو از جاده اي خاكي با ديدي مسلط از لاي شاخه هاي يك درخت از دور.

مسيح، پسر دوازده ساله، لاي شاخه‏هاي درخت با مشتي كتاب به كش بسته شده، در حال نگاه كردن به دور دست.

دختر سرخ پوش كه با دو گاوش از ديد مسيح نزديكتر مي‏شود.

نماي نزديكتري از مسيح كه محو تماشاي دختر سرخ پوش و گاوهاست.

دختر سرخ پوش و گاوها زير درخت مي‏رسند.

دختر به بالاي درخت نگاه مي‏كند.

از ديد دختر به بالاي درخت: مسيح نيست. دوربين تيلت مي‏كند، دختر سينة گاو را در دست مسيح مي‏دوشد. وقتي كاسة دست مسيح پر مي‏شود آن را بالا مي‏آورد و جلوي دهان دختر سرخ پوش مي‏گيرد تا بنوشد. دختر سرخ پوش لب به دستهاي پر از شير مي‏سپارد.

 

خانة مسيح، صبح.

نماي درشتي از صورت مسيح كه در رختخواب آرميده است. صداي زنگ ساعت او را از خواب مي پراند و پس از لختي درنگ از كادر خارج مي‏شود.

نماي عمومي كلبة مسيح. خود را به كنار چرخ چاه مي رساند و دلو را به چاه مي‏فرستد. دوربين به آرامي سيصد و شصت درجه مي‏چرخد، وقتي كاملاً پشت به كلبه مي‏شود الياس با تابلويي از دختر سرخ پوش و دو گاو عبور مي‏كند. دوربين به مسيح مي‏رسد كه حالا دست و رويش را در دلو مي‏شويد و به داخل كلبه برمي‏گردد.

نماي متوسطي از مشتي كتاب درسي برهم ريخته و برنامه اي به ديوار. مسيح كه ناني را به سق كشيده وارد كادر مي‏شود و از روي برنامه، مشتي كتاب و دفترچه را روي هم چيده و به كش مي‏كشد و از كادر بيرون مي‏رود.

 

صحرا، صبح.

مسيح در صحرا مي‏دود، در زمينه، زن و مردي روستايي درختي از ريشه در آمده را دوباره مي‏كارند. مسيح به پاي درختي كه در خواب ديده بود مي‏رسد و از آن بالا مي‏رود.

دختر سرخ پوش و گاوهايش از ديدي مسلط از لاي شاخه به درخت نزديك مي‏شوند.

نماي نزديك از مسيح در لاي شاخه‏ها كه با چشم دختر را تعقيب مي‏كند.

دختر و گاوهايش از ديد مسيح بي اعتنا از زير درخت عبور مي‏كنند.

نماي متوسطي از مسيح لاي شاخه‏ها كه براي جلب توجه دختر شاخه‏اي را كه رويش نشسته تكان‏تكان مي‏دهد.

نمايي دور از دختر سرخ پوش در حالي كه تنة درخت در كادر است. دختر بي اعتنا مي رود. مسيح از درخت پايين مي‏آيد و از كادر بيرون مي‏رود. تصوير مدتي روي دختر كه دور مي‏شود، مي‏ماند.

 

مدرسه، ادامه.

نماي دوري از يك مدرسة روستايي در حالي كه پرچم از تيرك آن بالا مي‏رود.

نمايي كامل از كلاس. در باز مي‏شود. مسيح لاي در ظاهر مي‏شود و با دستش اجازه مي‏گيرد. معلم كه پشت به دوربين نشسته با سر به او اجازه مي‏دهد. مسيح وارد مي شود و روي نيمكتي خالي مي‏نشيند. كتاب هايش در جاميزي و دفتر انشايش را روي ميز مي‏گذارد. معلم سر به سوي پسر مي‏چرخاند كه مشغول خواندن انشا است و ما صدايش را نمي‏شنويم. انشا تمام مي‏شود و معلم كه پشت به دوربين نشسته، دست مي‏زند. بچه ها نيز دست مي‏زنند و صدا به كلاس بازمي‏گردد. كسي كه انشايش را خوانده كنار مسيح مي‏نشيند. معلم جايش را عوض مي‏كند و از روي دفتر به دنبال اسمي مي‏گردد.

معلم: مسيح.

مسيح با نگراني برمي‏خيزد و جلوي تخته سياه مي‏ايستد و شروع به خواندن مي‏كند.

مسيح: روز خود را چگونه مي‏گذرانيد؟

نماي نزديك از دفترچة انشا مسيح در حالي كه صفحه سفيد است و تنها عنوان انشا روي صفحه ديده مي‏شود. از كناره‏هاي دفترچه، سر معلم و تعدادي از شاگردان نيز ديده مي‏شود.

نماي معكوس از پشت دفترچه در حالي كه قسمت‏هايي از سر و بدن مسيح پيدا و پنهان است. مضمون آنچه مسيح به عنوان انشا مي‏خواند اين است: «صبح از خواب برمي‏خيزم. از چاه با دلو آب مي‏كشم. دست و رويم را مي‏شويم. كتاب هايم را جمع مي‏كنم و به مدرسه مي‏آيم. بعد از مدرسه به خانه مي‏روم و ناهار پدرم را به صحرا مي‏برم. پدرم چوپان است و تا ظهر گوسفند مي‏چراند. وقتي ناهارش را مي‏خورد گوسفندان را به من مي‏سپارد و براي كمك به يكي از عموهايم به مزرعه او مي‏رود و من تا غروب گوسفندان را مواظبت مي كنم. شب در خانه تكاليف مدرسه‏ام را انجام مي دهم و زود مي خوابم تا بتوانم صبح زود سر وقت در مدرسه حاضر باشم.» اين مضمون با افعال غلط و تپق فراوان خوانده مي شود. نماي كاملاً باز از كلاس.

معلم: مثل امروز كه مثلاً زود اومدي! برو اونجا وايسا.

آنجا صفي از بچه ها ايستاده‏اند كه انشايشان را بد خوانده‏اند و تا به حال آن ها را نديده بوديم. معلم تركه اي را از جايي در مي‏آورد و مشغول تنبيه شاگردان به صف ايستاده مي‏شود.

تركة معلم كه به زير كادر فرود مي‏آيد. براي چند نما. دست هاي بچه‏ گانه‏اي كه تركه بر آن ها فرود مي‏آيد. براي چند نما.

صورت بچه‏ها كه از سوزش درد اصابت تركه، درهم كشيده مي‏شود. صورت مسيح يكي از آن هاست.

 

صحرا، ظهر.

مسيح با دست‏هاي باد كرده، در حالي كه دستار ناهار پدرش را حمل مي‏كند از جلوي كلبة الياس و پدر نقاشش مي‎گذرد.

نماي دور از درختي كه پدر مسيح و عمويش به همراه گوسفندان پدرش زير آن جمعند. راهي خاكي مسيح را به آنان مي‏رساند. عموي او با كوله باري كتاب كنار پدر مسيح نشسته است.

مسيح: سلام عمو! (و او را مي‏بوسد.)

عمو: سلام عمو جان! (متوجه دستهاي مسيح مي‏شود.) دستات چرا سرخه؟

پدر مسيح: هر روز همين جوري مي‎آد. يا مشقاشو ننوشته يا ديكته‏اش صفر شده.

مسيح: انشا ننوشته بودم.

پدر دستار غذا را باز كرده است و هر سه مشغول خورردن مي‏شوند.

ـ نماي متوسطي از عمو كه از لاي كتاب هايش كتابي را درمي‏آورد.

عمو: انشا كه كاري نداره عمو جان. من يه كتاب بهت مي دم، هر دفعه كه انشا داشتي، يكي از اين قصه‎ها رو بنويس ببر بخون.

و خودش دو سه داستان كوتاه از روي كتاب نقل مي‏كند كه يكي مربوط به چوپاني است كه گرگ به گله‏اش مي‏زند و او با بسم الله گرگ را دور مي‏كند. دومين قصه مربوط به عارفي است كه با بسم الله از روي آب رد مي‏شده و سومي داستان عاشقي است كه با بسم الله پدر دختر محبوبش را راضي مي‏كند تا دخترش را به او بدهد.

ـ نمايي از مسيح براي چند بار كه لاي نماي قبل استفاده مي‏شود. مسيح كتاب را مي‏گيرد و شروع به خواندن مي كند.

ـ نماي دور از عمو و مسيح.

عمو: من برم، قراره يه بار كتاب برام بيارن. خداحافظ.

برمي‎خيزد و توبره و كتابش را به دوش مي‏اندازد و مي‏رود.

صورت مسيح از پشت كتاب. مشغول خواندن است. كتاب از ديد مسيح، در حالي كه عمويش در زمينة كتاب از روي آب عبور مي‏كند.

صورت مسيح از كنار كتاب، متحير از تصويري كه در زمينه مي‏بيند.

مسيح: بابا نگاه كن، عمو از روي آب رد شد.

صورت پدر مسيح كه سر از خوردن برمي‏دارد و نگاه مي‏كند.

ـ نماي دور از ديد هر دو در حالي كه عموي كتابفروش از آن سوي رودخانه براي آن‏ها دست تكان مي‏دهد.

ـ نمايي از هر دو. مسيح هنوز متحير است.

پدر: احمق جان آنجا يه پُله، كه يه تيكه رفته زير آب. بعدشم عموت كاسبه از اين حرف ها نون مي‏خوره. راست مي‏گي درستو بخون اون وقت تا كرة ماه پياده مي‏روي.

مسيح كتاب را مي‏گذارد و به سوي رودخانه مي‏دود دوربين نيز به همراهش مي‏رود. مسيح به دنبال پل مي‏گردد.

صورت مسيح كه به رودخانه نگاه مي‏كند.

رودخانه و پلي كه كمي در دل آب فرو رفته اما مي‏توان از روي آن تقريباً بدون خيس شدن پا عبور كرد.

صورت مسيح كه با ترديد بسم الله مي‏گويد و قدم برمي‏دارد تا پا به روي آب بگذارد.

تصوير پاي او كه تا زانو در آب فرو مي‎رود.

 

تپه و آغل، غروب.

ـ نماي دور از گوسفندان و مسيح در غروب خورشيد بر نوك يك تپه.

ـ نمايي از محوطة جلوي آغل در حالي كه مسيح گوسفندان را به داخل آغل مي‎فرستد. صداي فرياد الياس پسرخالة مسيح مي‏آيد كه به فلك بسته شده. مسيح به سمت در خانه‏اي كه از آن صدا مي‏آيد مي‏رود.

صورت مسيح لاي در نيمه باز در نور غروب.

از ديد مسيح، الياس كه به درختي بسته شده و برادر قصابش كه گوسفندي كشته را به دار بسته او را با شلاق مي‏زند. مادرش كنار اوست.

مادر الياس: از گنجه قند برداشته با دوستاش خورده.

برادر الياس: (شلاق مي زند) ديگه از گنجه قند برمي‏داري؟ ديگه هر چي داري با اين و اون مي‏خوري؟

الياس: (با فرياد و گريه) نه داداش جان!

مادر الياس: مشقاشم ننوشته، معلمش فرستاده دنبال من. روزي چند دفعه برم مدرسه؟

صورت مسيح.

صداي برادر الياس: ديگه معلمت مي‏فرسته دنبال ننه؟!

الياس: (با درد و گريه) نه داداش جان، نه. . . نه!

ـ نمايي از مسيح، لاي در، به عنوان شاهد ماجرا.

ـ نماي خانه از لاي در، از ديد مسيح. برادر الياس او را از فلك باز مي‏كند و مشغول پوست كندن گوسفند به دار آويخته مي‏شود. الياس كه روي پاهاي بادكرده‏اش لنگ لنگان راه مي‏رود، خود را به آغل مي‎كشاند. مسيح نيز از سوي ديگر كادر وارد مي‏شود.

داخل آغل: . مسيح وارد مي‏شود و كنار الياس لاي گوسفندان و روي پشكل‏ها مي نشيند و به پاهاي باد كردة الياس دست مي كشد. هنوز نور بيرون به داخل مي‏زند.

مسيح: دردت اومد؟

الياس اشكش را پاك مي‎كند و دماغش را بالا مي‏كشد.

مسيح: يه چيزي يادت مي دم هر وقت داداشت زدت بگو، ديگه دردت نمي‏آد.

الياس: چي بگم؟

مسيح: بگو بسم الله الرحمن الرحيم.

الياس: (با ترديد او را نگاه مي‏كند) برو بابا، خل شدي؟!

مسيح: ايناهاش تو اين كتاب نوشته. تازه عموم مي‎گفت. تو عمومو نمي شناسي يه آدم عجيب غريبيه. قد صد تا بارِ الاغ، كتاب خونده.

 

خانة مسيح، صبح.

ـ نماي درشت دلو آب كه از چاه بالا مي‎آيد تا به مسيح مي‏رسيم. صورتش را در دلو مي‏شويد و به اتاق مي‏رود. دوربين با او مي‏رود و باز مي‏گردد. الياس با تابلويي از دختر و گاوها عبور مي‏كند.

 

صحرا، ادامه.

درخت هميشگي. مسيح وارد كادر مي‏شود و از درخت بالا مي‏رود.

ـ نماي درشت مسيح از بالاي درخت لاي شاخه‏ها در حالي كه بقيه حركتش را به بالاي درخت ادامه مي دهد و مستقر مي‏شود. كتاب‏هاي درسي‏اش و همچنين كتاب «فضيلت بسم الله» را به همراه دارد و به دور دست نگاه مي‏كند.

از ديد مسيح لاي شاخه‏ها، دختر سرخ پوش و دو گاوش نزديك مي‏شوند.

صورت مسيح لاي شاخه‏هاي درخت در حالي كه بسم الله را زمزمه مي‏كند ولي ما صدايش را نمي‏شنويم.

دختر سرخ پوش و دو گاو به زير درخت مي‏رسند. دختر سربلند مي‏كند.

ـ نماي نزديك از مسيح كه به دختر نگاه مي‏كند و كتاب هايش از دستش به پايين مي‎ريزد.

دختر و دو گاو از پايين در حالي كه دختر به درخت نگاه مي‏كند. كتاب ها به پايين ريخته مي شود و دختر بي اعتنا مي‏رود.

 

مدرسه، ادامه.

ـ نماي دور از مدرسه كه پرچم بر تيركي از آن افراشته است. مسيح وارد مدرسه مي‏شود.

تراولينگ از ديد مسيح در لانگ‏شات راهروي مدرسه، در حالي كه صداي فرياد بچه‏هايي كه تنبيه مي‏شوند از نزديك مي‏آيد دوربين به لاي در نيمه باز كلاس مي‏رسد. معلم، بچه‏هاي كلاس را تنبيه مي‎كند.

صورت مسيح لاي در نيمه باز، با دست اجازه مي‏گيرد. به او اجازه داده مي‏شود، مسيح وارد مي‏شود. دوربين با او به عقب تراولينگ مي‏كند تا كنار بچه‏ها مي‏ايستد. روي صورت او مي‎مانيم و صداي تركه و فرياد بچه‏ها را مي‏شنويم. معلم به مسيح مي‏رسد.

معلم: (به مسيح) چرا دير مي آي؟ دستتو بگير.

مسيح زير لب بسم الله مي‏گويد و دستش را بالا مي‏گيرد و چشم به تركه و معلم مي‏دوزد. وحشت تنبيه از چشمان مسيح مي‏ريزد.

نمايي متوسط از در كلاس كه فراش مدرسه سرش را داخل مي‏كند.

فراش: بازرس آقاي معلم. . .

ـ نماي دور از ته كلاس. معلم دستپاچه تركه را پشت تخته مخفي مي‏كند.

معلم: بشينين سر جاتون.

ـ همة بچه‏ها از جمله مسيح به سرعت سرجايشان مي‏نشينند. معلم خودش را مرتب مي‏كند. در باز مي‏شود و بازرس به همراه يكي دو نفر ديگر وارد كلاس مي‏شوند.

معلم: برپا (بچه‏ها مي‎ايستند.)

بازرس: برجا (بچه‎ها مي‏نشينند. به يكي از بچه‏ها) تو بلندشو ببينم. (بچه مي‏ايستد) به نظر تو چه رنگي تو دنيا قشنگتر از همه است؟

بچه: (فكر مي‏كند) سبز آقا.

بازرس: (به يكي ديگر) راست مي‏گه؟ سبز؟

بچه دوم: نه آقا، زرد؟

بازرس: (به مسيح) تو؟

صورت مسيح كه در كادر مي‏ايستد.

مسيح: سرخ آقا.

 

آغل، غروب.

نمايي باز از جلوي آغل. مسيح گوسفندان را به آغل مي‏فرستد. همچون پيش صداي نالة الياس مي‏آيد. مسيح گوسفندان را داخل آغل مي‏كند و دست آخر خودش نيز وارد آغل مي‏شود. اين صداها در طول نما مي‏آيد.

مادر الياس: با يه بچه اي دعوا كرده لباسش جر خورده من چقدر لباس بدوزم؟

برادر الياس: (او را مي‏زند) ديگه لباست جر مي‏خوره؟

الياس: (با گريه) نه داداش جان. . . نه. . . نه.

مادر الياس: از تو گنجه پنجزار دزديده.

برادر الياس: (او را مي‎زند) ديگه مي‏دزدي؟

الياس: (با گريه) نه داداش جان. . . نه.

داخل آغل، ابتدا مسيح و پس از مدتي سر و صدا الياس وارد مي‏شوند. الياس بد راه مي‏رود و دماغش را بالا مي‏كشد.

مسيح: بازم نگفتي دردت اومد؟ تا معلممون اومد منو بزنه بسم الله گفتم بازرس اومد. اينقده شاخ در آوردم!

الياس: منم گفتم اما بازم دردم اومد. بزرگ شم يه بلايي سر دادشم بيارم كه صداي سگ كنه.

مسيح: عموم گفت هركي با ايمان بگه، خدا كمكش مي‎كنه.

الياس: ايمان يعني چه جوري؟

مسيح: ايمان يعني اين كه آدم. . . يه جوري كه خدا. . . نمي‏دونم ولي. . .

 

 

صحرا، صبح.

ـ نماي دور دختر سرخ پوش و دو گاو از جايي مسلط بر درخت و از لاي شاخه‏ها.

صورت مسيح لاي شاخه‏ها كه به وضوح بسم الله مي‏گويد.

دختر در نماي درشت از پايين درخت كه در كادر مي‏ايستد و به بالاي درخت نگاه مي‏كند.

نماي درشت مسيح كه به او مي‏خندد.

از پشت مسيح بالاي درخت كه دختر حركت مي‏كند.

مسيح: آهاي دختر وايسا!

دختر: واي نمي‏ايستم!

مسيح: ديشب خوابتو ديدم.

دختر: غلط كردي.

مسيح: از گاوت بهم شير دادي. خودت شير دادي. (مسيح در طول اين نما خود را به پايين درخت مي‏رساند و سينة گاو را مي‏گيرد.) اينجوري.

ـ نماي بسته‏اي از صورت دختر و مسيح و سينة گاو.

دختر سينة گاو را در دست مسيح مي‏دوشد.

دختر: تو اين گاوها را دوست داري كه هر روز مي‏آي تماشا؟

مسيح: صاحبشو دوست دارم.

دختر: ولي تو كه كوچيكي.

مسيح: تو يه مرد بزرگو دوست داري، آره؟

دختر بي جواب مي‏رود.

ـ نماي دورتر از درخت در حالي كه دختر از كادر دور مي‏شود.

مسيح: اسمش چيه؟

دختر جواب نمي‏دهد.

مسيح: پس بگو اسم خودت چيه؟

دختر از كادر بيرون رفته است.

 

صحرا، روز.

رعد و برق (براي چند نما).

باران در صحرا (براي دو نما).

باران شديد بر رودخانه (براي سه نما).

طغيان رودخانه بر پل كه نزديك است كنده شود (براي چند نما).

ـ نماي دور از مسيح كه گوسفندان را كنار رودخانه جمع كرده است و با اضطراب و دستپاچگي يكي‏ يكي آن‏ها را از پل رد مي‏كند.

دوربين با مسيح از پشت به آن سوي رودخانه مي‏رود (براي چند نما).

دوربين با او از جلو به اين سمت رودخانه مي آيد (براي چند نما).

ـ نماي دور از مسيح كه آخرين گوسفند را مي‏برد و باز مي‏گردد تا دستارش را بردارد. برمي‏دارد و به روي پل مي‏دود.

پل كه سرانجام كنده مي‏شود.

صورت مسيح كه بسم الله گويان از روي پلي كه آب آن را مي‏برد، مي‏دود.

پاهاي او كه اسلوموشن بر آب مي‎دود.

ـ نماي دور از مسيح، گوسفندان و پلي كه آب آن را مي‏برد.

صورت مسيح در ناباوري، به پلي كه آب مي‏برد، مي‏نگرد.

پل از ديد مسيح كه آب آن را مي‏برد.

ـ نماي بسيار دور كه مسيح از خوشحالي جيغ مي‏كشد و گوسفندان را رها مي‏كند.

مسيح: بابا. . . بابا. . . عمو راست مي‏گفت. كجايي بابا؟

 

جلوي كلبة مسيح، روز.

زمين خيس است. صداي ضجه مي‏آيد. زناني سياه پوش بر سر مي‏زنند. مرداني جمع شده‏اند و پدر مسيح را دلداري مي‏دهند. مسيح وارد مي‏شود.

صورت پدر مسيح.

پدر مسيح: برادرجان كدوم گرگ دريدت؟

جنازة خونين عموي كتابفروش مسيح در كنار كتاب هاي خونينش روي زمين.

صورت مسيح بهت زده. سر و صداي عزاداران بالا مي‏گيرد.

جنازة گرگ دريده عموي مسيح و كتاب هاي خونينش از ديد مسيح واضح تر. عمو گويي هزار سال است مرده است.

صورت مسيح كه هيچ چيز را گويي باور نمي‏كند. حركت مي‏كند. دوربين صورت او را تا كنجي خلوت همراهي مي‏كند. به غم و حيرت سر به ديوار مي‏گذارد و بغض مي‏كند و بعد زار زار گريه مي‏كند.

 

صحرا، صبح.

نمايي بسته از شاخه‏هاي درخت، مسيح خود را روي آن‏ها مستقر مي‎كند.

مسيح: (زير لب) خدايا، امروز باهام حرف بزنه. يا بسم الله الرحمن الرحيم.

از ديد او دختر سرخ پوش، دو گاو و يك مرد جوان از زير درخت رد مي‏شوند. مرد و دختر با هم حرف مي‏زنند و هرچه مسيح درخت را تكان مي‎دهد، دختر حتي به بالاي درخت نگاه هم نمي‏كند.

صورت افسردة مسيح لاي شاخه‏ها.

 

مدرسه، روز.

ـ نماي دور مدرسه و دعاي صبحگاهي شاگردان.

مسيح لاي در كلاس ظاهر مي‏شود و با دست اجازه مي‏گيرد. صداي معلم در كادر بسته صورت مسيح مي‏آيد.

معلم: امروز ديگه چرا دير اومدي؟

مسيح: (زير لب) بسم الله الرحمن الرحيم (با صداي بلند) عَموم مرده بود آقا.

معلم: لابد مشقاتم ننوشتي؟

مسيح: (زير لب) بسم الله الرحمن الرحيم (با صداي بلند) عَموم مرده بود آقا.

معلم: انشاتو چي؟ اونم باز ننوشتي؟

مسيح: به خدا عَمومون مرده بود آقا.

معلم: برو دفتر، پرونده‏تو بگير. مدير اخراجت كرده!

 

آغل و خانه الياس، غروب.

مسيح با پرونده‎اي زير بغل وارد كادري مي‏شود كه از لاي آن الياس مشغول كتك خوردن است. برادر الياس پاي او را از درخت باز مي‏كند و الياس شلان شلان به آغل مي‏رود. مسيح نيز به دنبال او به آغل مي‏رود.

آغل در نور غروب. الياس از شليدن درآمده، شروع به رقصيدن مي كند و خود را به مسيح مي‏رساند.

مسيح گريه كرده است. الياس دست به اشك‏هاي او مي‎مالد.

الياس: براي عَموت گريه مي‏كني؟

مسيح: نه براي اين كه امروز هر چي بسم الله گفتم نشد. دختره نگاهم نكرد. از مدرسه بيرونم كردن. عمومم كه گرگ خورد. شايد من خيال كردم كه ازروي آب رد شدم. خيال نكردم؟ (و او هم اشكهاي الياس را پاك مي‏كند)

صورت الياس. دست مسيح را مي‏گيرد، دماغش را بالا مي‎كشد و مي‏خندد و چشمكم مي‎زند.

الياس: اين گريه الكيه. به دادشم نگي‎ها، من امروز با ايمان بسم الله گفتم دردم نيومد.

1368

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

فيلمنامه گبه اثر محسن مخملباف


فيلمنامه:

گبه

 

فضاهايي نامعلوم، روز.

گبه‏اي سبز در آب مي‏رود. صداي زوزة گرگي مي‎آيد. دختري آبي‏پوش كوزه بر دوش بر زمينة گبه‏اي آبي، به صداي زوزة گرگي سر مي‏چرخاند و لبخند بر لب مي‏آورد.

 

چشمة كوچك، روز.

سيبي از درخت در چشمة كوچك فرو مي‏افتد. از دور دست پيرزني آبي‏پوش و پيرمردي گبه بر دوش و زنبيل به دست سلانّه سلانّه به سمت چشمه مي‏آيند.

پيرزن: ديشب ناله مي‏كردي. پاهات درد مي‏كرد نمي‏تونستي بخوابي. ديگه نمي‏دم گبه رو بشوري.

پيرمرد: گبه رو بده من بشورم.

پيرزن: گالش دارم، من مي‏شورم.

پيرمرد: گالشو بده من بشورم.

پيرزن: تو پاهات درد مي‏كنه، گبه رو من مي‏شورم. تو برو غذا درست كن. گبه رو من مي‏شورم دلم واشه.

پيرمرد به سروقت اجاق غذا مي‎رود و پيرزن گبة آبي رنگ را به روي زمين پهن مي‏كند. نقش يك سياهپوش بر اسب سپيد كه دختري را با خود مي‏برد بر گبه بافته شده. پيرزن با حسرت بر گبه دست مي‏كشد.

پيرزن: اجازه مي‏دي من گبه رو بشورم؟

پيرمرد: خانوم خانوما، خانوم خوشگلا، تو نشوري پس كي بشوره عزيز دلم.

پيرزن: (بر گبه دست مي‏كشد) گبه خوشگلم. خانوم خانوما چرا رنگت آبيه؟ چرا ساكتي؟ چرا نمي‏گي اون اسب سوار كيه؟ لااقل بگو تو رو كي بافته؟

نرمه بادي مي‏وزد. دختر آبي‏پوش از دل گبة آبي رنگ ظاهر مي‏شود. يك قناري از سر شاخساري مي‏پرد. پيرمرد سر از اجاق روشن برمي‏دارد. حيرت زده است.

پيرمرد: ماشاءالله مثل ماه شب چهارده!

پيرزن: اسمت چيه خانوم خانوما؟

دختر: گبه. (دست به آب صاف چشمه مي‏برد و آب از سرانگشتانش فرو مي‏چكد.) چه آب صافي! منو نمي‏شوري؟

پيرمرد: تو رو نشوريم، پس كيو بشوريم گبه خانوم؟!

گبه آبي رنگ در آب صاف چشمة كوچك فرو مي‏رود. اكنون پيرزن تنهاست و پاي خويش بر گبه مي‏مالد.

پيرزن: مي‏ذاري دستامو بذارم سر شونه‏هاي جوونت؟ پير شدم، بنيه ندارم.

دختر: (كه دوباره هست و دست‏هاي پيرزن را در هوا گرفته و بر دوش خود مي‏گذارد.) شونة خودته.

پيرمرد: شما به چشمم خيلي آشنا مي‏آي، اسم بابات چيه؟

دختر: اسمش چله است. اسمش تار و پوده، اوناهاش.

تصويري كوتاه از كوچي كه مي‏رود. پدر دختر سوار بر اسب، كوچ را هدايت مي‏كند.

صداي دختر: اون بابامه. از عشايره. ما قشقايي هستيم. دلمون يه جا بند نمي‏شه. اگرم يه جا دلبند شديم، پدرم كوچ راه مي‎اندازه كه دل بكنيم. يه بار، من به يكي دل بستم، به يه اسب سوار، به يه صداي غريب، به يه كسي كه مثل وهم، مثل سايه دنبال كوچ ما مي‏اومد تا منو با خودش ببره.

پيرمرد: (هيجان زده) اگه جوون بودم مي‏اومدم خواستگاري‏ات. بابات آدم خوبيه.

دختر: به قيافه‏اش نگاه نكن، خيلي بداخلاقه.

پيرزن: (پايش بر گبه آبي، دستش بر دوش دختر) بابات كه بداخلاقه، مادرت چي؟ مهربونه؟ خوشگله؟

دختر: نه. عشاير مي‏گن بداخلاقيِ بابات، به خاطر زشتي مادرته. اوناهاش.

تصويري كوتاه از سكينه مادر دختر در حال مشك زدن.

صداي دختر: اسمش سكينه است. مادرمه. من دختر بزرگشم.

پيرمرد: گالشو بده من گبه رو بشورم.

پيرزن: (تنهاست) تو پاهات درد مي‎كنه. بياي تو آب بدتر مي‏شي. گبه رو خودم مي‏شورم.

پيرمرد: (از كنار اجاق به كنار چشمه مي‏رود. جز او و پيرزن كسي نيست. دستان پيرزن گويي بر دوش خيالي دختر است. پيرمرد دست بر گبة آبي مي‎كشد.) شُستي‎اش چقدر خوشگل شد، بازم دلم رفت.

پيرزن: (گويي به دختري كه رو به رويش ايستاده) دوباره چشمش افتاد به تو، منو يادش رفت.

پيرمرد: (گويي به دختري كه جلويش ايستاده) اين پيرزن به خودشم حسودي مي‏كنه، گبه خاموم. گبه خانوم! شما به اين خوشگلي خاطرخواه نداري؟

پيرزن: خاطرخواه من تو بودي ديگه، وقتي جوون بودي.

پيرمرد: (برمي‏خيزد و به پيرزن كه دست بر هوا دارد و پاي در چشمه پشت مي‏كند) جووني بلا نسبت خر بودم.

پيرزن: (گويي به دختر رو به رويش، درد دل‏وار) ببين چطور دل منو مي‏شكنه. شما به اين خوشگلي خاطرخواه نداري؟

دختر دست‏هاي پيرزن را كه بر دوش دارد به نوازش بر گونة خويش مي‏كشد. صداي زوزة گرگي مي‏آيد. دختر به نوك كوه دور دست چشم مي‏برد، پيرزن نيز. مرد سياهپوش بر اسب سفيد بر قله رو به رو ظاهر مي‏شود. پيرزن رو به دختر مي‏چرخاند.

پيرزن: پس چرا صداش شبيه گرگه؟!

دختر: اين يه رازه بين من و اون. مي‏گه از عشقت بي‏قرار شدم، پس چرا نمي‏آي! (زوزه دوبارة گرگ)

پيرزن: اگه دوستش داري چرا باهاش فرار نمي‏كني؟

دختر: آخه بابام گفته اگه باهاش فرار كني، مي‏كشمت.

پيرمرد: (با چشم اشكبار از دود اجاق) كاشكي كشته بود گير تو نيفتاده بودم. (زوزة گرگ)

دختر: مي‏گه بيا بريم. برم؟

پيرزن: (دست‏هاي دختر را بر دوش خويش كشيده، نگه مي‏دارد.) نري‏ها. بري بابات مي‏كشتت. اول با بابات صحبت كن.

دختر: بابام با من حرف نمي‏زنه. آخه مادربزرگم مريضه. قراره عموم از شهر بياد ببرتش دكتر. بابام گفته هر موقع عموت از شهر اومد، مي‏ذارم باهاش عروسي كني. ولي تا عموم از شهر بياد اون بي‏قرار شده.

 

مدرسه عشايري در دشت، روز.

خروسي مي‏خواند. تصوير به دشتي پر نخل باز مي‏شود. لابلاي نخل‏ها چادر سپيد مدرسة عشايري است. عمو كه پيرمردي است با كيسه‏اي سپيد رنگ به سمت مدرسه مي‏رود. بچه‏ها دسته جمعي به سؤال معلم پاسخ مي‏دهند. عمو به چادر وارد مي‏شود. معلم برپا مي‏دهد. عمو برجا مي‏دهد.

عمو: اين جا كجاست؟

بچه‏ها: مدرسه عشايري استان فارس.

عمو: فارس مال كجاست؟

بچه‏ها: كشور ايران.

دختر بچه‏اي زنگولة گردن بزغاله اي را به صدا درمي‏آورد. بچه‏ها به صداي زنگولة بزغاله از مدرسه بيرون مي‏ريزند. اكنون عمو پاي تخته سياه رو به كلاس ايستاده است.

عمو: اين چه رنگيه؟

و دست راست (را) از كادر تخته سياه بيرون مي‏برد. تصويري كوتاه از لاله‏زاري سرخ كه دست عمو وارد آن مي‏شود.

صداي بچه‏ها: سرخ.

دست عمو خيال گل‏ها را در هوا مي‎گيرد و از كادر لاله‏زار به كادر تخته سياه مي‏آورد. مشتي شقايق سرخ در دست اوست.

عمو: سرخي لاله‏زار. حالا اين چه رنگيه؟

و دست چپ را از كادر تخته سياه به تصوير يك دشت زرد وارد مي‏كند.

صداي بچه‏ها: زرد.

دست عمو خيال گل‏هاي زرد را در هوا مي‏گيرد و به كادر تخته سياه مي‏آورد. مشتي گل زرد در دست اوست.

عمو: زردي لابلاي گندم‏زار. اين چه رنگيه؟ (و دست راست به آسمان آبي مي‏برد.)

صداي بچه‏ها: آبي.

دست عمو به كادر تخته سياه بازمي‏گردد، از رنگ آسمان آبي شده است.

عمو: آبي آسمان صاف خدا.

دست آبي را به زير كادر فرو مي‏برد. دست او به سمت يك درياي آبي رنگ اشاره مي‏كند.

صداي عمو: اين چه رنگيه؟

صداي بچه‏ها: آبي.

دست عمو از دريا به كادر تخته سياه بازمي‏گردد. از دست آبي او آب مي‏چكد.

عمو: آبي با صفاي درياها. حالا بگين اين چه رنگيه؟

عمو دست چپ (را) از كادر تخته به سمت خورشيد آسمان مي‏برد.

صداي بچه‏ها: زرد.

عمو دست زرد شده از رنگ خورشيد را به كادر تخته سياه بازمي‏آورد.

عمو: زردي آفتاب عالمتاب. زردي آفتاب و آبي آب، مي‏شود در گياه سبزي ناب.

عمو دست زرد و آبي به بالاي سر مي‏برد. دست عمو وارد دشتي سبز مي‏شود.

صداي بچه‏ها: سبز.

عمو با هر دو دست خيال رنگ سبز را به كادر تخته سياه فرو مي‏كشد. در دست او مشتي انبوه از سبزي است.

عمو: سبزي ناب.

عمو با دست زرد رنگ شقايق سرخ رنگ را به غروب آسمان بالا مي‏برد.

عمو: زرد و سرخي كه هست در خورشيد در طلوع و غروب نارنجي است.

 

كوچ بزرگ در دشت‏ها، روز.

عمو بر خلاف كوچ بزرگي كه مي‏رود مي‏آيد.

صداي دختر: بهار آمد و عمو نيامد. در بهار همة عشاير كوچ كردند مگر بيلة ما. پدرم گفت ما صبر مي‏كنيم تا عمو بيايد و مادربزرگ را به شهر ببرد. عمو آن قدر دير رسيد تا مادربزرگ مرد. پدرم مادربزرگ را در گورستاني كه همه جايش سبز بود، به خاك سپرد.

تصويري كوتاه از دست زرد و آبي عمو كه وارد كادري از دشت سبز مي‏شود.

 

سياه چادرهاي برادر، روز.

سه سياه چادر به پاست. سكينه مشك مي‏زند. ديگران نان به تنور مي‏برند. و بزغاله‏ها هم‏ بازي كودكانند. عمو به سياه چادرها مي‏رسد.

عمو: آبادي سلام.

سكينه: سلام.

عمو: منو مي‏شناسي؟

سكينه: نخير.

عمو: (كلاه از سر برمي‏دارد.) حالا چي؟

سكينه: برادر شوهرمي. اگه زن گرفتي پس چرا تنها اومدي؟

عمو: من هنوز بچه‎ام. كي زن بچه مي‏شه!

زينب: كاكا سلام.

عمو: سلام زينب باجي. حال و احوال؟ عجبه شناختي!

اهل بيله دور عمو را مي‏گيرند و شادي مي‏كنند.

 

چشمةكوچك، روز.

پيرمرد: (سر از پخت غذا برمي‏دارد.) گبه خانوم عموت اومد، عروسي‎ات نزديكه.

پيرزن: پاشو برو به عموت بگو باباتو راضي كنه.

دختر: عموم منو به جا نمي‏آره. اگه برم پيش‏اش مي‏گه دختر جون من عموتم يا دايي‏ات؟

 

سياه چادرهاي برادر، روز.

عمو: (رو به زينب) باجي اين بچة توست؟

زينب: از بس دير مي‏آي بچه‏هاي خواهر و برادرت رو نمي‏شناسي.

عمو: حالا بهتون ثابت مي‏كنم كه خوب مي‏شناسم. زينب تو برو اون ور درخت. سكينه زن داداش تو برو اين ور درخت. اون بچة زينبه پيش مادرش وايسه. اون بچه سكينه است بره پيش ننه‏اش.

عمو بچه‏هاي برادر را كنار سكينه و بچه‏هاي خواهر را كنار زينب و هر گروه را در سمتي از درخت جمع مي‏كند.

صداي دختر: عمو همه را زير درختي جمع كرد. اين درخت يادآور فاميل ماست. هر كودكي كه در بيلة ما به دنيا بيايد، شاخي بر اين درخت مي‏رويد و هركه از بيلة ما چشم از جهان ببندد، شاخساري از اين درخت هرس خواهد شد. مادربزرگ تك‏تك آدم‏هاي فاميل را از شاخه‏هاي اين درخت مي‏شناخت.

عمو: حالا همه رو درست شناختم؟

بچه‎ها: نه.

عمو: درستش كدومه؟

بچه‏ها جا به جا شده و هركس كنار مادر خود مي‏ايستد.

بچه‎ها: درستش اينه.

 

چشمه كوچك، روز.

دختر و پيرزن دست بر دوش هم كنار چشمه نشسته‏اند.

دختر: مي‏بيني؟! اصلاً سراغ منو نگرفت. حتي نپرسيد گبه كجاست. فقط اومده مادربزرگو ببينه و برگرده شهر.

 

سياه چادرهاي برادر، روز.

عمو از كنار درخت به سمت سياه چادر مادربزرگ مي‏رود.

عمو: ننه‏ام كو؟ نارنج خانوم من كو؟ ننه! نارنج! ننه نارنج! عباس‏ات اومده. كجايي؟ نارنجم!

سياه چادر مادر خالي است. جز چلة بي‏گره گبه‏اي و جز سگي كه براي عمو دم تكان مي‏دهد، چيزي نيست.

صداي دختر: عمو دير اومدي يار تو گم شد.

صداي سكينه: اون گبه رو مي‏خواست ببافه براي عروسي‏ات بفرسته شهر.

عمو در غم مرگ مادر فرومي‏رود.

تصويري كوتاه از قبر مادربزرگ در دشت‏هاي سبز. عمو و دختر بر سر قبر اويند.

تصاويري كوتاه از دشت‏هاي سبز در نوازش باد و سر انگشتان دختر كه گبه مي‏بافد.

صداي محزون لالايي از يك زن قشقايي. زمينة گبه به رنگ سبز بافته مي‏شود.

 

چشمه كوچك، مدرسه عشايري، دشت‏هاي زرد، روز.

آب چشمه گُل مي‏آورد. دختر آبي‏پوش گل سرخ از چشمه مي‏گيرد. گريان است. پيرزن كل مي‏كشد.

پيرمرد: عزا تموم شد، حالا وقت عروسيته.

دختر: وقت عروسيه، اما نه عروسي من. بابام گفته عموت پير شده هنوز زن نگرفته. اول عروسي عموت، بعد عروسي تو. (سر به بيرون كادر مي‏چرخاند و گل‏هاي سرخ دستش را به بيرون كادر مي‏ برد.) مبارك باشه عمو. بگير زودتر عروسي كن.

دست عمو گل‏هاي سرخ را گرفته به كادر تخته سياه مدرسه عشايري مي‏ برد.

عمو: سرخي لاله‏زار. بچه‏ها اين چه صدائيه، مي‏شنوين؟

صداي بچه‏ها: گنجشك.

پيرمرد از لانه كوچكي گنجشك مي‏گيرد و از كادر بيرون مي‏برد. دست عمو گنجشك را گرفته به كادر تخته سياه مي‏برد.

عمو: گنجشك.

عمو با دست چپ شاخة زرد رنگ گندم را بر گنجشك گذاشته از بالاي سر از كادر بيرون مي‏برد.

عمو: (رو به آسمان) با زرد تو اي جناب باري،

گنجشك حقير شد قناري.

يك قناري زرد رنگ را به كادر مي‏آورد و پرواز مي‏دهد. كات به يك دشت زرد. كوچ از دشت زرد مي‏گذرد. اكنون عمو كوچ را هدايت مي‏كند. دختر آبي‏پوش، گبة آبي بر دوش در كوچ است و هر بار به صداي زوزة گرگ سر مي‏چرخاند.

صداي دختر: عمو خواب ديده بود كه جفت زندگيش را كنار چشمه‏اي خواهد يافت. دختري كه مثل قناري آواز مي‏خواند. پدرم در هر بيله‏اي از هر دختري براي عمو خواستگاري كرد، همة دخترها زيبا بودند، اما مثل قناري‏ها آواز نمي‏خواندند. كوچ ما به هر چشمه‏اي سر زد، اما دختري كه مثل قناري آواز بخواند نبود.

 

آبادي، روز.

كوچ به آبادي مي‏رسد. بچه‏اي آب مي‏خواهد. عمو سراغ چشمه را از پيرمردي كه طناب مي‏بافد مي‏گيرد.

عمو: چشمه كجاست؟

پيرمرد: هر كجا صداي آب شنيدي چشمه است.

 

چشمة بزرگ، روز.

عمو مشك بر دوش در دشت در پي صداي آب است اما صداي آواز مي‏شنود. رد صدا را مي‏گيرد تا سر از چشمه‏اي سرسبز درمي‏آورد. صداي آواز از دختري است كه كنار چشمه ظرف مي‏شويد.

عمو: به ‏به، چشمة آب و آواز!

دختر الله‏داد: سلام.

عمو: سلام خانوم. اسمت چيه؟

دختر الله‏داد: من دختر الله‎داد هستم.

عمو: من به دنبال آب بودم به آواز رسيدم. چه شعر قشنگي! من اين شعر رو تا حالا از كسي نشنيده بودم.

دختر الله‏داد: اين شعرو من تازه ديشب گفتم، تا حالا كسي نشنيده.

عمو: كِي گفتي، ديشب؟!

دختر الله‏داد: بله.

عمو: خودت گفتي؟

دختر الله‏داد: بله.

عمو: مگه تو شاعري؟

دختر الله‏داد: نه، من دختر الله‏داد هستم.

عمو: مي‎شه دوباره آن شعر را بخواني؟

دختر الله‏داد: بالاي چشمه منم،

پائين چشمه منم،

سنگ توي چشمه منم.

يارم از اين جا مي‎گذره،

كبك توي دستش منم،

من چند تيكه شده‏ام.

عمو: اين شعرو براي يارت گفتي دختر الله‏داد؟

دختر الله‏داد: نه، من كه ياري ندارم.

عمو: چرا؟ مگه شوهر نكردي؟

دختر الله‏داد: خب ديگه. . .

عمو: ديرت مي‏شه، چند سالته؟ (دختر الله‎داد سكوت مي‏كند) اگه كسي پيدا بشه زنش مي‏شي؟

دختر الله‏داد: تا ببينم نصيب و قسمتم كيه.

عمو: فرض كن من. . .

دختر الله‏داد: (دست از شستن ظرف برمي‏دارد.) اگه زنت بشم يه وقتي از دست من ناراحت بشي منو با چي مي‏زني؟

عمو: با هيچي. اگه ناراحت بشم زانوهامو بغل مي‎كنم شعر مي‏خونم.

دختر الله‏داد: چه شعري مي‏خوني؟

عمو: (دست به آب چشمه فرو برده از سر انگشتانش مي‏ريزد.) مي‏خونم:

من تشنه‏ام تو آب رواني

من خسته‏ام تو تاب و تواني

من پيرو سالخورده و فرتوت

تو نوشكفته شاخ جواني.

دختر الله‏داد: بعله. زنت مي‏شوم چون از شعرت خوشم اومد.

سكينه با دختر تشنه سر مي‏رسد

سكينه: (به عمو) كجايي بچه از تشنگي هلاك شد؟!

عمو: تا اين مشكو آب كني من دنبال دختر الله‏داد مي‏رم و برمي‏گردم.

عمو ظرف‏ها را به دنبال دختر الله‏داد مي‏ برد. سكينه مشك را آب مي‏كند. وقتي كه مشك پر مي‏شود عمو و دختر الله‏داد به همراه جهاز او كه يك گبه سرخ است بازگشته‏اند. اهل كوچ دور چشمه جمع شده‏اند.

عمو: من رفتم با اجازة الله‏داد دخترشو خواستگاري كردم، خودم خطبه‏شو خوندم. اينم شيريني‎اش.

همة اين صحنه را پيرزن و پيرمرد و دختر از كنار چشمة كوچك شاهد بوده‏اند.

 

دشت‏هاي گونه‏گون، چشمة كوچك، كنار بركه، روز.

كوچ در دشت مي‏رود و عروس تازه را به همراه مي‏برد. گاه صداي زوزة گرگي مي‏آيد و دختر آبي‏پوش گبة آبي بر دوش به صداي زوزة گرگ سر به پشت مي‏چرخاند. اهل كوچ در جايي اتراق مي‏كنند و پشم از گوسفندان مي‏چينند و مي‏ريسند و به گل‏هايي كه دختركان از صحرا گرد آورده‏اند رنگ مي‏كنند. يك بار سياهپوش اسب سوار براي ربودن دختر آبي‎پوش به بيله نزديك مي‏‎شود، اما سگ‏ها پارس مي‏كنند و مانع او مي‏شوند. پشم‏ها رنگ مي‏شوند و در آفتاب پهن مي‏شوند كه باران مي‏گيرد. دختران پشم‏ها را از زير باران جمع مي‏كنند.

 

كنار نقش رستم، روز.

فرشِ دشت‏ها از سبزه‏ها سبز است. پشم‏هاي رنگين بر سياه چادرها پهن‏اند. عروسي است. رقصِ دستمال‏ها در دست كودكان. عروسِ تازه، شير مي‏دوشد. دختران بزرگتر گبه مي‏بافند. عمو گبة سرخ جهاز زنش را پهن مي‏كند.

عمو: دختر الله‏داد چرا روي گبه‏ات اسب سوار بافتي؟

دختر الله‏داد: فكر مي‏كردم بختم با اسب مي‏آد دنبالم.

عمو: بخت جوون عروس رو با اسب مي‏بره نه بخت پير.

عمو رو به روي آينه مي‏ايستد تا خود را براي عروسي آماده كند. در صورت خود موي سپيد مي‎بيند. به حسرت شعري زمزمه مي‏كند.

عمو: به گوش من ‏آيد ز پيري نهيب،

چو بينم كه مويم سپيدي گرفت.

(به سمت عروس‏اش مي‏رود.)

چشم بينا نيست مردم را،

و اين بهتر كه نيست؛

ور نه هر گهواره‏اي گوري است،

هر عيشي غمي.

دختر الله‏داد: چرا شعر مي‏خوني، از دست من ناراحت شدي؟

عمو: گذشت عمر از مرز پنجاه و هفت.

دريغا چه زود و چه بيهوده رفت.

مرا گر چه تن پير و مو شد سپيد،

دلي هست پر آرزو، پر اميد.

تنم همچو زندانِ سرد و خموش،

دلم كودكي زنده پر جنب و جوش.

عمو با ريتم شانه‏هاي دختران گبه‏باف به رقص مي‏زند. اكنون همه در رقصند. حتي پيرمرد كنار چشمة كوچك براي دختر آبي‏پوش مي‏رقصد. نقش عروسي روي گبه بافته مي‏شود. كوچ از كنار رودخانه‏اي ـ كه سرتاسرش را با گبه فرش كرده‏اند ـ عبور مي‏كند. در كنار رودخانه براي عمو و زنش سياه چادري به‎ پا شده. عمو و زنش براي كوچي كه از كنار آن‏ها رد مي‏شوند، دست و دستمال تكان مي‏دهند.

صداي دختر: عروسي عمو روي گبه بافته شد. بيلة ما عمو و زنش را براي ماه‏ عسل كنار رودخانه قاليشويان تنها گذاشت.

 

چشمة كوچك، روز.

دختر گريان كنار چشمة كوچك نشسته است. پيرزن نيست.

پيرمرد: پس چرا گريه مي‏كني گبه خانوم؟

دختر: آخه بازم بايد صبر كنم. بابام گفته بذار اول مادرت بزاد.

پيرمرد: مگه بابات نگفته بود بعد از عروسي عموت؟

دختر: حال مي‏گه بعد از زائيدن مادرت.

پيرمرد: حالا كِيْ مي‏زاد؟ پا به ماهه؟

دختر: وقتي خيلي كوچ كنيم. وقتي خيلي راه بريم. وقتي خيلي كار كنيم. وقتي از آب بگذريم.

 

رودخانه، روز.

كوچ به آب مي‏رسد. زنان مشك‎‏ها را باد مي‎كنند و مردان كَلَكي مي‏سازند تا از آب عبور كنند. صداي زوزة گرگ مي‏آيد.

صداي دختر: زنان به هايِ دهان مشكِ ميش ها باد مي‏كردند و مردان، عمو و پدر، مشك‏ها بر كَلَك مي‏بستند و پسران بزغاله‏ها و بره‏ها بر كَلَك استوار مي‎كردند تا آب ايشان را نبرد. و ما گلة ميش به آب مي‏انداختيم و مادرم پيشاپيش همه كار مي‏كرد، اما خبري از درد زايمان نبود.

 

كنار درياچه، كو‏ه‏ها، دره‏ها، بركه، چشمة كوچك، روز.

كوچ از كنار درياچه مي‎گذرد. مرغي در كف دست دختري تخم مي‏كند. دختر كوچك تخم را از كادر بيرون برده رها مي‎كند. تخم‎مرغ در دست دختر آبي‏پوش مي‏افتد.

دختر: (خوشحال) وقتشه.

مه كوچ را مي‏پوشاند. سكينه به مه مي‏زند و درد مي‏كشد. دختران گبه مي‏بافند. عمو كه نامحرم است در مه گم مي‏شود.

عمو: زندگي رنگ است.

دختران گبه‏باف: عشق رنگ است.

عمو: مرد رنگ است.

دختران گبه‏باف: زن رنگ است.

عمو: بچه رنگ است.

نقش بچه‏اي بر گبه بافته مي‏شود و صداي گريه بچه‏اي فضا را پر مي‎كند. اكنون تخم‏مرغ در دست پيرمرد است. دختر آبي‏پوش كنار اوست. پيرمرد گريه مي‏كند.

پيرمرد: (رو به دختر آبي‏پوش) تو هيچ وقت برام بچه نزاييدي، من دلم بچه مي‏خواد.

پيرزن: (حسودي كرده مي‏رود) من مي‏رم ديگه هم برنمي‏گردم.

پيرمرد: به جهنم برو برنگردي. (رو به دختر مي‏گرداند) گبه خانوم پيرزنه رفت مي‏آي با هم فرار كنيم؟

دختر: آخه بابام ما رو مي‏كشه.

پيرمرد: دروغ نگو گبه خانوم. دروغگو دشمن خداست. راستشو بگو. تو منو دوست نداري.

دختر: به خدا دروغ نمي‏گم دوستت دارم.

پيرمرد: والله دروغ مي‏گي. بابات كجا بود. تو دروغ مي‏گي.

پيرزن بزغاله به بغل باز مي‏گردد و بزغاله را به پيرمرد مي‏دهد. دختر آبي‏پوش نيست.

پيرزن: بيا اينم بچه. اين قدر نق به جون من نزن.

پيرمرد: (بزغاله را بغل مي‏كند) اين بچه چقدر خوشگله! اين زبون بسته شير خورده؟

پيرزن: نه.

پيرمرد: (بزغاله را رها مي‏كند كه از كادر بيرون مي‏رود.) زبان بسته! برو شير بخور.

 

آغل، روز.

بزغاله وارد آغل شده سروصدا مي‏كند. بچه تازه به دنيا آمده گريه مي‏كند. سكينه مشغول دوشيدن گوسفندان است. بزغاله‎ها پشت آغل براي مادرانشان گريه مي‏كنند. وقتي سكينه به سراغ بچه‏اش مي‏رود تا او را شير دهد، همة بزغاله‎ها و بره‎ها به آغل رفته از پستان ميش‏ها شير مي‏خورند. نقش بزغاله‎اي كه از بزي ماده شير مي‏خورد بر گبه بافته مي‏شود.

 

چشمة كوچك، كوهستان و بركه، روز.

دختر آبي‏پوش گريان در كنار چشمه نشسته است. پيرزن نيست.

پيرمرد: مگه نگفتي گبه رو بشوري دلت وا مي‏شه، پس چرا گريه مي‏كني گبه خانوم؟

دختر: آخه بازم بايد صبر كنم. بابام نيست. عموم نيست. مادرم نيست. همه رفتند شهر. زن‏عمو مي‏خواد بزاد. بچه‏ها و گوسفندها رو سپردن دست من. يكي از گوسفندها رو سرما زده. خواهرم شعله هم گم شده.

گوسفندي مريض زير تلنباري از پشم‏ها ناله مي‏كند. شعله به دنبال بزغاله‏اي در كوه مي‏دود. بزغاله لب پرتگاهي قرار مي‏گيرد و سرانجام از كوه سقوط مي‏كند. رجي سياه از پشم به دست دختران گبه‏باف در زمينة نقش غروب گبه بافته مي‏شود. حالا دختر آبي‎پوش و پيرزن آبي‏پوش براي شعله زبان گرفته‏اند.

 

كوهستان‏هاي برفي، روستاهاي نفت‏خيز، روز.

سياهپوشِ اسب سوار در سوز و سرما در پي كوچ مي‏آيد. دختر آبي‏پوش گبة آبي را بر دوش مي‏برد و به صداي زوزة گرگ سر به پشت مي‏چرخاند. سگ گله مراقب دختر است. دختر دستمالي سرخ را براي اسب سوار بر برف مي‏گذارد و براي آن كه باد آن را نبرد گولّه‏اي برف را روي دستمال مي‏گذارد. اسب‏سوار به دستمال سرخ مي‏رسد. گوله برف را برمي‏دارد و به دستهايش مي‏مالد. دختر آبي‏پوش از سرما دستهايش را به هاي دهان گرم مي‏كند. از هاي دهان او شعله‏اي برمي‏خيزد كه چون دهانة چاه‏هاي نفت تنوره مي‏كشد. در همة خانه‏هاي روستاي نفت‏خيز آتش نفت شعله مي‏كشد.

 

كنار روستاي نفت‏خيز، شب و روز.

دختر زير يك زيرانداز خوابيده است. عموكنار اوست. صداي گرگ مي‏آيد. دختر مي‏خواهد بگريزد كه عمو را مراقب خود مي‏بيند. به زير زيرانداز باز مي‏گردد. صداي گرگ مي‏آيد و سگ‏ها پاسخ گرگ را مي‏دهند. صبح مي‏دمد.

صداي دختر: روزها دختران مراقب من بودند و شب‏ها مردان. و من هيچ گاه فرصت فرار نداشتم. روزي كه گبة ننه نارنج بافته شد، عمو مهربانانه مرا به گوشه‏اي صدا كرد و گفت: پدرت را به جاي دوري خواهم برد تا فرار ترا نبيند.

گبة سبز رنگي كه در طول كوچ بافته مي‏شد، كامل شده است و روي زمين پهن است. عمو و پدر روي آن دراز مي‏كشند.

عمو: آخي ننه نارنج! (گبه‏ات رو) بافتيم. دلم مي‏خواهد روي اين گبه بخوابم و ديگه بلند نشم.

هر دوي روي گبه دراز مي‏كشند و غيب مي‏شوند.

صداي دختر: اكنون مرا فرصت فرار بود، اما جرأت فرار نبود.

 

چشمة كوچك، روز.

پيرمرد گبه آبي رنگ را از درختي آويخته و با چوب نازكي مي‏زند و از خودش صداي زوزة گرگ درمي‏آورد. نرمه بادي مي‏وزد.

پيرمرد: چرا اذيت مي‏كني؟ چرا نمي‏آي فرار كنيم؟ بابات كه نيست. چرا دروغ مي‏گي. تو منو بدبخت كردي. تو منو سرگردان كردي.

تو منو آوارة كوه و بيابون كردي. تو منو دوست نداري. بيا بريم بابات كه نيست ديگه.

 

 

كنار بركه، روز.

گوسفندي مي‏زايد. دختر آبي‏پوش گبه مي‏بافد. گوسفند بره‏اش را ليس مي‏زند و دختر آبي‏پوش گبه مي‏بافد. گوسفند به برة تازه به دنيا آمده مي‏آموزد كه روي پاي خودش بايستد و راه برود. دختر آبي‏پوش بر دار گبه، شانه مي‏كوبد. گوسفند به زمين دست مي‏كوبد تا به بره برخاستن بياموزد. دختر بر گبه شانه مي‏كوبد. گوسفند دست بر زمين مي‏كوبد. بره از زمين بلند مي‎شود، دختر آبي‏پوش نيز. در دشت سبز باد مي‏وزد و دختر آبي‏پوش با اسب سوار مي‎رود. پدر و عمو بر گبة سبز ظاهر مي‏شوند. پدر از كنار اجاق آتش، تفنگ برمي‏دارد و در پي آن‎ها مي‏رود. از دور صداي شليك گلوله‎اي و نالة گرگي برمي‏خيزد. حالا در دشت جز رقص علف‏هاي زرد در باد چيزي ديده نمي‏شود. پدر تفنگ بر دوش بازمي‏گردد. اهل بيله مضطرب و پرسان از عاقبت كار جمع مي‏شوند. پدر گبة آبي را به زمين مي‏كوبد. زمين و زمان به رنگ آبي درمي‏آيد.

 

چشمه، روز.

پيرزن گبه آبي را جمع مي‏كند وكوزه را از آب چشمه پر مي‏كند و به سمت كلبه برمي‏گردد.

پيرمرد: (رو به پيرزن) گبه خانوم مي‏آي گبه رو بشوريم؟

پيرزن: پاهام درد مي‏كنه. ديگه نمي‏آم.

پيرمرد: گبه خانوم سرمو بشكن، دلمو نشكن. (و چون گرگ زوزه مي‏كشد) تو منو دوست نداري، بابات كه نيست بيا فرار كنيم گبه خانوم. تو دروغ مي‏گي، تو منو دوست نداري.

پيرزن كوزه بر دوش به سمت كلبه مي‏رود.

صداي دختر: پدرم ما را نكشته بود. اما همه جا شايع بود كه ما را كشته است. تا از اين پس خواهرانم در پي صداي گرگي دل و دين از دست ندهند. به همين خاطر از چهل سال پيش هيچ كس، از هيچ چشمه‏اي، صداي قناري نشنيده است.

گبة سبز و آبي را آب با خود مي‏برد.

محسن مخملباف

1373

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

مقایسه نیروی مغناطیسی و الکتریکی


 

هرگاه دوبارالکتریکی بارهادر فاصله معین r از یکدیگر قرار گیرند، این دو نیرویی بر همدیگر وارد می‌‌کنند که مقدار و جهت ایننیرو با استفاده ازقانونکولن محاسبه می‌شود. حال اگر این بارهای الکتریکی ساکن نبوده و متحرک باشند، دراین صورت ، نیرویی بر یکدیگر وارد می‌‌کنند که آن را~~navy مغناطیسی~~می‌نامند.



مقایسه نیروی مغناطیسی و الکتریکی

نیروی مغناطیسی میان دو بار ، بخاطروابستگی به سرعت ازنیرویالکتریکی پیچیده‌تر است. نیروی مغناطیسی با استفاده ازقانون بیوساوارتعیین می‌‌شود. نیرویمغناطیسی و نیروی الکتریکی هر دو نیروی عکس مجذور فاصله هستند، یعنی در هر دو موردنیرو با مجذور فاصله بین دو ذره باردار نسبت عکس دارد. همچنین در هر دو مورد نیروبا حاصل ضرب اندازه دو بار نسبت مستقیم دارد، اما جهت نیروی مغناطیسی بر خلاف نیرویالکتریکی در راستای خط واصل میان ذرات نیست، یعنی نیروی مغناطیسی یک نیروی مرکزینیست.

تنها در یک حالت نیروی مغناطیسی می‌‌تواند در امتداد خط واصل میانذرات باشد و آن زمانی است که(سرعت ذره بارداری که بر آن نیرو وارد می‌‌شود) بر r یعنی فاصله میان ذرات عمود باشد. دراین حالت ، نیرو در صفحه شاملقرار دارد. همچنین خصوصیت دیگری که نیروهای مغناطیسی دارند، این است که نیرو همیشه بر بردارعمود است. به عبارت دیگر ، میدان مغناطیسی B هرچه باشد، حاصلضرب اسکالربرداردر بردارهمواره صفر است. همچنین چون نیروی مغناطیسی برعمود است، لذانمی‌‌تواند بر روی ذره کار انجام دهد.





در مورد یک زوج ذره باردار اگر سرعتذره‌ها در مقایسه باسرعتنور کوچک باشد، در این صورت نسبت نیروی مغناطیسی بر نیروی الکتریکی مقداریبسیار ناچیز خواهد بود. این مطلب نشان دهنده این است که برهمکنش مغناطیسی ازبرهمکنش الکتریکی بسیار کوچک است، از آنجا که نیروی مغناطیسی در مقایسه با نیرویالکتریکی بسیار کوچک است، به نظر می‌‌رسد که در مقایسه با نیروی الکتریکی می‌‌تواناز نیروی مغناطیسی صرف نظر کرد. اما در واقع این گونه نیست، بلکه دستگاه‌هایی ازذرات وجود دارند که این امر در مورد آنها صادق نیست. مخصوصا در موردجریان رسانشیکه در آن بارهای مثبت و منفیبا چگالی یکسان وجود دارند،میدانالکتریکی ماکروسکوپی صفر است، در صورتی کهمیدان مغناطیسیبارهای متحرک صفر نیست.

 

رابطه نیروی مغناطیسی

اگر دو ذره باردار که به ترتیب دارای بارهایهستند، باسرعتهایدرحرکت باشند، در این صورت این دو ذره علاوه بر نیروی الکتریکی یک نیروی مغناطیسی نیزبه یکدیگر وارد می‌‌کنند. به عنوان مثال ، نیرویی که ذره با بار الکتریکیبه ذره با بارالکتریکیوارد می‌‌کند، از رابطه زیر حاصل می‌‌شود:

Latex Error:

{vec F = frac{μ_0}{4 pi} frac{q_1 q_2}{r

2} vec v_2 x (vec v_1 x {vec r over r})}



در این رابطه r فاصله بین دو ذره باردار است. در این رابطه

Latex Error:

{μ_0 frac {4 pi}}

عدد ثابتی است که برای سازگاری رابطهکه یک قانون تجربی است با مجموعه یکاها لازم است. به عنوان مثال ، دردستگاه SI مقدار عدد به صورت زیراست:

Latex Error:

{μ_0 frac {4 pi} = 10

{–7} N.s

2 frac c

2}

 

 

 

 

میدان مغناطیسی

با وارد کردن مفهوم جدیدی به نام میدان مغناطیسیمی‌‌توانیم رابطه نیروی مغناطیسی را ساده‌تر کنیم. برای این کار فرض می‌‌کنیم که هرذره باردار در محل ذره دیگر یک میدان مغناطیسی ایجاد می‌‌کند که این میدان بر اینذره نیرو وارد می‌‌کند. اهمیت مفهوم میدان در این است که علاوه بر ذرات باردارمی‌‌توانیم نیروی مغناطیسی حاصل ازتوزیع‌های سطحیو حجمی بار را نیز به راحتیمحاسبه کنیم.

میدان مغناطیسی را به این صورت تعریف می‌‌کنیم که فرض کنید یکبار آزمونبا بار الکتریکی q و سرعت v در میدان مغناطیسی حاصل از یک ذرهباردار حرکت کند، بر این ذره آزمون نیروی مغناطیسی وارد می‌‌شود که مقدار آن ازرابطهحاصلمی‌‌شود . حال اگر این رابطه را با رابطه نیروی مغناطیسی مقایسه کنیم، رابطه میدانمغناطیسی به راحتی حاصل می‌‌شود.

 

 

نیروی مغناطیسی وارد بر سیم حامل جریان

در مورد دستگاهی از ذرات باردار ، به ویژه در جریان رسانش ، چون بارهای مثبت و منفی با چگالی‌های برابر وجود دارند، لذا میدان الکتریکی ماکروسکوپی صفر بوده و فقط میدان مغناطیسی خواهیم داشت. حال اگر سیمی را که حامل جریان الکتریکی I باشد، در این میدان مغتاطیسی قرار دهیم، بر سیم حامل جریان یک نیروی مغناطیسی وارد می‌‌شود.

مقدار این نیرو از یک رابطه انتگرالی محاسبه می‌‌شود، ولی جهت آن با استفاده از قاعده دست راست مشخص می‌‌شود. در صورتی که سیم یک مدار بسته باشد، در این حالت اگر میدان مغناطیسی یکنواخت باشد، بر این سیم هیچ نیروی وارد نمی‌‌شود، اما گشتاور نیروی وارد بر سیم میباشد.

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

کنترلگرها


مقدمه:

ریز پردازنده ها و میکروکنترلرها در طراحی سیستمهای کنترل برای طیف وسیعی از وسایل و کاربرد ها استفاده می شود. پیشرفتی که در این زمینه پدید آمده است.

نگرشی همه جانبه را از طرف متخصصین و علاقمندان به این شاخه می طلبد. در این زمینه PLC یا کنترل گر منطقی برنامه پذیر از جایگاه خاصی برخوردار است. از ساده ترین فرآیندهایی که می توان بصورت توابع منطقی پیاده سازی کرد تا پیچیده ترین فرایندهای صنعتی، قابل پیاده سازی با PLC ها می باشند.

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

 

تاریخچه:

نخستین OLC در سال 1969 پدید آمد. اکنون این وسایل کاربرد وسعی دارند و از واحدهای کوچک برای استفاده با 20ورودی/ خروجی دیجیتال تا سیستمهای کاملی که می توانند برای تعداد زیادی از ورودی/خروجیها، دیجیتال یا آنالوگ، بکار روند؛ توسعه یافته اند و همچنین می توانند حالات کنترلی نسبت -انتگرال- مشتق را برآورده سازند.

 

کنترل گرها:

یک سیستم کنترل ممکن است چه وظیفه ای داشته باشد؟ ممکن است به کنترل مجموعه ای از وقایع یا نگهداری برخی مقادیر ثابت یا پیگیری برخی تغییرات از پیش تعیین شده نیازمند باشد. برای مثال، سیستم کنترل برای ماشین مته کاری خودکار(شکل 1-1 الف) ممکن است به موارد زیر نیازمند باشد:

شروع به چرخش مته هنگامی که قطعه کار در محل خود میباشد ، اغاز مته کاری هنگامی که مته به سطح قطعه کار می رسد توقف مته کاری هنگامی که مته به عمق مورد نظر برسد، عقب کشیدن مته و خاموش کردن آن و انتظار برای قرار گرفتن قطعه کار بعدی پیش از تکرار اعمال فوق.

یک سیستم کنترل دیگر(1-1ب) می تواند برای کنترل تعداد مواردی که روی یک نوار نقاله در حرکتند و راهنمایی آنها به بخش بسته بندی استفاده شود. ورودیهای چنین سیستم کنترلی می تواند از کلیدهای بسته یا باز باشد. مثل حضور قطعه کار که می تواند با حرکت دادن آن در مقابل یک کلید و بستن آن نمایش داده شود یا حس گرهایی مانند آنچه که برای دما و میزان عبور بکار می روند. کنترل گر می تواند برای فعال سازی یکموتور برای حرکت جسمی به محلی دیگر، یا برای چرخاندن شیر و یا شاید روشن و خاموش کردن گرمکن بکار رود.

 

شکل1-1و مثالی از اعمال کنترلی و برخی حسگرهای ورودی(الف) در ماشین مته کاری خودکار (ب) در یک سیستم بسته بندی

کنترل گر ممکن است چه قالبی داشته باشد؟ برای یک ماشین مته کاری خودکار، می توانیم مدارهای الکترونیکی را که رد انها باز یا بسته شدن کلید ها سبب روشن شدن موتورها یا فعال شدن شیرها می گردد، برقرار کنیم. بنابراین بسته شدن یک کلید رله ای رافعال می کند که در اثر ان جریان الکتریکی به موتور برقرار شده و باعث گردش مته می شود(شکل 2-1) .

کلیدی دیگر می تواند رله ای را فعال سازد و جریان را در اختیار شیر هیدرولیکی قرار دهد تا در نتیجه آن قطعه کار به واسطه اعمال فشار به پیستون داخل سیلندر هیدرولیکی به محل مورد نظر حرکت داده شود. چنین مدارهای الکتریکی می بایست خاص ماشین مته کاری خودکار باشد. برای کنترل تعداد موراد قرار گرفته در یک بسته به طریق مشابه می بایست مدارهای الکتریکی شامل حس گر وموتور برقرار ساخت. بهر حال، مدارهای کنترل گری که برای این دو وضعیت بکار می روند متفاوت خواهند بود. در فرم قراردادی یک سیستم کنترل،قوانینی سیستم کنترل را اداره می کنند و هنگامی که اعمال آماده سازی می شوند اتصالات این اعمال را مشخص می سازند. اگر قوانینی که برای کنترل اعمال بکار می رود تغییر یابد، اتصالات نیز می بایست عوض شود.

 

 

 

شکل 2-1 یک مدار کنترل

 

 

سیستم کنترل شده توسط ریزپردازنده:

بجای سیستم بندی هر مدار کنترلبرای هر وضعیت خاص، اگر از سیستم بر پایه ریز پردازنده استفاده کنیم و برنامه ای بنویسیم تا به ریز پردازنده در رابطه با چگونگی عکس العمل در برابر هر سیگنال ورودی گرفته شده از کلیدها فرمان دهد و خروجیهای مورد نظر را در اختیار موتورها و شیرها بگذارد، می توانیم از یک سیستم پایه برای همه وضعیتها استفاده کنیم. بنابراین باید برنامه ای به فرم زیر داشته باشیم.

اگر کلید A بسته است خروجی به مدار موتور منتقل شود.

اگر کلید B بسته است خروجی به مدار شیر منتقل شود.

با تغییر دستورات برنامه می توانیم از سیستم ریز پردازنده مشابه برای کنترل وضعیتهای متعددی استفاده کنیم.

برای مثال، ماشین های لباسشویی خانگی از سیستم ریز پردازنده استفاده می کنند. ورودیهای این مدار از صفحه کلیدی که برای انتخاب برنامه شستشوی دلخواه تعبیه شده است، کلیدی که بسته بودن در ماشین را مشخص می کند، حس گری که دمای آب را تعیین می کند و کلیدی که سطح آب را آشکار می سازد، گرفته می شود. بر پایه این ورودیها ریز پردازنده چنان برنامه ریزی می شود تا خروجیهایی را تولید کند که موتور را به حرکت در اورد و سرعت آنرا کنترل کند، شیرهای اب سرد و گرم را باز یا بسته کند، پمپ خشک کن را روشن کند، کنترل گرم کن آب و بسته بودن در را کنترل کند بصورتیکه در ماشین را تا هنگام کامل شدن برنامه شستشو نتوان باز کرد.

کنترل گر منطقی برنامه پرداز:

یک کنترل گر منطقی برنامه پذیر (PLC) شکل خاصی از کنترل گر بر پایه ریز پردازنده است که از حافظه برنامه پذیر برای ذخیره دستورات و پیاده سازی توابعی مانند توابع منطقی،ترتیبی، زمانبندی، شمارش و توابع محاسباتی برای کنترل ماشینها و فرآیندهای وابسته استفاده می کند.(شکل3-1) و چنان طراحی شده است تا مهندسینی که با کاتمپیوتر و زبانهای محاسباتی آشنایی دارند با آن کار کنند.

این عناصر چنان طراحی شده اند که فقط برنامه نویسان کامپیوتر بتوانند آنها را تغییر دهند و یا تنظیم کنند. بنابراین طراحان(PLC) آنرا پیش برنامه ریزی کرده اند، بصورتیکه رنامه کنترلی می تواند با استفاده از یک قالب ساده وارد شود.

عبارت منطقی به این علت بکار می رود که برنامه ریزی بر پایه پیاده سازی توابع منطقی و اعمال روی کلیدها می باشد، یعنی اگرA یا B رخ دهد Cروشن شود اگر A,B رخ دهد D روشن می شود.

ابزارهای ورودی مثلاً حس گرها مثل کلید و ابزارهای خروجی که در این سیستم کنترل می شوند، مثل موتور، شیر و ... به PLC متصل می شوند. کابر پس مجموعه ای پس از دستورات ، شبیه برنامه، را به حافظه PLC وارد می کند. سپس کنترل گر هر یک از ورودیها و خروجی ها را بسته و به این برنامه ریزی بررسی می کند. و فرمان کنترلی را که بر اساس آن برنامه ریزی شده است صادر می نماید.

 

 

تفاوت بین PLC و کامپیوترها:

PLC ها با کامپیوتر ها مشابهت دارند ولی از سوی دیگر کامپیوتر ها برای محاسبات و نمایش مراحل بهینه سازی شده اند. در حالیکه PLC برای مراحل کنترلی و محیطهای صنعتی آماده سازی می شوند. بنابراین:

1. با استقامت خاصی طراحی شده اند تا در برابر ارتعاشات، دما،رطوبت و اعوجاج ایستادگی کنند.

2. دارای مدارهای واسطی برای ورودیها و خروجیها در داخل کنترل هستند.

3. به سادگی برنامه ریزی شده و زبان نویسی قابل درکی دارند که بر مبنای اعمال منطقی و کلید زنی است.

سخت افزار:

معمولا سیستم PLC دارای پنج مولفه اصلی است مولفه ها عبارتنداز: واحد پردازش،حافظه، واحد منبع تغذیه، بخش واسطه ورودی /خروجی و ابزار برنامه ریزی. (شکل4-1) آرایش پایه را نمایش می دهد.

 

شکل 4-1 سیستم PLC

 

1. واحد پردرش یا واحد پردازش مرکزی(CPU) بخشی است که شامل ریز پردازنده می باشد و سیگنالهای ورودی را تفسیر کرده و اعمال کنترلی را صادر می نماید، و بسته به برنامه ذخیره شده در حافظه، وضعیت انتخاب شده را به صورت سیگنال فعالساز به خروجیها منتقل می سازد.

2. واحد منبع تغذیه برای تبدیل ولتاژa.c پایین (5V) برای پردازنده و مدارهایی لازم است که در بخش واسطه ورودی/خروجی قرار دارند.

3. ابزار برنامه ریزی برای وارد کردن برنامه مورد نیاز به حافظه پردازنده بکار می رود. برنامه در این ابزار بهبود یافته و سپس به حافظه PLC منتقل می شود.

4. واحد حافظه که برنامه در آن ذخیره شده است می بایست برای اجرای اعمال کنترلی توسط ریز پردازنده بکار گرفته شود.

5. بخشهای ورودی و خروجی محلهایی هستند که پردازنده اطلاعات را از ابزارهای جانبی دریافت کرده و فرامین را برای ابزارهای جانبی ارسال می نماید. بنابراین ورودیها می تواند از کلیدها، هم چنانکه در شکل 1-1(الف) برای مته کاری خودکار بیان شد یا حس گرهای دیگر مثل سلولهای فتوالکتریک، همانطور در مکانیزم شمارنده شکل 1-1(ب) آمد، حس گرهای حرارت، یا حس گرهای جریان و غیره گرفته شود. خروجیها نیز می توانند سیم پیچ محرکه موتور، سیم پیچ استوانه ای شیرها و غیره باشد.

ابزارهای ورودی و خروجی با توجه به سیگنالهای داده شده که به صورت گسسته، دیجیتال و آنالوگ می باشند. دسته بندی می شوند. ابزارهای گیرنده سیگنالهای گسسته یا دیجیتال، انهایی هستند که با سیگنالهای قطع یا وصل کار می کنند. بنابراین کلیدی که به عنوان ایزار گیرنده سیگنال گسسته کار می کند یا فاقد ولتاژ است و یا ولتاژ دارد.

ابزارهای دیجیتال می توانند اساساً ابزارهای گسسته ای فرض شوند که مجموعه ای از سیگنالهای قطع- وصل را می سازند. ابزارهای آنالوگ سیگنالی را فراهم می اورند که انداره آن متناسب با اندازه متغییر برزرسی شده می باشد، برای مثال حس گرهای حرارت ولتاژی متناسب با دما ارائه می دهند.

 

 

طراحی‌مکانیکی سیستمPLC

دو نوع معمول از طراحی مکانیکی برای PLC وجود دارد، بصورت یک واحدی، و بصورت قطعه قطعه یا نوع قفسه ای. نوع یک واحدی معمولاً برای کنترل گرهای برنامه چذیر و کوچک بکار می رود و بصورت یک بسته فشرده وکامل شامل منبع تغذیه، پردازنده، حافظه، و واحدهای ورودی/خروجی می باشد( شکل 5-1 الف).

معمولاً چنین PLC هایی دارای 80 نقطه ورودی/خروجی و حافظه ای با قابلیت ذخیره 300تا100 دستورالعمل هستند. نوع قطعه قطعه شامل بخشهای مجزا برای منبع تغذیه، پردازنده و غیره می باشد که غالباً روی نوار داخل یک محفظه فلزی نصب شده اند. نوع قفسه ای می تواند برای همه انواع کنترل گرهای برنامه پذیر بکار رود و شامل واحدهای عملیاتی مختلفی است که در یک بخش قرار گرفته اند تا به محلهای اتصال در قفسه اصلیب متصل شوند (شکل 5-1ب).

 

ب) الف)

 

شکل 5-1 (الف) یک جعبه ای - (ب) نوع بخشی/ ریلی

ترکیبی از بخشهای مورد نیاز برای هدفی خاص توسط استفاده کننده انتخاب می شود و سپس در محل محفظه اصلی نصب می گردد. بنابراین به راحتی می توان با اضافه کردن بخشهای ورودی/ خروجی بیشتر تعداد اتصالات ورودی/ خروجی را افزایش داد یا با افزایش واحد حافظه، حافظه آنرا گسترش داد.

برنامه هاتوسط ابزار برنامه ریزی به حافظه PLC وارد می شوند و بطور مداوم به PLC متصل نمی باشد و می توان آنرا بدون بروز اشکال از یک کنترل گر به دیگری منتقل کرد. از آنجا که ابزار برنامه ریزی، برنامه ها را به حافظه PLC منقل می کند برای کار نیازی به اتصال ان به PLC نمی باشد.

ابزارهای برنامه ریزی می تواند یک ابزار قابل حمل، یک صفحه فرمان رومیزی و یا یک کامپیوتر باشد. سیستمهای قابل حمل شامل یک صفحه کلید کوچک و یک صفحه کرستال مایع (LCD) می باشد. شکل 6-1 قالب معمول آنرا نمایش می دهد. ابزارهای رومیزی می بایست یک صفحه نمایش همراه با یک صفحه کلید کامل و یک واحد نمایش تصویری داشته باشند. کامپیوترهای شخصی به عنوان ایستگاه های کاری برنامه ریزی کاربرد وسیعی دارند. برخی از PLC ها فقط نیازمند کامپیوتر با نرم افزار خاص هستند. برخی نیازمند کارهای ارتباطی خاص با PLC هستند.

شکل6-1 برنامه نویس قابل حمل

مزیت اصلی استفاده از کامپیوتر این است که برنامه می تواند روی دیسک سخت یا دیسکت ذخیره شده و به راحتی نسخه برداری شود. عیب این حالت این است که برنامه ریزی احتمالاً آسان نخواهد بود. صفحه فرمان قابل حمل و نقل حاوی حجم کافی از حافظه است تا اجازه نگهداری برنامه ها به هنگام حمل از یک محل به محل دیگر را بدهد.

فقط در صورتی که برنامه طراحی شده در ابزار برنامه ریزی آماده باشد، به واحد حافظه PLC منتقل می شود.

 

 

 

ساختار داخلی:

شکل 7-1 ساختار پایه داخلی PLC رانمایش می دهد. ساختار شامل یک واحد پردازش مرکزی (CPU) حاوی سیستم ریز پردازنده، حافظه، و مدار ورودی /خروجی است. (CPU) همه اعمال داخلی PLC را کنترل و پردازش می کند و دارای پالس ساعتی با فرکانس بین 1تا 8MHZ میباشد. این فرکانس سرعت کار PLC را تعیین کرده و امکان زمانبندی و همزمانی را برای سایر عناصر سیستم مهیا می سازد.

 

شکل7-1 ساختار PLC

 

 

اطلاعات درون PLC را سیگنالهای دیجیتال حمل می کنند. مسیرهای داخلی که از طریق آنها سیگنالهای دیجیتال منتقل می شوند، گذرگاه نامیده می شود. از نظر فیزیکی، گذرگاه فقط تعدادی هادی است که سیگنال الکتریکی می تواند در ان جریان یابد. گذرگاهها می بایست یاروی فیبر مدار چاپی ترسیم شوند و یا بصورت کابلهای نواری بکار روند.

CPU از گذرگاه داده برای ارسال داده بین عناصر سازنده، از گذرگاه ادرس برای ارسال آدرس محلها جهت دسترسی به داده ذخیره شده واز گذرگاه کنترل برای ورودی/ خروجی و واحد ورودی/ خروجی بکار می رود.

CPU

ساختارداخلیCPU به نوع ریزپردازنده بکار رفته بستگی دارد.بطورکلی دارای اجزای زیراست:

1. یک واحد محاسبه و منطق(ALU) که مسئول انجام اعمال روی داده ها و پیاده سازی اعمال محاسباتی جمع و تفریق و اعمال منطقی AND- OR- NOT- XOR می باشد.

2. حافظه که ثبات خوانده میشود. در داخل ریز پردازنده قرار گرفته است و برای ذخیره اطلاعات مربوط به اجرای برنامه بکار می رود.

3. یک واحد کنترل که برای کنترل زمانبندی اعمال بکار می رود.

گذرگاهها:

گذرگاهها مسیرهایی هستند که برای ارتباط داخل PLC بکار می روند. اطلاعات بصورت دودویی منتقل می شود، یعنی به صورت مجموعه ای از بیتها که هر بیت یک قلم دودوئی 0 یا 1 است یعنی حالتهای روشن یا خاموش. عبارت کلمه برای گروهی از بیتهای تشکیل دهنده اطلاعات بکار می رود. بنابراین یک کلمه 8 بیتی می تواند عدد دودویی 00100110 باشد. هر یک از بیتها بطور همزمان از طریق خط موازی متناظر منتقل خواهد شد. سیستم دارای چهار گذرگاه است:

1. گذرگاه داده، داده های بکار رفته در پردازش توسط CPU را منتقل می کند. یک ریز پردازنده 8 بیتی دارای گذرگاه داخلی است که قادر است عدد 8 بیتی را منتقا کند. این بخش می تواند اعمالی را بین اعداد 8 بیتی انجام داده و نتایج را به صورت مقادیر 8 بیتی ارائه نماید.

2. گذرگاه آدرس برای انتقال ادرس محلهای حافظه بکار می رود. بنابراین هر کلمه درحافظه می تواند جای گیرد، و هر خانه حافظه دارای یک آدرس یکتا است. شبیه خانه های یک شهر که دارای آدرس مجزا هستند و می توانند مکان یابی شوند، هر محل کلمه دارای یک آدرس است، بصورتی که داده ذخیره شده در یک محل خاص می تواند برای خواندن داده قرار گرفته در آنجا یا برای گذاشتن یعنی نوشتن داده در انجا در دسترس CPU قرار گیرد. گذرگاه آدرس شامل 8 خط باشد، تعداد کلمات 8 بیتی و در نتیجه تعداد ادرسهای مجزا، 28 = 256 خواهد بود. با 16 خط آدرس، امکان آدرس دهی 65536 آدرس را خواهیم داشت.

3. گذرگاه کنترل سیگنالهای بکار رفته توسط CPU را منتقل می کند، مثل پیام آمادگی به ابزارهای حافظه که انها می بایست داده را از یک ابزار ورودی دریافت کنند یا داده را ارسال کنند و انتقال سیگنالهای زمان بندی که برای همزمان سازی اعمال بکار می روند.

4. گذرگاه سیستم برای ارتباط بین درگاه ورودی/ خروجی بکار می رود.

حافظه:

چندین عصر حافظه در یک سیستم PLC وجود دارند:

1. حافظه توسط خواندنی سیستم ROM برای ذخیره دائمی سیستم عامل و داده های ثابت مورد استفاده توسط CPU.

2. حافظه با دسترسی اتفاقی RAM برای برنامه های استفاده کننده.

3. حافظه با دسترسی اتفاقی RAM برای داده. این حافظه محلی است که اطلاعات ذخیره شده در آن شامل وضعیت ابزارهای ورودی و خروجی و مقادیر زمان سنج ها و شمارنده ها و سایر ابزارهای داخلی است. بهRAM داده گاهی جدول داده یا جدول ثبات نیز گفته می شود. بخشی از این حافظه یعنی بلوکی از آدرسهای آن برای آدرسهای ورودی و خروجی و حالتهای این ورودی ها و خروجی ها بکار می رود. بخشی برای مقادیر داده از پیش تعیین شده قرار خواهد گرفت و بخشی برای ذخیره مقادیر شمارنده ها، مقادیر زمان سنج ها و غیره بکار خواهند رفت.

4. احتمالاً به عنوان یک بخش اضافی حافظه قابل حذف و برنامه ریزی فقط خواندنی (EPROM) به جای ROM که می تواند برنامه ریزی شود و پس از آن برنامه دائمی می شود.

برنامه ها و داده های موجود در RAM را استفاده کننده می تواند تغییر دهد. همه PLC ها دارای مقداری حافظه RAM هستند تا برنامه هایی را ذخیره کنند که استفاده کننده و داده های برنامه بهینه کرده اند. بهر حال برای جلوگیری از حذف برنامه به هنگام قطع منبع تغذیه، باتری در PLC به کار رفته است تا محتوای RAM را برای یکدوره زمانی نگهداری کند. پس از تکمیل برنامه در RAM می توان آنرا در یک (EPROM) پر کرد که اغلب اوقات به PLC متصل است و آنرا همیشگی کرد. بعلاوه بافر موقتی برای نگهداری کانالهای ورودی/خروجی وجود دارد.

ظرفیت ذخیره سازی واحد حافظه راتعداد کلمات دودویی ذخیره شده در ان تعیین می کند. بنابراین، اگر اندازه یک حافظه 256 کلمه باشد، می تواند 2048= 8* 256 بیت را اگر کلمات 8 بیتی بکار روند و 4096= 16* 256 بیت را از کلمات 16 بیتی بکار روند، ذخیره کند. اغلب اوقات حجم حافظه بر حسب تعداد محلهای موجود با فرض 1K معادل عدد 210 یعنی 1024 تعیین می شود. سازندگان، تراشه های حافظه را با محلهای ذخیره سازی دسته بندی شده در گروههای 1و4و8 بیتی ، رائه می نمایند.

یک حافظه 1* 4K دارای 1024*1*4 بیت است. یک حافطه 8*4K می تواند 4096 بایت را اشغال کند. با یک گذرگاه آدرس 16 بیتی می توانیم 216 آدرس مختلف داشته باشیم و همچنین با هر کلمه 8 بیتی که رد محل هر آدرس ذخیره می شود، می توانیم 8*16 2 محل ذخیره سازی داشته باشیم و بنابراین از حافظه 8*64K =10 2/8 *16 2 استفاده کنیم که آن را به صورت 4 تراشه حافظه 8*16K جایگزین کنیم.

واحد ورودی/ خروجی

واحد وردی/ خروجی واسطه ای بین سیستم و دنیای خارج می باشد، که امکان اتصال کانالهای ورودی/خروجی به ابزارهای ورودی مثل حسگرها و ابزار خروجی مثل موتورها و سیم پیچ ها از طریق آن فراهم می آید. همچنین برنامه ها از صفحه کلید و از طریق واحد وردی/ خروجی وارد می شوند. هر نقطه ورودی/ خروجی دارای آدرس یکتایی است که توسط CPU استفاده می شود.

 

شکل8-1 عایق نوری

کانالهای ورودی /خروجی جداسازی و سرایط توابع سیگنالها را به صورتی فراهم می آورند که حسگرها و راه اندازها می توانند اغلب اوقات مستقیماً و بدون نیاز به مدارهای دیگر به ان متصل باشند. جداسازی الکتریکی از دنای خارج کعمولاً توسط عایق های نوری (رابط نوری نیز بکار می رود) ایجاد می شود. شکل 8-1 اصول یک عایق نوری را نمایش می دهد. هنگامی که پالس دیجیتال از دیود نوری (LED) عبور کند، یک پالس اشعه مادون قرمز تولید می شود.

این پالس توسط ترانزیستور نوری آشکار شده و به ولتاژی در این مدار تبدیل می شود. فاصله هوایی بین دیود نوری و ترانزیستور نوری جداسازی الکتریکی را برآورد می کند در حالیکه این ترکیب برای یک پالس دیجیتال در یک مدار امکان رسیدن به پالس دیجیتال در مدار دیگر را فراهم می سازد. سیگنال دیجیتالی که معمولاً سازگار با ریز پردازنده PLC است، 5Vdc می باشد. به هر حال، شرایط کار سیگنال در کانال ورودی، با جداسازی، امکان اعمال طیف وسیعی از سیگنالهای ورودی به آن را فراهم میکند. محدوده ای از ورودیها می تواند برای PLC های بزرگتر موجود باشد مثل 240V-110V- 24V- 5V دیجیتال یا گسسته یعنی سیگنال قطع-وصل.(شکل 9-1).

شکل9-1. سطوح ورودی

PLC کوچک دارای یک نوع ورودی است. مثل24ولت. شکل 10-1 شکل پایه ای را که یک کانال ورودی dc داراست ، نشان می دهد.

 

 

خروجیها معمولاً بر حسب نوع رله، نوع ترانزیستور یا نوع تریاک مشخص می شوند.

1. در نوع رله ای، سیگنال خروجی PLC برای فعال سازی رله و در نتیجه کلید زنی در حدود چند آمپر به یک مدار خارجی ، به کار می رود. نه تنها امکان کلیدزنی جریانهای بزرگتر ار برای جریانهای کوچک فراهم می اورد بلکه PLC را از مدار خارجی جدا می کند. بهر حال، رله ها نسبتاً کند عمل می کنند. خروجیهای رله برای کلید زنی dc, ac مناسب می باشند. رله ها می توانند ضربه های بزرگ ولتاژ و جریان را تحمل کنند. شکل 11-1 ظاهر پایه خروجی رله را نمایش می دهد.

 

 

2. نوع ترانزیستور خروجی از یک ترانزیستور برای کلید زنی جریان در مدار خارجی استفاده می کند این وضعیت سرعت کلید زنی به نسبت بالایی را فراهم می آورد. بهر حال این آرایش برای کلید زنی d.c است و در صورت وجود جریان اضافی و ولتاژ معکوس بالا آسیب خواهد دید. یک فیوز یا یک مدار الکترونیکی محافظ داخلی، به عنوان محافظ، استفاده می شود. عایقهای نوری برای جداسازی بکار می روند. شکل 12-1 قالب اصلی چنین کانال خروجی را نشان می دهد.

 

شکل12-1 قالب اصلی خروجی ترانزیستوری

3. خروجیهای نوع تریاک ، همراه با جداسازی عایق نوری می تواند برای کنترل بارهایی که به منبع تغذیه ac متصل شده اند بکار رود. این ساختار فقط برای کار a.c است و به راحتی با اضافه جریان اسیب می بیند. فیوزها همواره برای حفاظت چنین خروجیهایی قرار می گیرند.

خروجی واحد ورودی/خروجی یک مقدار دیجیتال با سطح 5v خواهد بود به هر حال، پس از اعمال شرایط سیگنال توسط رله، ترانزیستور یا تریاک، خروجی کانال خروجی می تواند سیگنال کلید زنی 24v, 100Ma یک ولتاژ d.c با 110V ,1A یا شاید 240V, 1A یا 2A,240V حاصل از کانال خروجی تریاک باشد.(شکل 13-1)

 

 

برای PLC کوچک همه خروجیها از یک نوع خواهند بود. مثلاً 1A,240V بهر حال برای PLC های قطعه قطعه، محدوده ای از خروجیها با انتخاب بخشهای مختلف تهیه می شوند.

 

مزیت:

PLC ها دارای این مزیت بزرگ می باشند که کنترل گر پایه مشابهی می تواند در محدوده وسیعی از سیستم های کنترلی به کار گرفته شود. برای بهبود یک سیستم کنترل و قوانین بکار رفته، تنها کاری که برای کاربر لازم است وارد کردن مجموعه دیگری از دستورات می باشد. نیازی به ساخت مجدد مدار و سیم بندی نمی باشد. نتیجه سیستمی انعطاف پذیر و اقتصادی است که می تواند با سیستمهای کنترل متفاوتی که از نظر پیچیدگی و ساختار تفاوتهای زیادی دارند.

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

فيبرنوري در شبكه ارتباطات زيرساخت


فيبرنوري در شبكه ارتباطات زيرساخت

 

مقدمه: سرعت تحولات و پيدايش فناوري هاي نوين ، تنوع خدمات پيشرفته و تقاضاي فزاينده براي اين خدمات ، لزوم استفاده بهينه از منابع مالي و انساني و گسترش روز افزون بازار رقابت ، موجب گرديده تا نگرش به صنعت مخابرات در قياس با ساير صنايع متفاوت باشد . اين نگرش هوشمندانه مبين اين واقعيت است كه فناوري اطلاعات و ارتباطات ، نيروي محـركـه تــوسعه در همه ابـعـاد اسـت و ايـن مـهم ، ضـرورت هاي توسعه را متجلي مي گرداند .

در اين راستا شركت ارتباطات زيرساخت در برنامه هاي پنجساله، توسعه شبكه هاي مخابراتي مبتني بر فناوري نوري را در دستور كار خود قرار داد :

اهداف طرح

1- پاسخ دهي به نيازهاي ارتباطي برنامه هاي توسعه‌ي كشور

2- بستر سازي براي حضور شركت هاي دولتي و غير دولتي در بازار مخابرات

3- سوق دادن جامعه به سمت جامعه اطلاعات

4- سرعت بخشيدن به توسعه اقتصادي و اجتماعي

5- ارائه خدمات مورد نياز جامعه در حد مطلوب

6- رفع موانع و تنگناها براي پياده سازي دولت الكترونيكي

7- حضور موثر در دهكده جهاني

8- ايجاد زيرساخت لازم براي تجارت الكترونيكي

9- ايجاد شاهراه ارتباطي جهت حمل ترافيك

10- ايجاد قطب ارتباطات منطقه اي در داخل كشور و تقويت توان راهبردي

11- امكان حضور گسترده و فعال در تمام نقاط كشور از طريق نقاط حضور (POP)

12- حضور در بازار رقابتي

13- امكان دسترسي به شبكه هاي نوري يكپارچه

14- ايجاد شبكه يكپارچه مخابراتي توسعه پذير و قابل انعطاف

براي نيل به اهداف فوق ، نياز به بستر مخابراتي با پهناي باند وسيع و مطمئن است . در اين راستا فيبر نوري با مزاياي زير به كار گرفته شد :

1- تضعيف پايين

2- قيمت تمام شده مناسب

3- سهولت كار كابل كشي به دليل سبك بودن

4- عدم نويز پذيري

5- عدم تأثير ناپذيري از عوامل خارجي ( مانند ميدانهاي الكتريكي و مغناطيسي )

6- امنيت بالا به علت شنود ناپذيري (در مقابل سيستم هاي راديويي)

7- عدم همشنوايي

8- پهناي باند وسيع و مطمئن

9- شبكه سازي مطمئن با قابليت انعطاف

10- قابليت ايجاد شبكه همگرا

11-

لذا اكنون امكان ارائه خدمات مختلف در هر زمان و در هر مكان و براي هر كس فراهم آمده است.

شبكه يكپارچه نوري ايران با پهناي باندي در حدود ترا هرتز ( Tr Hz )متشكل از بزرگراه هايي براي ارسال و دريافت بهنگام اطلاعات است. بطوريكه بدون وجود اين فناوري دقيق و حساس ، امكان ارائه خدماتچندرسانه اي ميسر نيست . با وجود شبكه يكپارچه نوري ايران ، مي توان حجم اطلاعات بسيار زيادي را جابجا نمود و شركت ارتباطات زيرساخت ايران با استفاده از توانمندي هاي آن قادر است بعنوان قطب مخابراتي در منطقه عمل نموده و كشورهاي مختلف همسايه را نيز به هم متصل سازد .

خدمات بالقوه شبكه ملي فيبرنوري ايران

خدمات مخابراتي از اجزاء عمده اقتصاد ملي و جهاني بشمار مي روند زيرا علاوه بر
سود آوري هنگفت نقش اساسي و محوري در ارتقاء سطح اقتصادي ، اجتماعي و فرهنگي ايفا مي نمايند . به همين دليل شركتهاي بسياري راغب به سرمايه گذاري در بخشهاي مختلف شبكه مخابرات گرديده اند. اين سرمايه گذاريها گردش مالي مطلوب، ارائه خدماتمتنوع وگسترده ، تبعات اجتماعي مانند ايجاد اشتغال ، بهبود وضع بهداشت و درمان ، ارتقاء سطح دانش عمومي و تخصصي ، امنيت ، صرفه جويي در وقت و انرژي و …بسياري ديگر را در پي دارند.

با توجه به اينكه شبكه يكپارچه نوري ايران واسط ميان شبكه هاي محلي، شهري و منطقه اي است بخش مهمي از خدماتقابل ارائه از طريق شبكه ي نوري ايران مستلزم پيش بيني و عرضه اين سرويس ها در LAN ها و شبكه هاي شهري متصل به شبكه يكپارچه نوري ايران است كه عبارتند از :

vارسال داده با سرعت بالا

vتلفن تصويري

vويدئو بر اساس تقاضا Video on – demand

vپزشكي از دور

vآموزش از دور

vاينترنت پرسرعت

vارسال متن ( Text )

vكنترل خانه از دور

vارسال فايلهاي با حجم زياد

vويدئو كنفرانس

vبانكداري الكترونيكي

vخريد از دور

vخدمات صوتي با كيفيت بالا

vخدمات چند رسانه اي ( Multi Media )

vارائه پهناي باندهاي مختلف به متقاضيان بر اساس درخواست آنها

 

رويكردهاي فني

براي ايجاد يك شبكه مخابرات نوري كارآمد و نيل به اهداف برشمرده ، بايستي موارد زير در نظر گرفته شود :

1- رعايت استاندارد هاي بين المللي

2- استفاده از تجهيزات منطبق بر فناوري هاي روز

3- رعايت اصول صحيح شبكه سازي

4- استفاده مناسب از برنامه هاي نرم افزاري براي طراحي شبكه

5- بهره گيري از نيروي انساني متخصص ، آموزش ديده و كارآمد

در اين راستا مشخصات تارهاي به كار گرفته شده در شبكه فيبرنوري كشور در برنامه هاي توسعه در مقاطع زماني مختلف، با توجه به استانداردها و فناوري روز و متناسب با توانايي توليد تجهيزات مخابراتي مربوطه انتخاب گرديد كه به شرح ذيل مي باشد :

 

تار تك مد single mode fiber (S . M) مطابق با استاندارد G.652 :

اولين تار نوري كه به طور فراگير درشبكه هاي مخابراتي مورد استفاده قرارگرفت ، تارنوري SM براساس توصيه G. 652 اتحاديه بين المللي مخابرات (ITU-T) است . اين تار در پنجره 1330 nm داراي پاشندگي صفر بوده و حداقل تضعيف آن در پنجره 1550 nmاست . نكته قابل ذكر اين است كه درپنجره 1550 nm عليرغم تضعيف كم ، پاشندگي درآن زياد بوده و در پنجره 1330 nm عليرغم پاشندگي صفر، داراي تضعيف بالاتري است. اين نوع تار جهت كار درپنجره 1330 nm طراحي شده است وبا توجه به مسافت و نرخ بيت ارسالي روي آن درسالهاي اوليه استفاده از تارنوري كاربرد فراواني داشته است به طوريكه بخش اعظمي از شبكه هاي موجود مخابراتي از اين نوع تار استفاده مي نمايند و َدربرنامه پنج ساله اول توسعه نيز از اين نوع تار استفاده گرديده استَ .

با توجه به مقدار تضعيف اين تار درپنجـره 1330 nm كــه محدوديــت فاصله را درپي دارد اسـتـفـاده از پـنـجـره 1550 nm به طور روز افزوني افزايش يافت . ولي به دليل پاشندگي بالائي اين نوع تار دراين

 

پنجره( شکل 1 ) وافزايش نرخ بيت هاي ارسالي ، عامل محدودكننده پاشندگي نيز خود را نشان داد.به اين دليل طراحان وتوليدكنندگان فيبرنوري ، فيبرنوري جديدي را طرح نمودندكه ضريب پاشندگي آن در پنجره 1550 nm صفر بود ، به عبارت ديگر ضريب پاشندگي صفر از پـنجـره 1330 nm بـه پـنجـره 1550 nm منتقل گرديد ، به همين دليل به اين تار جديد DSF(Dispersion –shifted -fiber) مي‌گويند .

 

 

شكل 1 ( نمايش پاشندگي برحسب طول موج تار SM )

تار DSF مطابق با استاندارد G.653 :

با توجه به اينكه فيبرنوري درپنجره 1550nm، تضعيف كمتري نسبت به پنجره 1330 nm دارد
(شكل 2) استفاده از اين پنجره توجه استفاده كنندگان را جلب نمود و توليد ادوات و تجهيزات نوري دراين پنجره افزايش چشمگيري پيدا كرد . به طوريكه در طول چند سال پنجره 1550 nm دركاربردهاي مخابراتي از اهميت ويژه اي برخوردارشد .

اين تار نوري با توجه به افزايش بيت ريت ارسالي وطول مسير ، توسط طراحان ارائه ودر شبكه هاي مخابراتي

براي فواصل طولاني مورد استفاده قرار گرفت .

 

شکل 2 - مشخصه پاشندگي تار DSF و SM

 

شكل2مشخصهپاشندگياين‌تاررابرحسب طول موجومشخصه تار SM استاندارد را نشان مي‌دهد . نياز روزافزون ‌به ظرفيت ‌زياد و محدوديتفناوريهمتافتگري تقسيم زمانيTDM (Time Division Multipxing) طراحانسيستمهاي مخابــراتي‌رابــه‌سـمـت‌استـفـاده‌ازفناوري‌جــديــدي بــه نـــام همتافتگري تقسيم طول موج WDM (( Wave length Division Multiplexing و Dense –WDM سوق داد .

در اين فناوري امكان ارسال ، دريافت و يا ارسال و دريافت همزمان چند طول موج نوري بر روي يك تار امكان پذير است . هر يك از طول موجها را يك كانال نوري مي نامند كه بطور مستقل اطلاعات مجزايي را حمل مي نمايند .

 

 

شكل 3- نمايش سيستم همتافتگري فشرده‌ي تقسيم طول موج DWDM

بدليل درخواست و كاربرد زيادفناوري DWDM برروي تار نوري ، به منظور افزايشظرفيت شبكه‌هاي مخابراتي ، محدوديتهايي درانتقال اين فناوري از طريق تار DSF بروزنمود . اين محدويتها درتار SM استاندارد كمتر از تار DSF بود . ليكن محدويت قبليتار SM استاندار كه هماناپاشندگيزياد آن دراين پنجره بودكماكان وجود داشت . محدوديت هاي تار DSF جهت بكار گيري فناوري DWDM بدليل بروز اثرات غير خطي شيشهاستكه اين اثرات غير خطيعبارتند از :

-اختلاط چهار موجي - Four wave mixing (FWM)

- خود مدوله سازي فاز - Self Phase Modulation (SPM)

- مدوله سازي متقاطع فاز - Cross Phase Modulation (XPM)

- پراكنش «رامان» انگيخته - Stimulated Ramman Scatering ( SRS)

- پراكنش «بريلويين» انگيخته - Stimulated Brilluin Scatering (SBS)

 

پديده‌ي اختلاط چهار موجيFWM در پاشندگي صفربيشترين تاثير را خواهد داشت . اين پديده سبب بروز مولفه‌هاي نوري ناخواسته (طول موجهاي نوري جديد) مي گردد كه درصورت زياد بودن تعداد طول موجها و كم بودن فاصله آنها تعداد اين مولفه‌ها و مزاحمت آنها بيشتر مي گردد زيرافيلتر كردن طول موجهاي مطلوب به سختي انجام شده و گاهاً اين طول موجهاي ناخواسته دقيقاً روي طول موجهاي اصلي قرار مي گيرد كه به هيچ وجه قابل فيلتر كردن نبوده وسبب هم شنوايي مي گردد . به اين دليل تار DSF داراي محدوديت زيادي براي به كارگيري درسيستمهاي DWDM است.

خود مدوله سازي فاز SPM پديده ديگري استكه دراثر چگالي نوري زياد درمحيط انتقال شيشه بوجودمي آيد . SPM بدليل وابستگي ضريب شكست شيشه به توان نوري ودرنتيجه وابستگي سرعت انتقال نور درشيشه به توان آن بوجود مي آيد . به اين ترتيب با تغيير توان نوري تغييرات فازي بوجود آمده دراثر تغيير سرعت به ترتيبي خواهد بود كه سبب پهن شدگي پالس مي گردد كه اصطلاحاً بـــه آنجابه جايي سرخ red-shift و
جابه جايي آبي blue- shift مي گويند . اين پديده بيشتر درسيستمهاي تك كاناله با نرخ بيت بالا مزاحمت ايجاد مي كند .

 

 

يكي ديگر از اثـــرات غــيـر خــطي، پديده مدوله سازي متقاطع فاز (XPM)است كه درسيــستمهاي چند كاناله (WDM , DWDM) سبب جفت شدگي فاز ي بين كانالها و پهن شدگي پالس مي گردد .

دو پديده پراكنش نوع SRS و SBS ، بيشتر درزمينه تضعيف انرژي نوراني اثر مي گذارد كه به علت بالا بودن توان نوري تغذيه شده به فيبر بوجود مي آيد .

با توجه به محدويتهاي برشمرده درفوق طراحان تارنوري، پژوهش گران اقدام به طرح و توليد تار نوري جديدي به نام تار با جابه جايي پاشندگي غير صفر NZDSF نمودند كه در محدوده 1550nm فاقد پاشندگي صفر بوده و سطح مقطع موثر آن(Core- Effective- Area) نسبت به تار DSF بزرگتر بود .

تارNZDSF مطابق با استانداردG . 655 :

اين تار همانطور كه از شكل 4 برمي آيد ، داراي پاشندگي صفر خارج از پنجره 1550nmاست . وبدين ترتيب پديده FWM درآن حذف مي شود . ضمناً بدليل بزرگ بودن سطح موثر آن بطوركلي اثرات غير خطي به ميزان قابل توجهي درآن كاهش مي يايد .

 

شكل 4- مشخصه تار با جابه جايي پاشندگي غير صفر NZDSF

كاربرد عمده اين تار براي سيـستـمـهاي DWDM و WDM است .

لازم به ذكراست براساس اين توصيه مجموعه اي از تارهابه نام :


Larg Effective Area Fiber = LEAF

توسط توليد كنندگان مختلف تار نوري طراحي و توليد گرديد ه است كه هريك داراي

خصوصيات ويژه اي بوده و نسبت بهم داراي مزايا و معايبي هستند كه ضروري است هنگام بكارگيري اين نوع تارها براساس مشخصات سيستم وطرحهاي مربوطه تارمناسب انتخاب گردد .

درضمن برخي از توليد كنندگان تار نوري ، تحقيقاتي درراستاي حذف يون OH انجام داده اند به ترتيبي كه در شكل 5 منحني تضعيف تارنوري ( 5 - الف ) به منحني (5 – ب ) تبديل شده وتضعيف اين تارها در محدوده مربوطه به ميزان قابل توجهي كاهش يافته است به طوريكه اين تارها داراي ضريب تضعيف حدود

0.17 dB/km مي باشند .

شكل 5 - منحني تضعيف تار نوري

لازم به ذكر است كه در بخشي از برنامه دوم توسعه و در كل برنامه سوم از تارهاي NZDSF

استفاده گرديده است .

 

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

«آناليز عملكرد حداقل احتمال بلوكه شدن مكالمه براي تخصيص كانال ديناميك (پويا) در شبكه هاي سلولي موبايل


 

«آناليز عملكرد حداقل احتمال بلوكه شدن مكالمه براي تخصيص كانال ديناميك (پويا) در شبكه هاي سلولي موبايل »

چكيده : در اين مقاله ،مسئله اختصاص كانال پويا (DCA) در شبكه سلولي مورد بحث و بررسي قرار مي گيرد. ما نتايجي را درباره آن ترسيم مي كنيم كه بهبود عملكرد سيستم بوسيله DCA اينست كه DCA ، كاركرد و كارآمدي خط اصلي را افزايش مي دهد، اما روش ساده و مفيد را براي محاسبه حد پايين احتمال بلوكه شدن مكالمه DCA توسعه مي دهد، با استفاده از اين روش ،مي توانيم عملكرد اختصاص كانال ثابت (FCA) را با هر نوع طرحهاي DCA به سادگي و بهتر ، مورد مقايسه قرار دهيم.

ما همچنين عملكرد DCA را در موارد مختلف مورد بحث و بررسي قرار خواهيم داد.

كلمات كليدي: اختصاص كانال ثابت ،اختصاص كانال پويا، نظريه خط اصلي ، ارتباط سلولي موبايل.

 

مقدمه

با پيشرفت فناوري ارتباطي ،ارتباط پرسنل بسرعت رشد مي كند و شبكه هاي ارتباط جهاني نيز تحت تحقيقات فعالي قرار مي گيرند. در آينده ، سيستم هاي ارتباط جهاني ،ثابت متحرك مي تواند با همديگر در هر زماني و جايي و در هر شرايطي ارتباط برقرار نمايد،آنها مي توانند اطلاعات را بوسيله اين نسل از سيستم هاي جديد ارتباط پرسنل، مبادله نمايند.

سيستم هاي متحرك ترن MTS ،اغلب براي پوشش حوزه پرتردد مثل شهرهاي بزرگ به كار مي روند ، جائيكه ساختارهاي سلولي كوچك و بزرگ نيز اغلب به كار گرفته مي شوند. خصوصاً در ساختماني بزرگ ، ساختار ميكروسلولي سه بعدي اغلب به كار خواهند رفت كارايي استفاده از منابع فركانس (كانال در پوشش معيني، با نسبت استفاده مجدد از كانال د رسلولهاي معين، مشخص مي شود. اين مقاله به بررسي طرح اختصاص منابع كانال راديويي در شبكه هاي سلول متحرك (موبايل ) زميني ، مي پردازد. در اينجا،بطور كلي به منابع كانال راديويي براي CDMA,TDMA,FDMA بدون ملاحظه خواص هر يك از كانال هاي فيزيكي خواهيم پرداخت.

طرحهاي اختصاص كانال ،نقش مهمي را در سيستم هاي ارتباطي موبايل براي ايجاد ثابت و پايداري وكارآمدي شبكه ايفا مي كنند. هدف روش اختصاص كانال پويا DCA ارائه و ايجاد امكان استفاده از شبكه هاي موبايل در شرايط منابع محدود كانال و بار تردد خاص شبكه مي باشد. با استفاده از DCA ، كارايي كانال و كيفيت خدمات مي تواند بهبود يابد. DCA نيز مي تواند توانايي سازگاري براي تغييرات ناگهاني بار تردد را ارائه دهد. در سيستم موبايل سلولي منابع كانال محدود باند محدود راديويي است كه به سيستم موبايل اختصاص دارد. در شبكه هاي مورد بحث در تحقيقات باند راديويي به چند كانال تقسيم مي شود. اين كانالها به تصديق كنندگان آن برطبق تقاضاي مكالمه شان اختصاص مي يابد . قطعاً ،تقاضاي مكالمه كه بوسيله تاييد كننده خاص انجام مي شود كنار گذاشته مي شود،اگر كانالهاي سالم در طرح منابع كانال موجود نباشد . يك راهبرد DCA كه داراي عملكرد مطلوبي است مي تواند ،احتمال اين كنار گذاشتن را براي كاهش احتمال بلوكه شدن كاهش دهد.

جداي از محدوديت منابع كانال در سيستم هاي موبايل تداخل كانال نيز ، راهبرد اختصاص كانال را محدود مي كند، همان كانال نمي تواند ،در اين سلولها مجدداً به كار گرفته شود كه داراي خوشه تداخل بين كانالي مي باشد و در غير اينصورت ،ارتباط نمي تواند بعلت تداخل نامطلوب صورت گيرد.

در تحقيقات ، الگوريتم هاي اختصاص كانال بطور وسيعي به كار برده مي شوند و چندين نوع الگوريتم DCA مطرح شده اند. اين نوع الگوريتم هاي DCA براي عملكردشان در فرضيات خاص با همديگر مقايسه مي شوند. به هر حال ، همانطوريكه مي دانيم به هر الگوريتم DCA نمي تواند ظرفيت تردد سيستم را بهبود بخشد. علاقه زيادي به محدوديت بهبود عملكرد بوسيله الگوريتم DCA و شرايط تحت آن وجود دارد كه الگوريتم DCA بزرگترين نقش را ايفا مي كند. گفته مي شود كه عملكرد DCA در شرايط مختلف كانال ،بار مختلف تردد و مدل مختلف سلولي، متفاوت است ما نيازي به توسعه روش براي سنجش عملكرد هر نوع الگوريتم DCA داريم.

در اين مقاله ،اين مشكلات رابررسي خواهيم كرد و سپس روش ساده اي را براي محاسبه حد پايين احتمال بلوكه شدن مكالمه درسيستم سلولي با استفاده از الگوريتم DCA ارائه مي دهيم. با اين روش ،مي توانيم عملكرد هر الگوريتم DCA را در همان مدل سلولي مورد مقايسه قرار دهيم.

در بخش دوم اين مقاله ،آناليز مدل، توصيف و مدل ارائه خواهد شد. در بخش سوم، روش ساده اي را براي محاسبه حد پايين احتمال بلوكه شدن مكالمه با استفاده از الگوريتم DCA توسعه خواهيم داد. در بخش آخر نتايج عددي و نتيجه گيري درباره انتخاب الگوريتم DCA در طرح سيستم عملي ارائه مي شود.

 

«2 - فرضيه و مدل رياضي »

در اين مقاله ، مباحثي درباره فرضيات ذيل ارائه مي شود:

1)مقدار كل كانال هاي دوبلكس موجود در سيستم سلولي ، M است . مقدار كل مجموعه بصورت (GH)….CHM) است و سيستم موبايل سلولي داراي كانال هاي دوبلكس M براي كاربرد و استفاده بيشتر مي باشد.

اگر هر سلول به گروهي از كانالهاي (K<M)K اختصاص يابد و اگر كانال هاي M در بين سلولهاي N تقسيم شود، گروههاي كانال واحد و مجزا داراي همان تعداد كانال خواهند بود و كل تعداد كانالهاي راديويي مي تواند بصورت ذيل ارائه شوند.

1) M=KN سلولهاي N ،مجموعه كاملي از فراواني ها را به كار مي برند كه بصورت خدشه اي (C1….CN) تعريف مي شوند. CN اندازه خدشه يا عامل استفاده و كاربرد مجدد سلول است.

2) هر سلول داراي همان شعاع R است AS در تصوير يك نشان داده مي شود.

3) فرض كنيد كه موج راديويي در همان روش و در فضاي آزاد منتقل مي شود.

اگر فاصله بين سلولها بزرگتر از مقدار ثابت D باشد ، منابع كانال مي تواند در اين دو سلول به كار گرفته شود و تداخل بين كانال مي تواند ناديده گرفته شود. براي هندسه چند ضلعي ،اندازه خوشه N ،شعاع سلولي R و حداقل فاصله استفاده مجدد از كانال D ، معادله 2 را در بردارد.

4) براي تصريح تداخل كانال مجاور نيز ناديده گرفته مي شود.

5) فرض كنيد،تاييد كننده هاي زيادي در هر سلول وجود دارد. يعني ،ميزان رسيدن مكالمه و تعداد مكالمه ها،مستقل از يكديگر است .

6) فرض كنيد كه مكالمه برطبق توزيع پوسيون مي رسد،در هر مكالمه از سيستم فرض مي شود كه ميزان رسيدن مكالمه مشابه است كه بوسيله l ارائه مي شود و ما مي توانيم توزيع احتمال را بدست آوريم . Pr=

جائيكه a(f) تعداد پيام هاي رسيده است كه t=0 و t ، زمان رسيدن مكالمه است

7) اگر مكالمه بلوكه شود،فوراً پاك خواهد شد.

يعني هيچگونه علامتي در مدل خطي وجود ندارد جائيكه فرمول Erlang B به كار مي رود. A فرض مي شود زمان مدت مكالمه ، شاخص مدت ميانگين مكالمه H است M=1/H,- ميزان ميانگين خدمات است، كاركرد تراكم احتمال زمان خدمات به صورت ذيل است : P(Sn)=m-em(4)

جائيكه sn، زمان خدمات كاربرد n است.

9-خروج از دوره مكالمه، خارج از بحث ماست.

30-حد پايين احتمال بلوكه شدن مكالمه اختصاص كانال ديناميك

ما با مورد اختصاص كانال ثابت fca شروع مي كنيم، كانال هاي دو بلكي m است، و راهبرد FCA، هر سلول به گروهي از كانال هاي K اشاره و تخصيص مي يابد. بار تردد در هر سلول بصورت ذيل تبيين مي شود . (Erlang) = cell A per

در هر سلول، در سيستم، فرض مي شو د مشابه باشد، احتمال بلوكه شدن مكالمه براي هر سلول، مشابه است و مي تواند با فرمول Erlang بصورت ذيل بدست آيد ALC)) Erlang= pbc جائيكه n كل بار تردد سلول است و k، تعداد كل كانال هاي دوپكلس قابل استفاده است كه بوسيله راهبرد FCA در سلول اختصاص مي يابد.

اكنون- مورد سيستمي را بحث مي كنيم فقط داراي خوشه سلولي است و اندازه خوشه، n است و تعداد كل سلولهاي سيستم n است و كانال هاي سيستم نمي توانند مجددا مورد استفاده قرار گيرند. در نتيجه كل بار تردد در داخل خوشه بصورت ذيل است (v)A=N تعداد كل كانال هاي موجود در خوشه M است كه K برابر N است. برطبق اصل اختصاصي كانال ديناميك، هر كاربر از هر سلول در خوشه، حق تقاضا در هر كانال در مجموعه كل كانال را ندارد.

اگر كانال سالم باشد، سيستم، كانال را به كاربر اختصاص خواهد داد، در غيراينصورت ، مكالمه درخواستي بدون اثرود، بلوكه خواهد شد. در طول دوره ي مكالمه، هر كاربر در خوشه نمي تواند كانال را مجددا استفاده كند. اين مسئله به معناي بار كل تردد در خوشه است كه داراي مجموعه كانال (HM). …CH1) با استفاده از فرمول Erlang B مي باشد. (8)

جائيكه A بار متوسط تردد در هر سلول است، N، اندازه خوشه و K، تعداد كل كانال هاي موجود و هر سلول و در اختصاص كانال ثابت است. (9)

يعني، در سيستم يك خوشه وجود دارد، بهبود بلوكه شدن مكالمه با راهبرد DCA بدين معناست كه DCA، اثر كارآمدي خط اصلي را آزاد مي كند. اگر نوعي از راهبرد DCA، اصل اساسي DCA را عليرغم نوع راهبرد DCA برآورده سازد، نتيجه احتمال بلوكه شدن با كاربرد dca هميشه مشابه است كه با معادله 8 محاسبه مي شود . در واقع بهبود الگوريتم در طرح DCA، معنايي ندارد و چون، كل سيستم داراي يك خوشه است و هر كانال نمي تواند مورد استفاده مجدد قرار گيرد ما مي توانيم همان نتايج را از معادله ي 8، براي هر طرح dca در سيستم سلولي خوشه اي بدست آوريم.

به هرحال، براي سيستم هاي كلي سلولي، آن هميشه داراي چندين خوشه و منابع كانال است كه مي تواند در هر دو سلول مجددا استفاده شود كه به همان خوشه تعلق ندارد. در مورد كلي، فرض مي كنيم كه هر سلول داراي همان بار تردد Aاست و تعداد كل سلولها در سيستم، C است همچنين كانال هاي دوپلكس M وجود دارد كه به مجموعه (CHM …CH1) تعلق دارد. فرض مي كنيم كه احتمال متوسط بلوكه شدن مكالمه طبق راهبرد PCA، بصورت PN(DCA)C است.

فرضيه ديگري تغيير نمي يابد. بنابراين در سيستم جديد، متوسط احتمال بلوكه شدن مكالمه بصورت (cells C+1 / (CDCA PB) است.

فرض كنيد كه مجموعه سلولها در سيستم جديد، C‌است. (C+1. …C1)

جائيكه (C1…(C) سلولهاي سيستم قديمي است. سلول CC+1 ، سلول اضافه شده است. ما خوشه سلولي Q‌ را مي سازيم كه شامل سلول اضافه شده CC+1 است. بطور واضح، سلول CC+1 ، در منابع كانال با ساير سلولها در خوشه سيستم مي باشد. بعنوان نتيجه ، تقاضاي مكالمه در سلول CC+1 ، متوسط احتمال بلوكه شدن را در سلولها افزايش مي دهد و موجب افزايش بلوكه شدن سلول مي شود. بنابراين ، افزايش بلوكه شدن سلول به سيستم كامل پراكنده مي شود. (10) ph(dc…

درواقع، اگر منابع كانال به كانال m محدود شود، و به سلول جديدي براي تداخل سيستم افزوده شود. كل بار تردد از مقدار قبلي افزايش مي يابد، يعني، C برابر A‌است و به مقدار جديد (C+1) برابر A‌است . اين عمل منجر به افزايش احتمال بلوكه شدن مكالمه در كل سيستم مي شود و نتايج ذيل بدست مي آيد.

اگر سيستم سلولي ، فرضيه را در بخش 2 تاييد كند، حد پايين احتمال بلوكه شدن مكالمه با استفاده از طرح DCA مي تواند بصورت ذيل باشد. (11) PN

جائيكه N ، اندازه خوشه است، A، بار متوسط تردد در هر سلول است و K=M/N، تعداد كانال هاي اختصاص يافته به هر سلول با استفاده از طرح FCA

«4-نتايج آماري و نتيجه گيري»

تصوير 3، حد پايين تر احتمال بلوكه شدن PCA را در مورد اندازه ي خوشه N=3 و N=1 با احتمال بلوكه شدن FCA ارائه مي دهد كه كانال هاي (K=10)10 به هرسلول اختصاص مي يابد. ديده مي شود كه حد پايين احتمال بلوكه شدن DCA به اندازه خوشه N مربوط مي شود، اگر K، ثابت باشد. حد پايين تر احتمال بلوكه شدن DCA كاهش خواهد يافت، اگر N افزايش يابد. بدين معنا كه سيستم ها داراي اندازه خوشه بزرگتر مثل سيستم هاي موبايل آنالوگ و CMS هستند. كاربرد راهبرد DCA، كارآمدي سيستم را بهبود خواهد داد. در صورتيكه در نسل جديد سيستم هاي موبايل مثل سيستم هاي CDMA ، N كمتر از 3 است كه بوسيله DCA بهبود نمي يابد.

كانال هاي 10 به هر سلول اختصاص مي يابد در تصوير ديده مي شود كه حد پايين احتمال بلوكه شدن DCA به اندازه خوشه مربوط مي شود اگر 2 / 0 ثابت باشد حد پايين احتمال بلوكه شدن DCA كاهش خواهد يافت اگر N افزايش يابد بدين معنا كه سيستم هاي داراي اندازه خوشه بزرگتر مثل سيستم هاي موبايل آنالوگ و C5M هستند كاربرد راهبرد DCA كارآمدي سيستم را بهبود خواهد داد در صورتي كه در نسل جديد سيستم هاي موبابل مثل سيستم هاي DDMAN ;ljv hc 3 hsj ;I fi ,sdgi ِ‍َ بهبود نمي يابد.

تصوير 4 - احتمال بلوكه شدن مكالمه FCA و حد پايين احتمال بلوكه شدن DCA را در مورد اندازه خوشه 7= N و سلول – كانال 60 = K ارائه مي دهد فضاي بين دو منحني DCA–FCA در مقايسه با دو منحني تصوير 3 باريك است . تصوير 4 و 3 وقتي كه احتمال بلوكه شدن FCA 10 % است حد پايين DCA احتمال بلوكه شدن 4 % و 1/0 % است حداكثر بهبودي به وسيله DCA در حدود 9/9 % و 6/6 % است اين مسئله نشان مي دهد كه DCA به هنگام كوچكتر شدن k قابل استفاده مي باشد .

تصوير 5- مقايسه بين حد پايين احتمال بلوكه شدن DCA و احتمال بلوكه شدن الگوريتم DCA را در تحقيقات نشان مي دهد مي توان ديد كه الگوريتم DCA در تحقيقات عملكرد را در مقايسه با روش الگوريتم FCA بهبود مي بخشد بهبودي قابل ملاحظه اي در مقايسه با حد پايين احتمال بلوكه شدن DCA وجود دارد كه به وسيله معادله (1) محاسبه مي شود.

تقدير و سپاس

در اينجا تلاشهاي پروفسورگانگ مينگ چاو از دانشگاه علوم و فنون الكترونيك چيني تقدير به عمل مي آيد

 

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

رله بوخهلتس


رلۀ بوخهلتس

یک رلۀ حفاظتی برای دستگاهی است که توسط روغن خنک میشود و یا از روغن به عنوان ایزولاسیون در آن استفاده شده است و دارای ظرف انبساط نیز می باشد . این رله با بوجود آمدن گاز یا هوا در داخل منبع روغن دستگاه و یا پائین رفتن سطح روغن از حد مجاز و یا در اثر جریان پیدا کردن شدید روغن بکار می افتد و سبب به صدا درآوردن سیگنال و دادن علامت می شود و یا اینکه مستقیماً دستگاه خسارت دیده را از برق قطع می کند .

رلۀ بوخ هلتس به قدری دقیق است که به محض اتفاق افتادن کوچکترین خطائی عمل می کند و مانع آن می شود که دستگاه خسارت زیادی ببیند . اگر از این رله برای ترانسفورماتور روغنی استفاده شود ، خطاهائی که سبب بکار انداختن رلۀ بوخ هلتس می شوند عبارتند از :

  • جرقه بین قسمتهای زیر فشار و هستۀ ترانسفورماتور
  • اتصال زمین
  • اتصال حلقه و کلاف
  • قطع شدن در یک فاز
  • سوختن آهن
  • چکه کردن روغن از ظرف روغن و یا از لوله های ارتباطی.

در خطاهای کوچک ، هوا یا گازهای متصاعد شده از روغن ، وارد لولۀ رابط بین ترانسفورماتور و منبع ذخیرۀ روغن (ظرف انبساط) شده و به داخل رلۀ بوخ هلتس که در یک قسمت از این لوله قرار دارد راه یافته و به طرف فسمت بالای رله که به صورت مخزن گاز درست شده است صعود می کند و در آنجا جمع می شود .

گازهای راه یافته به داخل رلۀ بوخ هلتس به سطح فوقانی روغن فشار می آورد و باعث پائین آوردن سطح روغن در رلۀ بوخ هلتس میگردد . این فشار به شناور بالائی رله ، منتقل میشود و آن را به طرف پائین میراند . حرکت شناور باعث بستن و یا باز کردن کنتاکتهائی میشود که جهت دادن فرمان در یک محفظۀ جیوه ای تعبیه شده است . در موقعی که خطا به صورت یک اتصالی شدید باشد ، گازهای متصاعد شده در اثر قوس الکتریکی به قدری زیاد می گردد که موجب راندن موجی از روغن به داخل ظرف انبساط میشود . اگر سرعت موج روغن از مقدار معینی که قبلاً تنظیم شده است تجاوز کند ، قبل از اینکه گازها به داخل رلۀ بوخ هلتس راه یابند ، دریچه اطمینان رله به کار می افتد و باعث قطع ترانسفورماتور از برق می شود . اگر رلۀ بوخ هلتس دارای دو گوی شناور باشد ، دریچه اطمینان طوری تنظیم می شود که در صورتیکه سرعت حرکت روغن مابین 50 تا 150 سانتیمتر بر ثانیه رسید ، رله قطع کند .

در رله هایی که شامل یک گوی شناور میباشد ، دریچه اطمینان با شناور لحیم شده است و در این رله ها وقتی سرعت روغن به 65 تا 90 سانتیمتر بر ثانیه رسید رله عمل می کند .

 

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

خطوط میدان الکتریکی



خطوط میدان الکتریکی

 

به نظر می رسد نقشه‌ای که بتواند جهت و شدتمیدان را در هر نقطه نشان دهد ، بسیار مفید باشد . مایکل فارادی یک ایده برای چنیننقشه‌ای ارائه داد و نام آن را خطوط میدان الکتریکی نهاد. از آنجا که شدت میدانالکتریکی برابر نیروی وارد بر واحد بار می‌باشد ، لذا گاهی به خطوط میدان الکتریکی، خطوط نیرو نیز گفته می‌شود.

برای معرفی خط میدان الکتریکی در اطراف بارنقطه ای q+ به شکل زیر توجه کنید .

در محل های شماره گذاری شده 1 الی 8، به بار آزمون نیروی دافعه ای وارد می شودکه فلشها جهت این نیرو را نشان می دهند. لذا میدان الکتریکی حاصل از بار q+ به صورت شعاعی از بار مزبور خارج می شوند.
خطوط میدانالکتریکی طوری رسم می شوند تا این جهت را نشان دهند. این خطوط از محل بار q+ شروع شده و به صورت شعاعی خارج می شوند.

 

شکل زیر خطوط میدان در اطراف بار q- را نشان می‌دهد.

در این حالت ، خطوط به سمت داخل و شعاعی هستند زیرا نیروی وارد بر یک بار آزمونمثبت ، به صورت جاذبه‌ می‌باشد که نشان می‌دهد جهت میدان به سمت داخل می‌باشد.
بطور کلی خطوط میدان الکتریکی همیشه به سمت خارج بار مثبت و بسوی بار منفیمی‌باشد. در شکل های بالا ، برای سادگی ، میدان حاصل از بار مثبت و منفی فقط در دوبعد رسم شده‌اند . در حقیقت خطوط میدان در فضا سه بعدی می باشند و به صورت شعاعی دراطراف بار نقطه‌ای وجود دارند . تعداد خطوط میدان نیز بیشمار هستند . اما برایسادگی و وضوح تنها تعداد محدودی از این خطوط رسم می‌شوند. البته بهتر است تعدادخطوط متناسب با بار رسم شوند . بدین معنی که تعداد خطوط اطراف بار ٥q+ ، پنج برابرتعداد خطوط اطراف بار q+ است .
شکل خطوط میدان اطلاعات خوبی در مورد شدت یااندازه میدان در بر دارد . در نزدیکی بارهای الکتریکی ، جایی که میدان الکتریکی قویاست، خطوط میدان خیلی فشرده‌تر می‌باشد.
این موضوع در حالت کلی صحیح می‌باشدبدین معنی که در محلهایی که خطوط میدان به هم نزدیکترند شدت میدان الکتریکی بیشتر وقوی‌تر می‌باشد. در حقیقت صرف ‌نظر از تعداد بار موجود در فضا تعداد خط عبوری ازسطحی مشخص متناسب است با اندازه میدان الکتریکی در آن محل .
حال که با اصول مهمدر رسم خطوط میدان الکتریکی و مفهوم و نحوه استفاده از آنها آشنا شدید، می توانیدبا مراجعه بهبخش مدلسازیمهارت خود را در به کار گیریمطالبی که آموخته اید افزایش دهید

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

جریان متناوب(AC) و جريان مستقيم (DC)


جریان متناوب(AC) و جريان مستقيم (DC)

جریان(dc)
تعریف
جریان مستقیم(DC یا جریان پیوسته)،عبور پیوسته جریان الکتریسیته از یک هادی نظیر یک سیم از پتانسیل بالا به پتانسیلکم است. در جریان مستقیم، بار الکتریکی همواره در یک جهت عبور می کند که این امرجریان مستقیم را از جریان متناوب (AC) متمایز می کند.

در واقع جریان مستقیم ابتدا برای انتقال توان الکتریکی پس از کشف تولیدالکتریسیته در اواخر قرن 19 توسط توماس ادیسون بکار رفت. امروزه استفاده از جریانمستقیم برای این منظور غالباً کنار گذاشته شده است، چرا که جریان متناوب (که توسطنیکلا تسلا کشف و توسعه داده شده ) برای انتقال در طول خطوط بلند بسیار مناسب تراست (جنگ جریان ها را مشاهده کنید). هنوز هم انتقال توان DC برای اتصال شبکه هایتوان AC با فرکانس های مختلف به هم، بکار می رود.

DC

عموماً در بسیاری از کاربرد های کم ولتاژ استفاده می شود، خصوصاً در جایی کهانرژی از طریق باتری ها تامین می شود که تنها می توانند ولتاژ DC تولید کنند. اکثرسیستم های خودکار، از DC استفاده می کنند. اگرچه که ژنراتور یک وسیله AC است که ازیک یکسو کننده برای تولید DC استفاده می کند. اغلب مدارات الکترونیکی نیاز به یکمنبع تغذیه DC دارند. با وجود اینکه DC مخفف جریان مستقیم است اما کلاً به ولتاژهایبا پلاریته ثابت، DC گفته می شود. برخی از انواع DC دارای تغییرات ولتاژ زیادیهستند، مانند خروجی دست نخورده یک یکسوساز. با عبور این خروجی از یک فیلتر RC پایینگذر، ولتاژ پایدار تری حاصل می شود.

معمولاً به دلیل ولتاژهای بسیار پایین بکار رفته در سیستم های جریان مستقیم، نصبآنها نیازمند پریزها، کلیدها و لوازم ثابت متفاوتی از آنچه که برای جریان متناوب بهکار می رود است. در یک وسیله جریان مستقیم این نکته بسیار مهم است که پلاریته آنرامعکوس وصل نکنیم، مگر اینکه وسیله داری یک پل دیودی برای اصلاح این امر باشد. (کهاکثر دستگاه های عمل کننده با باتری این امکان را ندارند.)

امروزه (سال 2000م) گرایشاتی در جهت سیستم های انتقال جریان مستقیم ولتاژ بالا (HVDC) ایجاد شده است. همچنین DC در سیستم های برق خورشیدی که توسط باتری هایخورشیدی تغذیه می شوند، به کارمی رود.جریان

متناوب(AC)

تعریف
یک جریان متناوب (AC ) جریان الکتریکی ای است که درآن اندازه جریان به صورت چرخه ای تغییر می کند، بر خلاف جریان مستقیم که در آناندازه جریان مقدار ثابتی می ماند. شکل موج معمول یک مدار AC عموماً یک موج سینوسیکامل است چرا که این شکل موج منجر به انتقال انرژی به موثرترین صورت می شود. اما بههر حال در کاربردهای خاص، شکل موج های متفاوتی نظیر مثلثی یا مربعی نیز استفاده میشود.


تاریخچه
توان الکتریکی با جریان متناوب، نوعی از انرژیالکتریکی است که برای تغذیه تجاری الکتریسیته به عنوان توان الکتریکی، از جریانمتناوب استفاده می کند. ویلیام استنلی جی آر کسی است که یکی از اولین سیم پیچ هایعملی را برای تولید جریان متناوب طراحی کرد. طراحی وی یک صورت ابتداییترانسفورماتور مدرن بود که یک سیم پیچ القایی نامیده می شد. از سال 1881م تا 1889مسیستمی که امروزه استفاده می شود، توسط نیکلا تسلا، جرج وستینگهاوس، لوییسینگاولارد، جان گیبس و الیور شالنجر طراحی شد.

سیستمی که توماس ادیسون برای اولین بار برای توزیع تجاری الکتریسیته بکار برد،به دلیل استفاده از جریان مستقیم محدودیت های داشت که در این سیستم برطرف شد.
اولین انتقال جریان متناوب در طول فواصل بلند در سال 1891م نزدیک تلوریدکلورادو اتفاق افتاد که چند ماه بعد در آلمان ادامه پیدا کرد. توماس ادیسون به علتاینکه حقوق انحصاری اختراعات متعددی را در فن آوری جریان مستقیم «DC» داشت، استفادهاز جریان مستقیم را، به شدت حمایت می کرد اما در نهایت جریان متناوب به عرصهاستفاده عمومی آمد (جنگ جریان ها را مشاهده کنید).
چارلز پروتیوس استینمتز ازجنرال الکتریک بسیاری از مشکلات مرتبط با تولید الکتریسیته و انتقال آن را بااستفاده از جریان متناوب حل کرد.

توزیع برق و تغذیه خانگی
بر خلاف جریان DC، جریان AC را میتوان توسط یک ترانسفورماتور به سطوح مختلف ولتاژی انتقال داد. هر چه میزان ولتاژافزایش یابد، انتقال توان هم موثرتر صورت خواهد گرفت. افزایش میزان قابلیت انتقالتوان به علت قانون اهم است، تلفات انرژی الکتریکی وابسته به عبور جریان از یک هادیاست. تلفات توان به علت جریان توسط رابطه P=I^2*R محاسبه می شود، بنابراین اگرجریان دو برابر شود، تلفات چهار برابر خواهد شد.

با استفاده از ترانسفورماتور، ولتاژ را می توانیم به یک ولتاژ بالا افزایش دهیمتا بتوانیم توان را در طول فواصل بلند در سطح جریان پایین انتقال داده و در نتیجهتلفات کاهش یابد. سپس می توانیم ولتاژ را دوباره به سطحی که برای تغذیه خانگی بیخطر باشد، کاهش دهیم.

تولید الکتریکی سه فاز بسیار عمومی است و استفاده ای موثرتر از ژنراتورهای تجاریرا برای ما ممکن می سازد. انرژی الکتریکی توسط چرخش یک سیم پیچ داخل یک میدانمغناطیسی در ژنراتورهای بزرگ و با هزینه بالا ایجاد می شود. اما به هر حال جای دادنسه سیم پیچ جدا روی یک محور (بجای یک سیم پیچ)، هم نسبتاً آسان و هم مقرون به صرفهاست. این سیم پیچ ها روی محور ژنراتورها نصب شده اند اما از نظر فیزیکی جدا اند ودارای یک اختلاف زاویه 120 درجه ای نسبت به هم هستند. سه شکل موج جریان تولید میشود که دارای اختلاف فاز 120 درجه ای نسبت به هم، اما اندازه های یکسان هستند.

توزیع الکتریسیته سه فاز بطور وسیعی در ساختمان های صنعتی و توزیع الکتریسیته تکفاز در محیط های خانگی بکار می رود. نوعاً یک ترانسفورماتور سه فاز ممکن استمسیرهای مختلفی را با یک فاز متفاوت برای بخش های مختلف هر مسیر، تغذیه کند.
سیستم های سه فاز به گونه ای طراحی شده اند که در محل بار متعادل باشند، اگرباری به طور صحیح متعادل شده باشد، جریانی از نقطه خنثی عبور نخواهد کرد. این بدینمفهوم است که می توان جریان را تنها با سه کابل به جای شش کابل که در غیر این صورتمورد نیاز است، انتقال داد. گفتنی است که برق سه فاز در واقع نوعی از سیستم چندفازه است.

در بسیاری از موارد تنها یک تک فاز برای تغذیه ی روشنایی خیابان ها یا مصرفکننده های خانگی مورد نیاز است. وقتی که یک سیستم توان الکتریکی سه فاز داریم، یککابل چهارمی که خنثی است را در توزیع خیابانی قرار می دهیم تا برای هر خانه یک مدارکامل را فراهم کنیم «یعنی هر خانه می تواند از یکی از کابل های فاز و کابل خنثیبرای مصرف استفاده کند». خانه های مختلف در خیابان از فازهای مختلف استفاده می کنندیا وقتی که مصرف کننده های زیادی به سیستم متصلند، آنها را به صورت مساوی در طول سهفاز پخش می کنند تا بار روی سیستم متعادل شود. بنابراین کابل تغذیه هر خانه معمولاًتنها شامل یک هادی فاز و نول و احتمالاً با یک پوشش آهنی زمین شده، است.

برای اطمینان یک سیم سومی هم اغلب بین هر یک از وسایل الکتریکی در خانه و صفحهسوییچ الکتریکی اصلی یا جعبه فیوز وصل می شود. این سیم سوم در انگلستان و اکثرکشورهای انگلیسی زبان سیم earthو در آمریکا سیم groundخوانده می شود. در صفحه سوییچاصلی سیم earth را به سیم نول و نیز به یک تیرک متصل به زمین یا هر نقطه earthدردسترس (برای آمریکایی ها نقطه ground )نظیر لوله آب، متصل می کنند.

در صورت وقوع خطا، سیم زمین می تواند جریان کافی را برای راه اندازی یک فیوز وجدا کردن مدار دارای خطا، از خود عبور دهد. همچنین اتصال زمین به این مفهوم است کهساختمان مجاور دارای ولتاژی برابر ولتاژ نقطه خنثی است.

شایع ترین نوع خطای الکتریکی (شوک) در صورتی رخ می دهد که شی ای (معمولاً یکنفر) بطور تصادفی بین یک هادی فاز و زمین، مداری تشکیل دهد. در این صورت یک جریانخطا از فاز به زمین ایجاد می شود که به جریان پس ماند معروف است. یک مدار شکن جریانپس ماند طراحی شده است تا چنین مشکلی را شناسایی کند و مدار را قبل از اینکه شوکالکتریکی منجر به مرگ شود، قطع کند.

در کاربرد های صنعتی (سه فاز) بسیاری از قسمت های مجزای سیستم خنثی به زمینمتصلند که این امر موجب می شود تا جریان های کوچک زمین، که همواره بین یک ژنراتور ویک مصرف کننده (بار) در حال عبور هستند را متعادل کند. این سیستم زمین کردن ایناطمینان را به ما می دهد که اگر خطایی رخ دهد، جریانی که از نقطه خنثی می گذرد بهیک سطح قابل کنترل محدود شده باشد. این روش به سیستم خنثی زمین چندگانه معروف است.

فرکانس های AC در کشورها
اکثر کشورهای جهان سیستم هایالکتریکی شان را روی یکی از دو فرکانس 60 و 50 هرتز استاندارد کرده اند. لیستکشورهای 60 هرتز که اغلبشان در دنیای جدید قرار دارند کوتاه تر است اما نمی توانگفت که 60 هرتز کمتر معمول است.

کشورهای 60 هرتز عبارتند از: ساموای امریکا، آنتیگوا و باربودا، آروبا، باهاماس،بلیز، برمودا، کانادا، جزایر کیمان، کلمبیا، کاستاریکا، کوبا، جمهوری دمونیکن،السالوادور، پلینسیای فرانسه، گوام، گواتمالا، گیانا، هاییتی، هندوراس، کره جنوبی،لیبریا، جزایر مارشال، مکزیک، میکرونسیا، مونت سرات، نیکاراگویه، جزایر ماریانایشمالی، پالایو، پاناما، پرو، فیلیپین، پرتوریکو، ساین کیتس و نویس، سورینام،تایوان، ترینیداد توباگو، جزایر ترکس و کیاکوس، ایالات متحده، ونزولا، جزایرویرجین، جزیره ویک.

 

این کشورها دارای سیستم هایی با فرکانس مختلط 60 و 50 هرتز اند: بحرین،برزیل(اغلب فرکانس 60) ، ژاپن (فرکانس 60 هرتز در زمان حضور غربی ها).

اغلب کشورها بگونه ای استاندارد تلویزیون شان را انتخاب کرده اند که با فرکانسخطوط برق شان متناسب باشد. استاندارد NTSCبرای کار با فرکانس خطوط برق 60 هرتزطراحی شده است در حالیکه PALو SECAMبرای فرکانس خطوط 50 هرتز طراحی شده است امانسخه 60 هرتز PALهم وجود دارد، برای مثال در برزیل PAL-Mارایه دهنده وضوح PALو چشمکتصویر پایین NTSCاست.

عموماً این مطلب پذیرفته شده است که نیکلا تسلا فرکانس 60 هرتز را به عنوانکمترین فرکانسی که منجر به عدم بروز پدیده چشمک زنی قابل مشاهده در روشنایی هایخیابان ها می شد، انتخاب کرد. توان 25 هرتز بیش از آنی که در آبشار نیاگارا تولیدشود، در اونتاریو و آمریکای شمالی استفاده می شده است.
هنوز هم ممکن است برخیاز ژنراتورهای 25 هرتز در آبشار نیاگارا مورد استفاده واقع شوند. فرکانس پایینطراحی موتورهای الکتریکی کم سرعت را ساده می سازد و می توان آنرا به صورت بهتر وموثرتری تولید کرده و انتقال داد، اما منجر به چشمک زنی قابل ملاحظه ای در روشناییها می شود. کاربرد های ساحلی و دریایی ممکن است گاهاً فرکانس 400 هرتز را به علتمزیت های مختلف فنی مورد استفاده قرار دهند. برق 67/16 هرتزی هم هنوز در برخی ازسیستم های راه آهن اروپا مانند سوئد به چشم می خورد.

ریاضیات ولتاژهای AC
جریان های متناوب عموما باولتاژهای متناوب مرتبط اند. یک ولتاژ AC، V را می توان به صورت ریاضی مانند یک تابعاز زمان توسط معادله زیر نمایش داد:

که در آن A، اندازه بر حسب ولت است (همچنین ولتاژ پیک خوانده می شود)
ω،فرکانس زاویه ای بر حسب رادیان بر ثانیه و t، زمان بر حسب ثانیه است.
به دلیلاینکه فرکانس زاویه ای برای ریاضی دانان بیش از مهندسین جذاب است، این معادلهمعمولاً به صورت زیر نوشته می شود:

که در آن f، فرکانس بر حسب هرتز است.
مقدار پیک به پیک یک ولتاژ AC بهصورت اختلاف بین پیک مثبت و منفی این ولتاژ تعرف می شود. به دلیل اینکه حداکثرولتاژ sin(x) ، 1+ و حداقل مقدار آن 1- است، یک ولتاژ AC بین +A و A – نوسان میکند. بنابراین ولتاژ پیک به پیک که به صورت VP-P نوشته می شود، برابر (+A)-(-A) = 2×Aخواهد بود.
اندازه یک ولتاژ AC معمولاً به صورت یک مقدار ریشه میانگین مجذور (rms) بیان می شود که Vrms نوشته می شود. برای یک ولتاژ سینوسی داریم:

Vrms در محاسبه توانای که توسط یک بار الکتریکی مصرف شده، مفید است. اگر یکولتاژ مستقیم VDC یک توان P را به یک بار داده شده ارایه دهد، آنگاه یک ولتاژمتناوب با Vrms در صورتی همان توان را به بار مشابه ارایه می دهد که Vrms = VDC.
برای توضیح این مفهوم، خطوط برق 240 ولتی متناوب را در انگلیس تصور کنید. دلیلنام این خطوط این است که مقدار rms آن (حداقل بطور نامی) 240 ولت است. بدین مفهومکه این خطوط همان اثر گرمایی را دارند که ولتاژ DC 240 ولتی دارد. برای محاسبهولتاژ پیک (اندازه)، می توانیم معادله بالا را به این معاله تغییر دهیم:

برای ولتاژ AC 240 ولتی، ولتاژ پیک یا A برابر 240 V × √2 = 339 V (تقریبا) است. ولتاژ پیک به پیک خطوط 240 ولتی حتی از این هم بیشتر است: 2 × 240 V × √2 = 679 V (تقریبا). اتحادیه اروپا (شامل انگلیس) اکنون یک تغذیه 230 ولتی و 50 هرتزی را بینکشورهای خود، هم آهنگ کرده است

 

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

تلفن همراه


تلفن همراه

یک دهه پس از ظهور تلفن همراه در جهان ایران نیز در سال 1354-1355در صدد استفاده از این سرویس بر امد و با بررسی هایی که از سوی شرکت مخابرات ایران و کارشناسان خارجی صورت گرفت این نتیجه حاصل شد که ایران سالانه کشش جذب 4تا 5 هزار مشترک را دارد و اجرای طرح با 100000هزار شماره پیش ینی شد اما این تلاش در ان زمان ناکام ماند.

در سال 1367وزارت پست و تلگراف اقدام به طراحی تلفن سیار کرد و با یک تجدید نظر در این طرح در سال 1372 تجهیزات آن خریداری شد و در مرداد ماه 1372فاز اول این طرح به ظرفیت 100000شماره ای آغاز به کار کرد .

همزمان با اجرای این طرح در تهران طراحی مقدماتی سیستم تلفن همراه در هفت شهر بزرگ کشور اصفهان شیراز مشهد و تبریز اهواز بندر عباس و کرمان نیز اغاز شد که در مرحله دوم طرح مقرر شد تهران ضمن اتصال به این شهرها با ورودی و خروجی زیر زمینی و دریایی کشور نیز مرتبط شودو جزایر قشم و کیش نیز در مرحله دوم این طرح تحت پوشش قرار گیرند

طی سالهای 1372تا اوایل 1374 تعداد متقاضیان تلفن همراه بیشتراز 1500 نفر نبود چون این سیستم به هیچ عنوان برای مردم شناخته شده نبود و در شهریور 1374 هنگامی که اگهی نام نویسی در روز نامه های کثیر الانتشار کشور منتشر شد حدود8تا9 هزار نفر ثبت نام نمودند به عبارت دیگر استقبال چندانی از این سیستم پایه و ضروی در جامعه به عمل نیامد و حتی در محافل با واکنشهای منفی, تلفن همراه سیستمی زائد و تجملاتی عنوان شد

از بهمن 1374 چرخشی شگفت برای نام نویسی تلفن همراه پدیدار شد به طوری که 200 هزار نفر متقاضی دریافت تلفن سیار شدند البته تقاضای استانهای کشور به دلیل عدم اگاهی از کاربرد این وسیله ارتباطی کمتر بود و بیشترین تقاضا به شهروندان تهرانی اختصاص داشت که بيش از130 هزارنفر برآورد می شد وهمچنين مردم حومه تهران يعنی کرج وقزوين وساوهو قم که با در نظرگرفتن شماره آنان رقم تقاضا به 150هزارشماره رسيد.درپی استقبال غير منتظره طرحی برای گسترش تلفن سيار جهت يک ميليون مشترک پيش بينی شدودر اين زمينه برای شهرهای مختلف کشور دستگاههای لازم به منظور راه اندازی اين پروژه خريداری ونصب گرديد.سيستم تلفن سيار ديجيتالی ايران ازکشور فنلاند خريداری شد که ازنوع GMS می باشدوبرخی از خريدها نيزدراين چند ساله اخيراززيمنس ونوکيای آلمان بوده است.ذرسال1382درحدود2ميليون و414هزارو815تلفن همراه درداخل کشوربه متقاضيان واگذارشده است

که از اين تعداد143هزاروهشتصدوهفتادوشش مورد در استان خراسان مورداستفاده وبهره برداری مشترکين می باشد

مکانهایی نظیر پمپ بنزین ،بانکها محل اجرای عملیات تخریبی یا مواد انفجاری ،مکانهایی که امکان نشست گازهای آتش زا وجود دارد وکلیه اماکن عمومی که محل آسایش بوده واز نظر اخلاقی استفاده از تلفن همراه اشکال دارد مانند :سالن سینما،مساجد، جلسات سخنرانی وسمینارها و....همواره آگاه به موارد سوءاستفاده از تلفن همراه باشید

در موارد متعدد سوء استفاده های گوناگونی از تلفن همراه صورت می گیرد ولازم است دارنده تلفن همراه نسبت به این موارد آگاهی داشته باشد از جمله:

الف)سوءاستفاده از گوشی تلفن همراه :استفاده از تلفن همراه در اعمال مجرمانه مزاحمتها وسایر موارد که مسوولیت آن بر عهده مالک رسمی تلفن است لذا از قرار دادن تلفن همراه هر چند بطور موقت در اختیار دیگران خودداری نمایید.

ب)سوء استفاده از شناسنامه تلفن همراه:

در صورت مفقود شدن یا به سرقت رفتن شناسنامه تلفن همراه فورا مساله را به دفاتر امور مشترکین همراه اطلاع دهید تا از جعل ودستکاری وسوء استفاده جلو گیری گردد.

ح)سوء استفاده از فیش ثبت نامی:

فیش ثبت نام همراه دلیل پرداخت مبلغ اولیه تلفن همراه وسند مالی وی محسوب می شود در صورت فقدان وبه سرقت رفتن آن حتما نسبت به دریافت المثنی از طریق امور مشترکین تلفن همراه اقدام نمایید در غیر اینصورت امکان سوء استفاده از آن وجود دارد.

روش صحیح خرید وفروش تلفن همراه وفیش ثبت نام :

جهت خرید وفروش ونقل و انتقال تلفن همراه یا فیش ثبت نام توصیه می شود به دفاتر امور مشترکین تلفن همراه مراجعه فرمایید.

-با توجه به افزایش تعداد عوامل فروش تلفن همراه در کشور و در نتیجه افزایش عرضه وثابت بودن تقریبی تقاضا موفقیت با مجموعه ای است که اصول فروشندگی نوین را بشناسد

-به دلیل مصرف موارد تلفن همراه وهمراه بودن این کالا در همه جا با مصرف کننده احتمال خرابی متعدد وجود دارد به شتری خود توصیه کنید که از این کالا نهایت دقت استفاده نماید.

توصیه های مخابراتی جهت خریداران گوشی همراه-از خرید گوشی تلفن همراه بصورت قولنامه ای خودداری نمایید .

-اخذ فاکتور خرید در خصوصی گوشی تلفن همراه نو وکارکرده از فروشگاه معتبر الزامی است

-هنگام خرید گوشی دقت نمایید سریال 15رقمی امل و بدون خط خوردگی باشد.

-شماره سریال گوشی خود را همراه جعبه گوشی مربوطه جهت مفقودی های احتمالی و ردیابی گوشی نگهداری نمایید.

نحوه استفاده صحیح از تلفن همراه را بیاموزیم

-هنگام مکالمه با تلفن همراه دستگاه را در حالت ایستگاه قرار دهید .از مایل گرفتن گوشی خودداری نمایید.

-در صورت امکان آنتن همراه را کاملا باز و حد اکثر طول آنتن قرار دهید.

-از قرار دادن زنگهای وصورت های آزار دهنده بر روی گوشی که باعث آلودگی صوتی می گردد خودداری نمایید.

-باطری دستگاه تلفن همراه را برای استفاده های دیگر بکار نبرید.

-از انداختن .پرتاب کردن وضربه زدن به گوشی تلفن خودداری نمایید.

-کاربرد نادرست به مدارهای گوشی آسیب می رساند .

-جهت تمیز کردن گوشی همراه از مواد شیمیایی استفاده نکنید وتنها با یک پارچه مرطوب آن را تمیز نمایید.

-از زخم کردن .خراش دادن لمس قسمت فلزی و.. بر روی سیم کارت خودداری نمایید.

-از مکالمه با تلفن همراه در هنگام رانندگی خودداری نمایید .

-در استفاده از کد1pukسعی نمایید از کد اشتباه استفاده نشود .استفاده از کد اشتباه پی در پی باعث سوختن سیم کارت می گردد.

توصيه های مخابراتی جهت فروشندگان گوشی تلفن همراهتلفن همراه باتوجه به حضور نزدیک به یک دهه در بازار ایران ازنا شناخته ترین کالاهای مخابراتی است و مصرف کنندگان آن اطلاعات جامع و کامل در خصوص قابلیت های آن ندارند واین جزء وظایف فروشندگان است که با نهایت دقت اطلاعات کامل را در اختیار خریداران قرار دهند .

-مصرف کننده تلفن همراه مانند سایر مصرف کنندگان خواهان احترام متقابل وبرخورد مناسب از سوی فروشندگان محترم می باشد.

-به دلیل تنوع مدلهای گوشی مصرف کنندگان در حین خرید سوالات زیادی خواهند داشت که فروشندگان عزیز باید با نهایت دقت به سوالات آنان پاسخ گویند.

-از خریدوفروش گوشی های دست دوم ومشکوک خودداری نمایید تا زمینه خدشه دار شدن اعتبار شغلی شما فراهم نشود.

-از خریدو فروش گو شی های بدون گارانتی خودداری نموده و حتی الامکان از گارانتی های معتبر استفاده کنید.

نحوه استفاده از تلفن همراه

هنگام تحویل سیم کارت یک برگ شناسنامه تلفن همراه تحویل مشترک خواهد شد که بایستی به دقت شماره سریال قید شده در شناسنامه را با شماره سریال سیم کارت تطبیق دهید.

با توجه به نوع گوشی که انتخاب کرده ایدسیم کارت را داخل دستگاه و دقیقا در جایی که قطعه ای فلزی قرار دهید تا اتصال آن بر قرار شود سپس دستگاه را روشن کنید و چند ثانیه منتظر بمانید با روشن شدندستگاه مشخصه شبکه تلفن همراه ایران با شماره 43211یا پیامهایی نظیر IRTCIکه نشانگر برقراری خط میباشد بر صفحه گوشی ظاهرمی گردد.چنانچه به جز شماره مشخصه هر نوشته یا نشانه دیگری مثلا (CIMCARD CHEK ( را روی صفحه گوشی مشاهده کردید به دلیل اشتباه قرار دادن سیم کارت در جای پیش بینی شده اش در گوشی است که در نتیجه لازم است مجددا سیم کارت را جابجا کنید تا شماره مشخصه شبکه تلفن همراه کشورمان ظاهر شود در این مرحله با روشن بودن دستگاه می توانید شماره گیری نمایید یا منتظر باشید تا با شما تماس بگیر.

نحوه شماره گیری در تلفن همراه

الف تماس تلفن ثابت با همراه ایران در داخل کشور :

-ابتدا کد اپراتور و سپس شماره تلفن همراه را می گیریم .

-کد اپراتور شرکت مخابرات ایران ابتدا 091را گرفته وبعد از

091که در تمامی خطوط همراه یکسان می باشد عدد متناسب با پیش شماره وکد شهرستان شماره گیری می شود به عنوان مثال تهران 0912 خراسان 0915 اصفهان 0913و...

ب-تماس تلفن همراه ثابت در داخل کشور :

-ابتدا کد شهرستان وسپس شماره تلفن ثابت را می گیریم.

ج- تماس با تلفن همراه ایران خارج از کشور :

-ابتدا پیش شماره بین الملل کشور یعنی کد 098 بعد کد اپراتور و شماره تلفن همراه گرفته می شود

دنياي سحرآميز تلفن همراه

چكيده: رها شدهايم و ديگر اكنون از آزادي سرگيجه گرفتهايم. به كمك هزار و يك ابزاري كه بدون سيم كار ميكنند ، با سراسر جهان ، هم زمان با جا به جا شدنمان تماس ميگيريم و بدينسان به وابستگيهاي گوناگون دامنميزنيم.

كارشناسان، اين رفتار اجتماعي نو را در درون پديدهاي به نام «ارتباط پايا» بررسي ميكنند. شمار تلفنهاي همراه فروخته شده در سال 2003 ، بيش از 500 ميليون دستگاه برآورد شده است. در همين سال ، يك سوم مردم ژاپن با تلفن همراه به شبكه اينترنت پيوستهاند.
آمريكاييها 15ميليارد ساعت از تلفنهاي همراه خود استفاده كردهاند و اروپاييان بيش از 113 ميليارد پيام كوتاه خدماتي براي همديگر فرستادهاند.


چين با 220 ميليارد پيام، در وراي همه اينان جاي ميگيرد. مانند بسياري ديگر از توليدات جهان امروزي ، گفتگو به وسيله تلفن همراه، در بنيان خود نيازي است كه اربابان ابزار توليد و كساني كه سودهاي سياسي در گسترش فردگرايي دارند ، آفريدهاند. در اين ماجرا، اين عرضه است كه تعيين كننده است نه تقاضا.

شركتهاي موتورولا، انتل ، نوكيا، سوني اريكسون ، سامسونگ ، ودافون، ميكروسافت، اس.ف.ر و بويگ و بسياري ديگر از شركتها در مقياس جهاني، ابزار و خدمات مربوط به تلفن همراه را روانه همه بخشهاي بازار ميكنند.

ابزار، شبكهها، سامانههاي بهرهبرداري ، برنامههاي رايانهاي و ديگر فنآوريهاي وابسته به تلفن همراه از سرمايهگذاريهاي گسترده همتراز نتيجه‌‌هاي پيش بيني شده، بهره ميبرند. امروزه ، شمار تلفنهاي همراه از تلفنهاي ثابت پيشي گرفته است و همه شواهد نشان ميدهند كه هنوز گسترش واقعي فنآوري «بيسيم» در راه است.

افزايش تلفنهاي همراه و گوناگوني خدمات و تبليغات وابسته به آن ، دگرگونيهاي اجتماعي گستردهاي را به دنبال خود آورده است.

دنياي سحرآميز اين گونه ارتباط، ميوه نمادين قدرت 20 ساله نئوليبراليسم است و به مانند همان،بر غارت استوار است و زمينه ساز نابساماني.

با گسترش استانداردهاي ناهمگون، شركتهاي رقيب مشتريان را به گروگان ميگيرند و بدينسان بازار را ميان خود بخش ميكنند. هر چند كه نسبت به اروپا و آسيا، آمريكاييها در بهره‌‌وري از تلفن همراه پس ماندهاند ولي در امر رقابت افسار گسيخته ، از همه پيشي گرفتهاند.

از دور خارج شدن تلفنهاي همراه و به كار گرفتن تلفنهاي جديدتر، بر همه لايههاي بازار اثر ميگذارد.

يادآوري كنيم كه فقط در آمريكا هر ساله ميان 40 تا 50 ميليون تلفن همراه دور انداخته مي شوند.

مد هر 6 ماه يك بار دگرگون ميشود و نوآوريها، هم ريخت و هم رنگ و هم فنآوريدستگاهها را در بر ميگيرد.

دستگاههايي به رنگ آب نبات با اكرانهاي باز شونده و يا كشويي، كه ميتوانند هم تلفن باشند و هم دوربين عكاسي يا فيلمبرداري و هم ميتوانند صداها را بازشناسي كنند، نمونههايي از فرآوردههاي ياد شدهاند. ودافون در بريتانيا و ياهو چيسون در ژاپن، نوترين فنآوري‌‌ها را، همچنان كه روزنامه وال استريت مينويسد، از دست همديگر ميربايند. امروزه تنها پيشرفتهترين دستگاهها ميتوانند با خدماتي همراهي كنند كه شركتها با تلاش بسيار به مشتريان خود ميفروشند.

شركتهايي كه فرآوردههاي نو را ناديده بگيرند، هزينه سنگيني را خواهند پرداخت. در ژاپن، سرزميني كه فنآوري «بيسيم» در اوج رشد خود جاي دارد، رقابت شگرفي كه ميان مديران شركت دوكومو و شركت تازه از راه رسيده ك.د.د.ي در گرفته ، مشتركان را در سيلاب فرآوردههاي نو غرق كرده است.

در سال 2004،شركت دوموكو 20 درصد درآمد ساليانهاش را كه مبلغي بيش از 9 ميليارد دلار ميباشد، از راه فروش برنامهاي به نام ايمود به دست آورده است. 42 ميليون مشتري، اين برنامه را روي رايانههاي خود پياده كردهاند.

خدمات به فروش رفته ايمود، چيزي جز برنامههاي فال بيني، بازي و به ويژه زنگهاي گوناگون تلفن نبوده است.

اينان از همان گونه خدماتياند كه همه شركتها براي سوداندوزي بيشتر ، بر سر آن رقابت چشمگيري دارند.

در اروپا و آمريكا، گسترش كاربردهاي اين فنآوري با نگاه به شمار اندك مشتريان،در خور توجه است. آشكار است كه دوشادوش كارآمد كردن بيشتر اين دستگاهها و موج نوي سرمايهگذاري، شركتهاي ارايه دهنده خدمات، كاركرد اجتماعي تلفن را رقم خواهند زد.
با اين همه،فراموش نكنيم كه گسترش شبكههاي ارتباطات بيسيم، وابسته به عاملهايي است كه از كنترل خارجند. مهمترين آنها موجهاي الكترومغناطيسياند كه به مانند سرچشمهاي پنهاني، بيتشرين ارتباطات الكترونيكي را تغذيه ميكنند.
اين وابستگي به خودي خود آشفتگي ميآفرينند. در سالهاي 2000 و 2001، سالهايي كه بيشترين سرمايهگذاري روي فنآوري ياد شده انجام گرفت، شركتها در پي به دست آوردن انحصار راهاندازي نسل نو شبكههاي قدرتمند، هزينههاي سرسامآوري را براي خريد بسامدهاي راديويي پرداختند.

فروش كشورهاي بريتانيا و آلمان و آمريكا در اين داد و ستد ، به ترتيب 33 ميليارد،ميليارد و 17 ميليارد دلار بود.

بدهيهاي ناشي از اين داد و ستد به مبالغ هنگفتي افزوده شد كه براي خريد شركتهاي رقيب خرج شده بود. امري كه ورشكستگي سالهاي 2002-2001 را به دنبال آورد و دهها هزار كار را در ميان توليدكنندگان تلفن و ابزار يدكي، كه درصد بالايي از اعضاي سنديكاها را در خود داشت، از بين برد.

از اين تاريخ است كه رقابت افسار گسيخته به همه بخشهاي فنآوري «ارتباطات از راه دور» دستاندازي ميكند و با تواناييهاي شگرفي كه در اين زمينه بروز ميدهد، امكان هر گونه تثبيت قيمتها را از شركتها باز ميستاند و روز به روز نگراني بيشتري را در مورد كنترل بازار دامن ميزند.

بسنده كردن به خدمات ناچيز

گسترش بيبرنامه بازاري سرريز شده از كالا، دشواريهاي ديگري را نيز ميآفرينند. اشتباه هاي چند باره كه در صورت حسابها آورده ميشود و كيفيت پايين خدمات، بخشي از اين دشواريها در آمريكاست.

شش درصد از مشتركين از مبالغي كه به عنوان ماليات فدرال در صورت حسابهاي خود ديدهاند، گله دارند.

در سال 2002، 60 درصد مشتركين، دست كم يك بار از خدمات ارايه شده شكايت كردهاند. در سال 2003 ، در گزارشي دولتي ،دشواريهاي مربوط به پوشش ارتباطي ، پارازيتها و آكندگيخطهاي شبكه را كه به قطع ارتباطات ميانجاميدند، به كميسرمايهگذاري در اين زمينه نسبت داده است.

يادآوري كنيم كه قطع شدنهاي نابهنگام ، يك دهم ارتباطات يك پنجم مشتريان را در بر ميگيرد.

آيا تمامياين نابهنجاريها هزينهاي پرهيز ناپذير است كه براي پيشرفت و نوسانهايشان ميپردازيم؟ روزنامهنگار نيويورك تايمز مينويسد كه «بهرهوري از تلفن به گونهاي شگفتانگيز چنان افزوني گرفته است كه شبكههاي ارتباطي همواره آكندهاند؛ چيزي كه با درصد بالاي ناخوشنوديهاي مشتركين همخواني دارد.

اين آكندگي خطها نشان يك بيماري است. زماني كه بدانيم «تلفنهاي همراه از تلفنهاي ثابت كمتر كارآمدند» پايين بودن سطح خدمات تلفنهاي همراه را بهتر در مييابيم.
با اين كه امنيت ، يكي از مواردي است كه شركتها درباره آن تبليغات فراواني براي فروش تلفنهاي همراه ميكند، اين تلفنها در زمانهاي اضطراري ، از تلفنهاي ثابت كه از سوي راهبان نئوليبراليسم ناچيز شمرده شدهاند، كمتر كارآمدند. ناكارآمدي اين شبكهدر جريان 11 سپتامبر 2001 به خوبي آشكار بود.

ساختن ژنراتورها و بهسازي پوششهاي ارتباطي شركتها ميتواند چارهاي براي اين دشواريها باشد و كيفيت ارتباطها را به سطح بالاي شبكههاي تلفني سنتي آمريكا برساند. ميدانيم كه در شبكه سنتي تلفن آمريكا 99/99 درصد ارتباطها بدون هيچ گونه دشواريبه انجام ميرسيد.

چاره كار ، سرمايهگذاريهاي كلان در اين زمينه است و هيچ شركتي از هراس ورشكسته شدن به آن دست نمييازد. اين جااست كه بازار ارتباط هاي بي سيم از دو سو آسيب پذير ميشود:از سويي، رقابت تشديدشده شركت هاي بزرگ، به تواناييهايي شگرف در سطوح كلي اين بازار دامن زده است و از ديگر سو، سرمايه گذاري اندك در سطوح محلي، كارآمدي بازار اين فناوري را پرسش برانگيز كرده است.

در برابر اين آشفتگي كم و بيش فراگير، حكومتها نيز ناتواني خود را نشان دادهاند. چنين است كه پس از 15 سال گسترش اين بازار، سازمان fedral communication هنوز نميتواند كمينه كيفيت خدماتي را تضمين كند.

همه اين بازار در شرايطي بسيار شكننده قرار دارد و زمين گير شدن آن ميتواند زمين گير شدن اقتصاد جهاني را به دنبال داشته باشد.

با اين همه ميتوانيم از خود بپرسيم كه چرا در كمتر از 15 سال شمار تلفن هاي همراه از شماره تلفن هاي ثابت گذشته است. برخي ميگويند كه بالا بودن تقاضا، ناشي از رشد نايافتگي شبكه هاي ارتباطي سنتي كشورهاي جنوب و كشورهاي بلوك شرق پيشين است و نوسازي شبكه ها به دست بخش خصوصي در سال هاي 1980 پاسخي بود به نيازهايي كه دوران زيادي سركوب شده بودند.

اما چرا اين نيازها به سوي تلفن هاي همراه سرازير شدهاند؟ از ديد ما اين تقاضا ريشه در فشارهاي اجتماعي دارد. نزد انسان هيچ نيازي به ارتباط پايا وجود ندارد.

اين صحنه گردانان اقتصادند كه تصميم ميگيرند كه اين يا آن فناوري گسترش يابد يا نه. نياز به اين كه انسان همواره در دسترس ارتباط با ديگران باشد گام نويني از خصوصي سازي ارتباطات است كه سي سال پيش روشنفكر انگليسي، ريموند ويليامز تحليل كرده است.

اين گونه زندگي اجتماعي،ريشه در از بين رفتگي توليد كننده خرد و دوري جاي كار از جاي زندگي دارد. به گفته ويليامز اين گونه ارتباط بيشتر برآمد زورآزمايي نيروهاي موثر در جامعه است تا فرجام جبري پيشرفت فني. اين پديده نخست زندگي شهري و پس از آن زندگي حومه نشيني كشورهايي مانند آمريكا را رقم زده است.

براي اين كه منطقه هاي دورافتاده در خور زندگي كردن باشند بايستي افزون بر اتومبيل و پاركينگ، به گونه اي نو از ارتباط نيز دسترسي داشت. گسترش راديو و تلويزيون نگاه ميليونها خانواده را بر سوي مركزي يگانه از اطلاع رساني و سرگرميكشانده است.

برآمد و گسترش بهرهوري از تلفن همراه چيزي جز نتيجه ديگري از اين گرايش تاريخي نيست. گرايشي كه ريشه در جوامع سرمايه داري دارد.

در اين فضا، چشم پوشي از فناوري نو همان اندازه دشوار است كه زندگي بدون تلفن. بيش از يك قرن است كه اين معجزه فناوري پيوند ميليونها خانواده اي را كه پراكنده و دور از همديگر در شهرهاي بزرگ زندگي ميكنند شدني كرده است.

يك چنين دگرگوني اي اختراع كدهاي جديد را براي آغاز كردن و پايان دادن گفتگو الزاميساخته است. همگاني شدن اين وسيله دگرگوني هاي ژرفي را در روابط خانه و كار زن و مرد و بين طبقات اجتماعي به دنبال داشته و خواهد داشت.

تلفن همراه به ما اين توانايي را ميدهد كه چند دقيقه از روز كاري مان را به زندگي شخصي مان بپردازيم. ولي همزمان همين تلفن به فرادستمان نيز امكان ميدهد كه به ما هميشه دسترسي داشته باشند. زمان گذاري آزادي اي كه تلفن همراه به ما داده است بخشي از امكاني است كه ميتواند زندگي كارمان را به درون زندگي خصوصي مان بكشاند.
چين با 269 ميليون مشترك بزرگترين سرزمين تلفن همراه است اين گسترش بهره وري از تلفن همراه همان اندازه به درآمد طبقه متوسط شهري وابسته است كه به مهاجرت دروني كشور پديده اي كه ناشي از وارد شدن كشور چين به بازار جهاني است. ميليونها انسان محل تولد خود را براي يافتن كار واميگذارند و از بيشترشان بهره كشي سختي ميشود.
به گفته مدير دفتر بازرسي شرايط كار در چين در دلتاي رودخانه مرواريد تنها 30 درصد نيرو كار 8 ساعت به كار ميپردازد.

46 درصد نيرو كار تا 14 ساعت در روز كار ميكنند در آمريكا ساعت هاي كار از سال 1970، 20 درصد افزايش يافته است و دليل بينايي آن پايين آمدن توانايي خريد نيروي كار است.
براي زنان ورود به بازار كار چيزي از كارخانگي اي كه مسئوليت همه آن بر دوششان مانده نكاهيده است. گسترش بازار موبايل در بيشتر وقتها با اين انحطاط كيفيت زندگي و پس نشيني خدمات همگاني همراه بوده است. انحطاط نام برده افراد، خانواده را ناگزير كرده است كه زمان خود را ميان ضرورت هاي كاري، خريد، نگهداري كودكان و سرپرستي خويشان سالخورده تقسيم كنند.

شهرنشيني زمينه برتر گسترش خصوصي سازي صنعت موبايل است. در نبود وسايل نقليه همگاني با كيفيت، اتومبيل نقش بنياني بازي ميكند. در محدوده فعاليت هاي كاري آمريكايي ها سالانه 405 ميليون جابه جايي بيش از 75 كيلومتر را به انجام ميرسانند.
هشتاد درصد اين جابه جايي ها با اتومبيل است. اگر افزون بر اين جابه جايي كاري جابه جايي براي خريد و رفتن نزد پزشك و سرگرميرا هم به حساب بياوريم امريكايي ها بيش از 1/1 ميليارد جابه جاي انجام ميدهندكه 87 درصد آن با اتومبيل است.پيادهروي فقط 9% جابه جايها را دربر ميگيرد.

جابه جايي با وسايل نقليه همگاني كه اتوبوس مدرسه را هم شامل ميشود فقط 3 % از همه جابه جايي هاست. ميانگين بهرهوري هر نفر از اتومبيل يك ساعت در روز ميباشد.
بيافزاييم كه 40% ارتباط هاي انجام يافته با تلفن همراه از اتومبيل ها بوده است. اين 40% ارتباط برابر 400 ميليارد دقيقه گفتگو در سال 2003 است.

شرايطي نابخردانهاينجا نيز از تحول طبيعي نميتوان سخن گفت. نقش با اهميت اتومبيل در زندگي روزمره اين جامعه ها نيز نتيجه همان خصوصي سازي است كه اين جابه جايي را نشانه رفته است.امري كه پس از جنگ جهاني دوم خودش را به همه تحميل كرده است.
اتومبيل نماد پيشرفت جبري نيست بلكه نماد نبود توازني است كه جوامع امروزي از آن رنج ميبرند. اين را هم بدانيم كه تندرستي همگاني نيز دستخوش اين آشفتگي و نبود توازن است.

در سال 2002 تلفن هاي همراه در آمريكا باني 6 % تصادف هاي جاده اي بوده اند. در اين تصادفها 2600 نفر جان خود را از دست داده اند و 330 هزار نفر زخميشده اند.
بسياري از كشورها و نيويورك و نيوجرسي آمريكا از بهرهوري تلفن همراه در اتومبيل جلوگيري كرده اند. به مانند موفقيت بازار اتومبيل، موفقيت بازار تلفن همراه نشانه گرايشي است كه ميخواهد شرايطي را كه روز به روز نابخردانه تر ميشود توجيه خردورزانه كند و بتواند اندكي كنترل فردي در جامعه اي بيابد كه به كژراهه ميرود.

فناوري ارتباط پايا كه ميتواند محل فرد را در همه لحظات شناسايي كند ابزاري است كه توانايي آن را دارد كه در خدمت نظام سرمايه داري اي مستبدتر از آنچه اكنون داريم قرار گيرد. پليس و شركت ها در جهت نظاميكردن اين فناوري فعالند و به دنبال به وجود آوردن امكان ردگيري دائميافراد هستند.

از چندي پيش بازاريابي اين شركتها به وسوسه اي ديرينه پر و بال ميدهد. فرد ميتواند با استفاده از تلفن همراه از موقعيت عادي خود در جامعه رهايي يابد.

در نشريات ميخوانيم كه چگونه با تلفن همراه ميتوان موازين و كاركردهاي غالب را زير پا گذاشت اما گرايش به آزادي نيروي محرك اصلي نياز به ارتباط پايان نميباشد.
درست است كه استفاده از تكنولوژي تلفن همراه برخي از عرصه هاي زندگي روزمره افراد و خانواده هايشان را آسان ميكند اما اين امكان به تشديد نابرابري ها نيز منجر ميشود.
در جامعه اي كه سرگرميو كار به شيوه اي نابرابر بين طبقات اجتماعي تقسيم شده است و افزايش مدت كار به ويژه در ايالات متحده بيكاري و از بين رفتن خدمات دولتي، زندگي شهروندان را دشوارتر ميسازد افراد با گرايش به ارتباطهايي مانند تلفن همراه تلاش ميكنند به تنهايي مشكلات روزمره و خردكننده را حل نمايند.

بازار تلفن همراه اين ابزار را در عين حال به ابزار پخش آگهي و فروش تبديل كرده است. شركتهايي چون ودافن در نظر دارند به زودي براي هر نفر در هر كجا كه باشد پيامي ويژه بفرستند. اين پيام شامل اطلاعات ترافيكي هواشناسي، اخبار و آگهي تجاري خواهد بود.

در استراليا مشتركين شركت تلسترا، شركتي كه دارد خصوصي ميشود، ميتوانند با گرفتن شماره اي كه روي دستگاه هاي پخش كوكاكولاست نوشيدني خود را بخرند و هزينه آن را با صورت حساب آينده تلفن همراه خود بپردازند.

در اروپا، شركتها، گروه مالي جديدي را به نام سمپي راه انداخته اند كه قرار است از تلفن همراه وسيله اي براي پرداخت و خريد در تمامياروپا بسازد.

دو شركت از بزرگترين شركت هاي توليد و فروش موسيقي كه يونيورسال و سوني باشند، از هنرمندان مطرح خود ميخواهند كه گزيده اي كوتاه از توليدات خود را براي فروش و پخش روي تلفن هاي همراه آماده سازند.

چنين است دنيايي سراسر سرگرميو بدون مرز كه ارتباط هاي بي سيم نويدش را به ما ميدهند.

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

ترانزیستور ها چطورکارمی کنند ؟


ترانزیستور ها چطورکارمی کنند ؟

ریزپردازنده ها به صورت یک جزء لاینفک در بسیاری از محصولاتی که ما هرروزه از آن ها استفاده می کنیم در آمده اند ، مانند تلویزیون ، اسباب بازی ها ، رادیو ، و البته کامپیوترها . ولی این ترانزیستورها هستند که اجزای اصلی ریزپردازنده ها را تشکیل می دهند .

در پایین ترین سطح خود ، ممکن است ترانزیستورها به نظر ساده برسند . اما تولید آن ها عملاً به سال های سال تحقیقات کشنده نیاز داشته است. تا پیش از ترانزیستورها ، کامپیوترها به لامپ های خلاء و کلید های مکانیکی متکی بودند. در سال 1958 تعدادی مهندس ( که یکی از آن ها به نام رابرت نویس ، بعداً پایه گذار شرکت اینتل شد ) دست به دست هم دادند تا 2 ترانزیستور را روی یک قطعه بلور سیلیکون بکارند و اولین مدار مجتمع را بسازند؛ چیزی که به ساخت ریزپردازنده منجر شد .

ترانزیستورها در واقع کلیدهای قطع و وصلِ برق در ابعاد مینیاتوری هستند . اگر ریزپردازنده را یک «ساختمان» در نظر بگیرید ، ترانزیستورها، حکم آجری را دارند که برای بنای این ساختمان باید روی هم گذاشته شوند.

درست همانند یک کلید ساده ی چراغ ، ترانزیستورها در دوحالت کار می کنند: حالت وصل، و حالت قطع. این حالت قطع یا وصل ، یا خاموش و روشنِ ترانزیستورهاست که امکان پردازش اطلاعات را فراهم می سازد .

  • یک کلید ساده ی برقی چطور کارمی کند ؟

تنها چیزی که کامپیوترها از آن سردر می آورند ، سیگنال های الکتریکی است که قطع و وصل می شوند . برای درکِ بهتر ترانزیستورها ، لازم است بفهمید که یک مدار قطع و وصل الکترونیکی چه طور کار می کند . مدارات قطع و وصل الکترونیکی از اجزای مختلفی تشکیل می شود. یکی ، مسیر جریان است که جریانِ الکتریکی عموماً از طریق یک سیم در آن گردش می کند.

دیگری ، خودِ کلید یا سویچ است ؛ وسیله ای که گردش جریان الکتریکی را شروع و متوقف می کند، آن هم یا با بازگذاشتن مسیر جریان یا مسدود کردن آن. ترانزیستورها هیچ قطعه ی متحرکی ندارند و تنها با علایم الکتریکی قطع و وصل می شوند. قطع و وصل شدنِ ترانزیستورها ، کار ریزپردازنده ها را میسر می سازد .

  • ترانزیستور چطور از عهده ی اطلاعات برمی آید ؟

شمارنده ی باینری چیزی است که فقط دارای دو حالت است ، درست مانند ترانزیستور. حالت «وصل» ترانزیستور را با 1 نشان می دهند و حالت قطع آن را با 0 . ردیف های مشخصی از الگوی 1ها و 0هایی که به وسیله ی ترانزیستورهای متعدد تولید می شوند ، می توانند نشان دهنده ی حروف ، اعداد ، رنگ ها ، و خطوط باشند. به این می گویند دستگاه باینری.

( دستگاه باینری ، یک روش شمارش است که فقط از دو رقم 0 و 1 تشکیل شده است و تمام اعداد فقط با این دو رقم نمایش داده می شوند .)

  • اسم خود را برحسب باینری هجی کنید

هر حرف الفبا یک معادل باینری دارد . در سمت چپ اسم JOHN و معادل باینری آن را می بینید. اطلاعات پیچیده تری را نیز می توان با حالت قطع و وصل یا حالتِ باینری ترانزیستور ها تولید نمود؛ مانند گرافیک ، صوت ، و ویدیو .

  • نیمه هادی ها و جریان الکتریسته

با اضافه کردن چند نوع ناخالصی معین به سیلیکون یک ترانزیستور، ساختار بلورین آن تغییر می کند، و خاصیت هدایت الکتریسته ی آن بهتر می شود . اگر به سیلیکون، فلز بور اضافه کنید، سیلیکونِ مثبت یا نوعِ P (P مخفف Positive ) تولید می شود که فاقدِ الکترون است . اگر به سیلیکون، فلز فسفر اضافه نمایند ، سیلیکونِ منفی یا نوع N ( N مخفف Negative ) به دست می آید که شامل تعداد بسیار زیادی الکترون آزاد است.

  • حالت های قطع و وصل یک ترانزیستور

الف) رانزیستورها از سه پایانه تشکیل می شوند : منبع ، گیت ، مخرج .

ب) در ترانزیستور نوع منفی ، هم منبع و هم مخرج بار منفی دارند و روی توده ای از سیلیکون نوع مثبت را گرفته اند .

ج ) هنگامی که ولتاژ مثبت به گیت وارد می شود ، الکترون های موجود در سیلیکون نوع مثبت ، جذبِ منطقه ی زیرینِ گیت می شوند ، و یک کانال الکترونیکی بین منبع و مخرج را شکل می دهند .

د) هنگامی که ولتاژ مثبت به مخرج وارد می شود ، الکترون ها از منبع جدا شده و به سمت مخرج می روند. در این حالت ، ترانزیستور ، وصل است.

ه) اگر ولتاژ از روی گیت برداشته شود ، الکترون ها جذبِ منطقه ی واقع بین منبع و مخرج نمی گردند . مسیر جریان از بین می رود ، و ترانزیستور به حالت قطع در می آید.

  • ریزپردازنده ها چطور بر زندگی ما تاثیر می گذارند

کارکردِ باینری ترانزیستورها به پردازنده ها این قابلیت را می دهد که ماموریت های بسیاری را انجام دهند، از یک نامه نگاری ساده تا ویرایش فایل های ویدیویی. ریزپردازنده ها به نقطه ای رسیده اند که ترانزیستورها می توانند صدها میلیون دستورالعمل در ثانیه را روی یک تراشه ی واحد به اجرا در آورند . اتومبیل ها ، تجهیزات پزشکی ، تلویزیون ها ،کامپیوترها ، و حتا سفاین فضایی از ریزپردازنده ها استفاده می کنند. همه ی آن ها متکی به گردش اطلاعات باینری هستند که به یمنِ وجودِ ترانزیستور ممکن گشته است

 

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

تحقيق در باره ي بازار كار برق صنعتي


تحقيق در باره ي بازار كار برق صنعتي

**********

فهرست

1- مقدمه

2- وسايل

3- مكان و قيمت

4- پروانه كسب

5- درآمد

6- خرج

7- خطرات آن

*************

مقدمه:

برق: حركت الكترون هاي آزاد در داخل سيم را برق مي گويند.

امروزه انرژي الكتريكي بيش از انواع ديگر انرژي مورد استفاده قرار مي گيرد، بدون انرژي الكتريكي كاربرد وسايل روشنايي، تلويزيون، تلفن و اغلب وسايل خانگي غيرممكن است به علاوه، در بيش از وسايل نقليه انرژي الكتريكي نقش مهمي بازي مي كند به اين ترتيب، مي توان گفت انرژي الكتريكي تقريباً در همه جا به كار مي رود اگرچه الكتريسته در قرون اخير مورد استفاده قرار گرفته است ولي يوناني ها در حدود 2000 سال پيش آن را كشف كردند آن ها پي بردند كه وقتي ماده اي به نام كهربا را به ماده ي ديگري مالش دهند، با نيروي مرموزي باردار مي شود و مي توان اجسامي مانند برگ خشك و براده هاي چوب را جذب كند يوناني ها اين كهربا را الكترون نام نهادند كه كلمه ي الكتريسيته نيز از آن گرفته شده است. در حدود 1600 ميلادي اجسامي را كه مانند كهربا عمل مي كردند الكتريكي و اجسام ديگر را غيرالكتريكي مي ناميدند در سال 1733 يك دانشجوي فرانسوي به نام شارل دوفه به اين نكته پي برد كه يك تكه شيشه ي باردار بعضي از اجسام باردار را جذب و اجسام باردار ديگر را دفع مي كند بنابراين، او چنين نتيجه گرفت كه دو نوع الكتريسته وجود دارد در اواسط دهه ي 1700 بنجامين فرانكلين اين دو نوع را الكتريسيته هاي مثبت و منفي نام نهاد در زمان بنجامين فرانكلين دانشمدان معتقد بودند كه الكتريسيته، سيالي است كه مي تواند بارهاي مثبت و منفي داشته باشد ولي امروزه دانشمندان بر اين عقيده اند كه الكتريسته از ذرات بسيار ريزي به نام الكترون و پروتون توليد مي شود. اين ذرات كه بسيار ريزند و نمي توان آن ها را ديد در همه ي مواد وجود دارند. راه اندازي كارخانه ها و كارگاه هاي صنعتي بدون استفاه از صنعت برق امكان پذير نيست.

وسايل مورد استفاده در برق صنعتي

1- انواع كليدها: شامل 4- كليد غلطكي: اين كليد از يك استوانه عايق ساخته شده است كه حول محوري به صورت غلطك دوران مي كند. عمر مفيد اين كليدها به علت تماس زياد كنتاكت ها كم است بنابراين امروزه در صنعت استفاده نمي شود.

2- كليد اهرم: اين كليد به وسيله يك اهرم به تيغه هاي متحرك كليد نيرو وارد مي شود و آنها را به كنتاكت هاي ثابت وصل مي كند.

3- كليد زبانه اي: اين كليد استوانه اي طراحي مي كند كه برجستگي و فرورفتگي داشته باشد و با حركت استوانه به دور محور خود بالا و پايين برود.

4- كليد مغناطيسي دكنتاكتوري: عمل قطع و وصل مدار را به صورت اتوماتيك انجام مي دهد و از يك انرژي واسطه اي مثل انرژي مغناطيسي يا الكتروموتوري جهت قطع و وصل مدار استفاده مي شود.

انواع خازن ها:

خازن چيست؟ وسيله اي الكتريكي است كه در مدارهاي الكتريكي اثر خازني ايجاد مي كند. اثر خازني خاصيتي است ه سبب مي شود مقداري انرژي الكتريكي در يك ميدان الكترواستاتيكي ذخيره شود و بعد از مدتي آزاد گردد.

انواع خازن:

1- خازن هاي ثابت: 1- خازن كاغذي 2- خازن ميكا 3- خازن سراميكي 4- خازن الكتروليتي

2- خازن هاي تغير: 1- خازن هوا 2- خازن تريمي

مقاومت چيست؟ مقاومت ها اجسامي هستند كه در مقابل عبور جريان مقاومت زيادي از خود نشان مي دهند.

انواع مقاومت از نظر نوع ساخت و جنس: 1- مقاومت تركيبي 2- مقاومت سيم پيچي 3- مقاومت لايي

انواع مقاومت از نظر نوع كارايي: 1- مقاومت هاي ثابت 2- مقاومت هاي متغيّر

انواع فيوزها:

فيوز: وسيله اي است براي جلوگيري از صدمه ديدن و معيوب شدن وسايل و نيز براي قطع كردن دستگاه هاي معيوب

انواع فيوز: از نظر ذوب شدن سيم حرارتي داخل آن به 1- تندكار 2- كندكار

فيوزها از نظر خودكار بودن به انواع 1- فشنگي 2- اتوماتيك 3- مينياتوري 4- بُكسي 5- كاردي (تيغه اي) 6- شيشه اي (كارتريج) 7- فيوزهاي فشارقوي

مكان ها با قيمت هاي محيط كار

مكاني با ابعاد 3 * 8 با تمام امكانات آب و برق و تلفن و گاز ماهيانه 120 تومان در فردوسي شمالي

مكاني با ابعاد 2 * 6 با امكانات آب و برق ماهيانه 70 تومان در فردوسي جنوبي

مكاني با ابعاد 3 * 5 در بلوار دانشگاه تمام امكانات آب و برق و تلفن و گاز ماهيانه 90 هزار تومان

مكاني با ابعاد 4 * 5 در بلوار رسالت با امكانات آب و برق ماهيانه 60 هزار تومان

درآمد

بيشتر درآمد در بخش راه اندازي دستگاه هاي بزرگ كه در شركت ها است شامل مي شود با درست كردن تابلو برق از كوچك تا بزرگ از 100 هزار تومان تا 3 ميليون تومان وجود دارد و تابلو برقي كه درست مي كنيم از يك بدنه تابلو به هر اندازه اي مورد نياز استفاده مي شود. بيشتر با استفاده از شاستي ها كه براي فرمان است استفاده مي كنيم فيوز استفاده مي كنيم به اندازه اي كه جريان مي كشد از بي متال استفاده مي كنيم. حفاظت دستگاه در مقابل اضافه بار و از كنتاكتور كه بخش اصلي تابلو است و از كابلها طبق بزرگي و كوچكي تابلو استفاده مي شود.

و ميانگين درامد كلي ماهيانه از 300 هزار تومان تا 600 هزار تومان مي باشد كه بخشي از آن حدود 100 تومان وسايلي كه براي كار استفاده مي كنيم خرج مي شود. حدود 30 هزار تومان خرج بيمه مي كنيم حدود 60 تا 70 هزار تومان خرج اجاره مغازه مي شود.

پروانه كسب

وسايل مورد نياز براي ايجاد كارگاه:

1- ميز كار با قيمت حدود 70 هزار تومان تهيه مي شود. 2- گيره موازي حدود 60 هزار تومان 3- انواع خازن ها حدود 30 هزار تومان 4- انواع مقاومت ها حدود 30 هزار تومان 5- انواع كابلها و سيم هاي رشته اي و مفتولي حدود 70 هزار تومان 6- وسايل اندازه گيري حدود 15 هزار تومان 7- وسايلي از قبيل چكش، سيم چين، دم باريك، انبردست، فازمتر و غيره 8- انواع كليدها حدود 50 هزار تومان 9- انواع فيوزها حدود 40 هزار تومان 10- مقداري از وسايل حفاظتي مانند بي متال حدود 30 هزار تومان

خطرات

همانطور كه مي دانيم خطر برق گرفتگي موجب مرگ افراد مي شود و اگر افراد از وسايل ايمني همچون كلاه و دستكش و پوتين و لباس يك دست استفاده كنند و مقررات ايمني را رعايت كنند هرگز دچار برق گرفتگي نمي شوند و برق گرفتگي بستگي به مقاومت بدن دارد و مقاومت بدن براي يك فرد معمولي 1300 است و خطرناك ترين برق گرفتگي وارد شدن برق از دست چپ و خروج آن از پاي راست به خاطر اينكه قلب در آن مسير است و بعد از آن عبور از دست راست به دست چپ و بعد از دست راست به پاي چپ.

به طور كلي جريان 50 ميلي آمپر به بالا كشنده است جريان هاي كمتر از اين هم در صورتي كه از مسير قلب عبور كند خطرناك است.

حد ولتاژ خطرناك براي اينكه جريان از 50 ميل آمپر بيشتر باشد 65 ولت است اين ولتاژ براي حداقل مقاومت بدن محاسبه شده است.

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

انواع خطوط مخابراتی


انواع خطوط مخابراتی

PSTN: منظور از آن شبکه مخابراتي عمومي مي باشد. (Public Switched Telephone Network)
خطوط آنالوگ معمولي: منظور از اين خطوط همان خطوط تلفني معمولي ميباشد. نرخ انتقال Data توسط اين خطوط حداکثر 33.6 Kb/s مي باشد. استفاده از اينخطوط براي اتصال به اينترنت در کشورمان بسيار رايج مي باشد.

T1: نام خطوطمخابراتي مخصوصي است که در آمريکا و کانادا ارائه مي شود. بر روي هر خط T1 تعداد 24خط تلفن معمولي شبيه سازي مي شود. هر خط T1 مي تواند حامل 1.5 MB/s پهناي باندباشد.

E1: نام خطوط مخابراتي مخصوصي است که در اروپا و همچنين ايران ارائهمي شود. بر روي هر خط E1 تعداد 30 خط تلفن معمولي شبيه سازي مي شود. هر خط E1 ميتواند حامل 2 MB/s پهناي باند باشد. خطوط E1 نمي توانند همزمان هم Dialin باشند وهم Dialout.
در حال حاضر برخي از شرکتها و سازمانهاي خصوصي در ايران از E1 برايارتباط تلفني خود استفاده مي کنند که مشخصه اين سيستم 8 رقمي بودن شماره هاي اينسازمانهاست. متأسفانه در دزفول هنوز خطوط E1 ارائه نمی شوند.

ISDN: اساسطراحي تکنولوژي ISDN به اواسط دهه 80 ميلادي باز ميگردد که بر اساس يک شبکه کاملاديجيتال پي ريزي شده است .در حقيقت تلاشي براي جايگزيني سيستم تلفني آنالوگ باديجيتال بود که علاوه بر داده هاي صوتي ، داده هاي ديجيتال را به خوبي پشتيبانيکند. به اين معني که انتقال صوت در اين نوع شبکه ها به صورت ديجيتال مي باشد . دراين سيستم صوت ابتدا به داده ها ي ديجيتال تبديل شده و سپس انتقال مي يابد .
ISDN به دو شاخه اصلي تقسيم مي شود . N-ISDN و B-ISDN . B-Isdn بر تکنولوژي ATM استوار است که شبکه اي با پهناي باند بالا براي انتقال داده مي باشد که اکثر BACKBONE هاي جهان از اين نوع شبکه براي انتقال داده استفاده مي کنند ( از جملهشبکه ديتا ايران ) .
نوع ديگر B-ISDN يا ISDN با پهناي باند پايين است که براياستفاده هاي شخصي طراحي شده است . در
N-ISDN دو استاندارد مهم وجود دارد. BRI و PRI . نوع PRI براي ارتباط مراکز تلفن خصوصي (PBX ) ها با مراکز تلفن محلي طراحيشده است . E1 يکي از زير مجموعه هاي PRI است که امروزه استفاده زيادي دارد . E1 شامل سي کانال حامل (B-Channel ) و يک کانال براي سيگنالينگ ( D-Channel) ميباشد کههر کدام 64Kbps پهناي باند دارند .
بعد از سال 94 ميلادي و با توجه به گسترشايتنرنت ، از PRI ISDN ها براي ارتباط ISP ها با شبکه PSTN استفاده شد که باعث بالارفتن تقاضا براي اين سرويس شد. همچنانکه در ايران نيز ISP هايي که خدمات خود را باخطوط E1 ارايه مي کنند روز به روز در حال گسترش است .
نوع ديگر ISDN، BRIاست( نوعي که در کيش از آن استفاده شده ) که براي کاربران نهايي طراحي شده است. ايناستاندارد دو کانال حامل 64Kbps و يک کانال براي سيگنالينگ با پهناي باند 16kbps رادر اختيار مشترک قرار مي دهد .اين پهناي باند در اواسط دهه 80 میلادی که اينترنتکاربران مخصوصي داشت و سرويسهاي امروزي همچون HTTP ، MultiMedia ، Voip و .... بهوجود نيامده بود ، مورد نياز نبود همچنين براي مشترکين عادي تلفن نيز وجود يکارتباط کاملا ديجيتال چندان تفاوتي با سيستمهاي آنالوگ فعلي نداشت و به همين جهتصرف هزينه هاي اضافي براي اين سرويس از سوي کاربران بي دليل بود و به همين جهت اينتکنولوژي استقبال چنداني نشد . تنها در اوايل دهه 90 بود که براي مدت کوتاهيمشترکين ISDN افزايش يافتند . پس از سال 95 نيز با وجود تکنولوژيهايي با سرعتهايبسيار بالاتر مانند ADSL که سرعتي حدود8Mb/s براي دريافت و 640Kb/s را براي دريافتبا هزينه کمتر از ISDN در اختيار مشترکين قرار ميدهد ، انتخاب ISDN از سوي کاربرانعاقلانه نبود.
در حقيقت مي توان گفت کهISDN BRI تکنولوژي بود که در زماني بهوجود آمد که نيازي به آن نبود و زماني که به آن نياز احساس مي شد ، با تکنولوژيهايجديد تري که سرعت بالاتر و قيمت بيشتر داشتند جايگزين شده بود .
Leased Line يا Digital Subscriber Line يا DSL : خطي است که بصورت نقطه به نقطه دو محل را بهيکديگر متصل مي کند که از آن براي تبادل Data استفاده مي شود. اين خط داراي سرعتبالايي براي انتقال Data است. نکته قابل توجه اين که در دو سر خط Leased بايدمودمهاي مخصوصي قرار داد.

خط Asynchronous Digital Subscriber Line يا ADSL : همانند خطوط DSL بوده با اين تفاوت که سرعت انتقال اطلاعات آن بيشتر است.

Wireless: يک روش بي سيم براي تبادل اطلاعات است. در اين روش از آنتنهايفرستنده و گيرنده در مبدأ و مقصد استفاده مي شود. اين آنتنها بايد رو در روي همباشند. برد مفيد اين آنتنها بين 2 تا 5 کيلومتر بوده و در صورت استفاده از تقويتکننده تا 20 کيلومتر هم قابل افزايش است. از نظر سرعت انتقال Data اين روش مطلوببوده اما بدليل ارتباط مستقيم با اوضاع جوي و آب و هوايي از ضريب اطمينان بالاييبرخوردار نيست.

Leased Modem : به مودم هايي گفته مي شود که در دو طرف خط Leased قرار مي گيرند. از جمله اين مودم ها مي توان به Patton , Paradyne , WAF , PairGain , Watson اشاره کرد.

از ميان انواع مودم هاي Leased مدل Patton درکشورمان رايج تر بوده و داراي مدلهاي زير است:
1092A (Upto 128Kb/s) , 1088C ( Upto 2Mb/s) و 1088i (Upto 2Mb/s)
مدل 1088i مودم/ روتر بوده و براي کار Bridge بيشتر استفاده مي شود.

ChannelBank: دستگاهي است که از آن براي تبديل خطوط E1 به خطوط تلفن معمولي و بالعکس استفاده مي شود.

انواع Modem
مودمهاداراي انواع مختلفي هستند که مهمترين آنها عبارتند از:
1- Analog Modems: ازاين مودمها براي برقراري ارتباط بين دو کامپيوتر (User و ISP) از طريق يک خط تلفنمعمولي استفاده مي شود. انواع گوناگوني از اين نوع مودم در بازار يافت مي شود کهبرخي از آنها عبارتند از: Acorp , Rockwell , Dlink و ... .
2- Leased Modems: استفاده از اين مودمها در دوسر خط Leased الزامي است. مدلهاي معروف اين نوع مودمهاعبارتند از: Patton , Paradyne , WAF , PairGain , Watson

Satellite: بهمعناي ماهواره مي باشد. امروزه بسياري از ماهواره ها خدمات اينترنت ارائه مي کنند. برخي از آنها عبارتند از: Taicom , Sesat , Telestar 12 , EuroAsia Sat
IntelSat 902 , France Telecom , ArabSat

Bandwidth: به اندازه حجمارسال و دريافت اطلاعات در واحد زمان Bandwidth گفته مي شود. واحد اصلي آن بيت برثانيه مي باشد. هنگامي يک ISP مي خواهد پهناي باند خود را چه از طريق ديش و چه ازطريق ساير روشها تهيه کند بايد ميزان پهناي باند درخواستي خود را در قراردادش ذکرکند. معمولا" پهناي باند براي ISPهاي خيلي کوچک64KB/s است و براي ISPهاي بزرگتر اينمقدار افزايش مي يابد و براي ISPهاي خيلي بزرگ تا 2MB/s و حتي بيشتر هم مي رسد.
پهناي باند بر دو نوع است:
1- Shared Bandwidth: اين نوع پهناي باند ارزانتر بوده و در آن تضميني براي تأمين پهناي باند طبق قرارداد براي مشترک وجود ندارد. چراکه اين پهناي باند بين تعداد زيادي ISP مشترک بوده و همگي از آن استفاده ميکنند. بنابراين طبيعي است که ممکن است در ساعات پر ترافيک ISP نتواند از پهناي بانددرخواستي خود بهره ببرد.
2- Dedicated Bandwidth: اين نوع پهناي باند گران تربوده اما در آن استفاده از سقف پهناي باند در تمام ساعات شبانه روز تضمين شده است. زيرا پهناي باند بصورت اختصاصي به مشترک اختصاص يافته است.
Bandwidth Quality: به معناي کيفيت پهناي باند مي باشد.کيفيت پهناي باند به دو عامل زير بستگي دارد:

1- Ping Time: به مدت زماني گفته مي شود که يک Packet از ISP به مقصد يک Host قوي (مثلا" www.yahoo.com) در اينترنت ارسال شده و پس از دريافت پاسخ مناسب دوباره به ISP باز مي گردد. هرچهاين زمان کمتر باشد پهناي باند از کيفيت بهتري برخوردار است.
2- Packet Loss: هنگامي که يکPacket به اينترنت ارسال مي شود ممکن است که بدلايل مختلف مفقود شده ويا از دست برود. Packet Loss عبارت است از نسبت Packetهاي از دست رفته و مفقود شدهبه کل Packetها. هر چه اين نسبت کمتر باشد پهناي باند کمتر میشود.

انتشار : ۲۹ شهریور ۱۳۹۴

كسب درآمد اينترنتي روزانه حداقل100هزار تومان تضميني

كسب درآمد اينترنتي روزانه حداقل100هزار تومان تضميني

⚡ این پکیج دربهمن سال 1402 آپدیت شد⚡ ✨ با پول یک چیپس و پفک صاحب کسب و کار پردرآمد شوید✨ فقط تا مدت محدود سلام دوست خوبم اگه از زندگي و كارت رضايت نداري.. اگه از وضعيت روحي و بي پولي خسته شدي.. اگه احساس ميكني هميشه تو تمامي كارها بازنده اي و اعتماد به نفس پاييني ... ...

پکیج حرفه ای کسب درآمد میلیونی ( تضمینی و تست شده)

پکیج حرفه ای کسب درآمد میلیونی ( تضمینی و تست شده)

بسم الله الرحمن الرحیم ✓آپـدیـت جـدیـد فروردین مـاه ۱۴۰۳✓  **کسب درآمد از اینترنت روزانه تا ۲/۰۰۰/۰۰۰ میلیون تومان تضمینی و تست شده** ☆☆آموزش صفر تا صد کسب درآمد اینترنتی بالای ۵۰/۰۰۰/۰۰۰ میلیون تومان ماهانه، پشتیبانی ۲۴ ساعته ۷ روز هفته، ۱۰۰%حلال شرعی، کاملاً واقعی و ... ...

راهنمای پین اوت صفحه آمپر و قطعات الکترونیکی و انزکتوری خودرو

راهنمای پین اوت صفحه آمپر و قطعات الکترونیکی و انزکتوری خودرو

یکی از مراحل عیب یابی و رفع عیب سیستم های الکتریکی و الکترونیکی خودرو، شناخت محل دقیق پایه ها و تست سیم و یا قطعه مربوطه می باشد بدین منظور تعمیرکاران از کتابچه ها و نقشه های متعددی استفاده می کنند در اختیار داشتن چنین نقشه هایی نیازمند صرف هزینه و مطالعه کتابهای تعمیراتی ... ...

نمونه سوالات کارشناس امور زمین با پاسخنامه

نمونه سوالات کارشناس امور زمین با پاسخنامه

دانلود نمونه سوالات کارشناس امور زمین با پاسخنامه قانون جلوگیری از خرد شدن اراضی کشاورزی و باغی به همراه جزوه + خلاصه نکات قانون حفظ کاربری اراضی زراعی و باغی به همراه جزوه + خلاصه نکات قانون ضوابط واگذاری اراضی ملی و دولتی به همراه جزوه + خلاصه نکات به همراه نکات مهم و ... ...

دانلود طرح لایه باز اعلامیه ترحیم (11) (دانش یاران)

دانلود طرح لایه باز اعلامیه ترحیم (11) (دانش یاران)

دانلود طرح لایه باز اعلامیه ترحیم (11)   دانلود طرح لایه باز اعلامیه ترحیم لطفا جهت دانلود فایل عملیات خرید را انجام دهید توجه داشته باشید بعد از اتمام خرید فایل در دو نسخه قابل دانلود می باشد 1- دانلود فایل از لینک 2 - دانلود فایل ازایمیل وارد شده توسط شما در صورت به ... ...

دانلود کتاب صوتی اندازگیری سنجش و ارزشیابی آموزشی دکتر سیف

دانلود کتاب صوتی اندازگیری سنجش و ارزشیابی آموزشی دکتر سیف

دانلود کتاب صوتی اندازگیری سنجش و ارزشیابی آموزشی دکتر سیف با فرمتmp3  کتاب اندازه گیری سنجش و ارزشیابی آموزشی از دکتر علی اکبر سیف یکی از کتاب هایی است که شما را با مفاهیم و اصطلاحات مهم حوزه های سنجش اندازه گیری و ارزشیابی آموزشی آشنا می کند .دانشجویان و اساتید و ... ...

آموزش کامل گنج یابی در ایران (پکیچ دفینه و زیرخاکی مشک آبادی)

آموزش کامل گنج یابی در ایران (پکیچ دفینه و زیرخاکی مشک آبادی)

تمام اطلاعات و منابع مهم گنج یابی و دفینه یابی به زبان فارسی در این مجموعه موجود است. دانلود بزرگترین مجموعه آموزش کامل گنج یابی و نشانه های دفینه (پکیج دفینه و زیرخاکی مشک آبادی) مجموعه بزرگ و کم نظیر  آموزش کامل گنج یابی در ایران، اولین کامل ترین پکیچ گنج یابی و نشانه ... ...

دانلود "کتاب صدای خود را آزاد کنید"pdf+فایلهای تمرینی

دانلود "کتاب صدای خود را آزاد کنید"pdf+فایلهای تمرینی

دانلود کتاب"صدای خود را آزاد کنید" نوشته : راجر لاو pdf+فایلهای صوتی تمرینی همراه کتاب با یادگیری تکنیکهای ساده راجر لاو هر کسی می تواند صاحب صدایی قوی برای صحبت کردن و صوتی زیبا برای خواندن شود. او با نظریه انقلابی و ارائه مفهوم صدای میانی،شما را به دنیای جدیدی از ... ...

دانلود  نمونه سوالات تستی مهارتهای هفتگانه icdl

دانلود نمونه سوالات تستی مهارتهای هفتگانه icdl

دانلود pdf رایگان نمونه سوالات icdl با جواب، برای داوطلبانی که به دنبال آمادگی برای آزمون icdl هستند، بسیار مفید است. این فایلها حاوی بیش از 1500 سوال در موضوعات مختلفی از جمله کار با ویندوز، صفحه‌آرایی، اکسل، اکسس و… است که به صورت کاملاً رایگان در اختیار شما قرار می‌گیرد. ... ...

پکیج صداسازی متود CVT

پکیج صداسازی متود CVT

پکیج زبان اصلی متود صداسازی CVT: شامل کتاب 274صفحه ای به زبان انگلیسی + کتاب خانه صوتی (شامل 421 فایل صوتی برای مردان و 416 فایل صوتی برای زنان) + کتاب فارسی ترجمه شده (فقط دو فصل اول که پایه ای ترین مفاهیم این متود را تشکیل می دهند ترجمه شده است .)Complete Vocal ... ...

دریافت فایل : پکیج صداسازی متود CVT
نرم افزار اندروید دیکشنری آلمانی به آلمانی لانگنشایت برای خارجی زبان ها ( Langenscheidt Großwörterbuch Deutsch als Fremdsprache )

نرم افزار اندروید دیکشنری آلمانی به آلمانی لانگنشایت برای خارجی زبان ها ( Langenscheidt Großwörterbuch Deutsch als Fremdsprache )

Langenscheidt Großwörterbuch Deutsch als Fremdsprache   اگر با زبان آلمانی سرو کار دارید و تحقیق کرده باشید، حتما اسم موسسه Langenscheidt را شنیده اید. این دیکشنری که تقریبا تمام دبیران زبان آلمانی به بی نظیر بودن این دیکشنری هم عقیده هستند، دارای یکی از گسترده ترین دایره ... ...

دانلود کتاب صوتی کلیدر (مجموعه کامل)

دانلود کتاب صوتی کلیدر (مجموعه کامل)

عنوان کتاب: کلیدر (مجموعه کامل جلد 1 تا 10) نویسنده: محمود دولت آبادی گوینده: فیروزه غفوری پور فرمت فایل ها: mp3 تعداد فایل ها: 10 جلد کامل حجم کل فایل ها: 1560 مگابایت زبان: فارسی توضیحات: کتاب «کلیدر» نوشته محمود دولت آبادی است. کلیدرمشهورترین و بلندترین رمان ... ...

کتاب صوتی پاک زیستن - انجمن معتادان گمنام

کتاب صوتی پاک زیستن - انجمن معتادان گمنام

کتاب صوتی پاک زیستن انجمن معتادان گمنام NA   درباره کتاب: هر روزی که ما پاک زیسته و اصول روحانی بهبودی را تمرین می کنیم, حقایق بیشتری آشکار می گردند. اولین نسخۀ کتاب پاک زیستن در سال 1983 نوشته شد اما آغاز این پروژه حتی به پیش از این تاریخ نیز مربوط می گردد. این ... ...

پکیج آموزش فعالسازی انرژی درون و پرورش نیروهای درون

پکیج آموزش فعالسازی انرژی درون و پرورش نیروهای درون

پکیج آموزش فعالسازی انرژی درون که به شما فعال کردن چاکرا ، کندالینی ، انرژی درمانی ، قدرت پرانا و خیلی آموزش های فوق العاده دیگر که در ادامه معرفی خواهند شد آموزش داده خواهد شد. شما با دو کتاب "انرژی درون" با 500 صفحه و "پرورش نیروهای درون" با 150 صفحه می باشند آشنا خواهید ... ...

پاسخنامه سوالات معاد شناسی و مرگ آگاهی - در زندگی

پاسخنامه سوالات معاد شناسی و مرگ آگاهی - در زندگی

بسمه تعالی پاسخنامه سوالات معاد شناسی و مرگ آگاهی در زندگی سایت نهاد 7 جلسه باهم، سوالات ترم جدید   معرفی درس: در این درس حجت الاسلام مسعود عالی در 7 جلسه به آثار یاد مرگ در زندگی روزمره می پردازد موضوع این درس زندگی پس از مرگ است. استاد با گفتاری ساده و روان در این ... ...

دانلود کتاب صوتی ترک آسان سیگار

دانلود کتاب صوتی ترک آسان سیگار

عنوان کتاب: ترک آسان سیگار نویسنده: آلن کار مترجم: کاوس نویدان گوینده: علی همت مومیوند فرمت فایل ها: mp3 تعداد فایل ها: 17 حجم کل فایل ها: 100 مگابایت مدت زمان پخش: 9ساعت و 3 دقیقه زبان: فارسی توضیحات: کتاب صوتی ترک آسان سیگار نوشته‌ی آلن کار، پرفروش‌ترین ... ...

فایل دروس تئوری و عملی کلاس مربیگری درجه C فوتبال آسیا

فایل دروس تئوری و عملی کلاس مربیگری درجه C فوتبال آسیا

دوره مربیگری c آسیا نخستین مدرک معتبری است که در AFC دارای اعتبار ویژه ای است و از نگاه این فدراسیون فردی به عنوان مربی شناخته میشود که مدرک این دوره مربیگری را اخذ کرده باشد .این دوره ،‌ توسط مدرسین تایید شده از این نهاد و طی آموزش دو هفته ای برگزار میشود و شرکت کنندگان در ... ...

جامع ترین پکیج مخ زنی و جذب دختر

جامع ترین پکیج مخ زنی و جذب دختر

راه های مخ زنی دخترها   این دفعه با یک سری مطالب نو اومدم خدمتتون و قبل از هر چیز باید بگم که این مطلب هیچ ربطی به خانمها نداره لطفا حتی سعی نکنن یه کمش هم بخونن چون در پایان من جلوی دستتون نیستم که دمپایی به طرفم پرتاب کنید(کار دیگه از دستتون بر نمی یاد) برای همین ... ...

آموزش تصویری روش پژوهش گراندد تئوری(سریع-ساده و کاربردی)

آموزش تصویری روش پژوهش گراندد تئوری(سریع-ساده و کاربردی)

گراندد تئوری (نظریه زمینه ای) روشی است که برای اولین بار در سال 1967 توسط دو محقق به نام گلیزر و اشتراوس مطرح شده است. این روش منجر به ایجاد شکل معروفی از تحقیق و بررسی در حوزه های آموزش و پژوهش سلامت شده است. در این روش تاکید بر روی نسلی از نظریه مبتنی بر داده است . به ... ...

آموزش تله کینزی (کنترل اجسام با نیروی ذهن)

آموزش تله کینزی (کنترل اجسام با نیروی ذهن)

تله کینزی یکی از رایج ترین و جالب ترین کینزی ها می باشد که شما به وسیله آن می توانید اجسام را با نیروی ذهن خود ، به حرکت در بیاورید. شاید تا الان مقالات و کتاب های زیادی در مورد تله کینزی خوانده باشید و با خود فکر کنید که این کتاب هم یکی از همان کتاب ها است ولی باید بدانید ... ...

آموزش تصویری روش پژوهش پدیدارشناسی(ساده و کاربردی)

آموزش تصویری روش پژوهش پدیدارشناسی(ساده و کاربردی)

روش تحقیق پدیدارشناسی Phenomenology  هدف پژوهشگر از اجرای طرح تحقیق پدیدارشناسی آن است که معنی یک پدیده یا مفهوم مورد مطالعه را از نظر یک گروه افراد بررسی کند این روش جز روش های کیفی پژوهش بوده که به بررسی تجارب زیسته افراد در مورد یک پدیده خاص می پردازد لذا در این دوره ... ...

دانلود pdfکتاب اسرار نشانه ها ( کاملترین کتاب الکترونیکی مرجع رمز گشایی علائم و نشانه ها ۱۶۲ صفحه رنگی pdf به زبان فارسی)

دانلود pdfکتاب اسرار نشانه ها ( کاملترین کتاب الکترونیکی مرجع رمز گشایی علائم و نشانه ها ۱۶۲ صفحه رنگی pdf به زبان فارسی)

کتاب  اسرار نشانه ها فهرست مطالب از نظر حقوقی دفینه چیست ؟ قبل از هر چیزی نشانه های دفینه را بشناسیم نشانه های دفینه چگونه رمز گشایی میشوند معانی آثار و علائم دفینه : درخت – بت خانواده – شیر – کوزه های خالی -اسب و اسب سوار – جای پا شکل چارق یا کفش – نماد دنده و ... ...

نمونه سوالات انباردار رشته حسابداری فنی حرفه ای | کاردانش  با جواب

نمونه سوالات انباردار رشته حسابداری فنی حرفه ای | کاردانش با جواب

این مجموعه مناسب برای هنرجویان هنرستان های فنی و کاردانش و همچنین هنرجویان سازمان  فنی و حرفه ای و سایر آموزشگاه ها جهت آمادگی آزمون می باشد  مجموعه شامل 4 فایل PDF با بیش از 120 سوال به همراه جواب می باشد قسمتی از محتوای فایل جهت بررسی شما پیش از خرید در زیر نمایش داده ... ...

محاسبه وزن الکترود نسبت به سایز و ضخامت لوله

محاسبه وزن الکترود نسبت به سایز و ضخامت لوله

به نام خدا سلام این یک فایل اکسل میباشد که محاسبه وزن الکترود و وزن فیلر نسبت به سایز و ضخامت لوله را محاسبه میکند ، و بسیار دقیق میباشد و  چندین بار امتحان شده ، روش کار بسیار ساده هستش سایز لوله رو انتخاب کرده و بعد ضخامت لوله و یا همون اسکیجول و جنس لوله که کربن هست ... ...

کتاب معلم Nuevo prisma libro de profesor (A2)

کتاب معلم Nuevo prisma libro de profesor (A2)

دانلود کتاب معلم نوو پریسما آ2   فایل به صورت pdf با کیفیت خوب و برای راحتی در تدریس یا آموزش کتاب نوو پریسما A2  می باشد. کتاب Nuevo Prisma A2 با ساختار جدید بر اساس متد قبلی این مجموعه جهت فراگیری زبان اسپانیایی ویژه بزرگسالان توسط انتشارات Editorial Edinumen به چاپ ... ...

دتایل اجرایی ژاکت فلزی - ژاکت فولادی (مقاوم سازی ستون بتنی) اتوکد dwg

دتایل اجرایی ژاکت فلزی - ژاکت فولادی (مقاوم سازی ستون بتنی) اتوکد dwg

در اینجا جزئیات اجرایی کمیاب از نحوه اجرا و نقشه های مقاوم سازی ستون بتنی با ژاکت فولادی را می توانید دانلود کنید... نقشه های دانلودی در فرمت فایل اتوکد dwg و قابل ویرایش هستند... شامل : دانلود دتایل اجرایی مقاوم سازی ستون بتنی با ژاکت فلزی نحوه اتصال بولت ها به ستون ... ...

دانلود جزوه بیوشیمی بالینی (منابع علوم پایه)

دانلود جزوه بیوشیمی بالینی (منابع علوم پایه)

عنوان جزوه: بیوشیمی بالینی  (منابع علوم پایه) تعداد صفحات:109 فرمت جزوه:PDF توضیحات بیشتر در مورد جزوه : دانلود جزوه بیوشیمی بالینی که مربوط به دروس علوم پایه پزشکی می باشد. این جزوه در 109 صفحه آماده شده است و کیفیت بسیار بالایی دارد. لازم به ذکر است این جزوه اسکن ... ...

دانلود جزوه کامل سیگنال ها و سیستم ها استاد بابایی زاده دانشگاه شریف

دانلود جزوه کامل سیگنال ها و سیستم ها استاد بابایی زاده دانشگاه شریف

جزوه سیگنالها و سیستمها آماده برای دانلود مشخصات دانشگاه: صنعتی شریف استاد: دکتر بابایی زاده تعداد صفحات: 222 فرمت: پی دی اف PDF کیفیت: عالی حجم: 123 مگابایت نوع جزوه (تایپی یا دست نویس): دست نویس خوانا ... ...

آموزش پیروکینزی(کنترل آتش)

آموزش پیروکینزی(کنترل آتش)

کامل ترین کتاب آموزش پیرو کینزی که تا به الان وجود داشته است را اکنون می توانید از سایت کتابروید (کتابخانه قدرت های نهفته)دانلود کنید. مطمئن باشید با خواندن این کتاب شما پیرو کینزی را به صورت پیشرفته یاد خواهید گرفت و دیگر نیازی به جستجو در سایت ها یا خواندن مقالات نخواهید ... ...

دانلود نقشه اجرایی پل عابر پیاده ( مورد تایید سازمان راهداری) - اجرا شده در اکثر نقاط کشور

دانلود نقشه اجرایی پل عابر پیاده ( مورد تایید سازمان راهداری) - اجرا شده در اکثر نقاط کشور

*** دانلود نقشه های اجرایی سازه پل هوایی عابر پیاده به همراه جزئیات پل هوایی عابر پیاده در قالب یک فایل اتوکد قابل ارائه به سازمان مسکن و شهرسازی، سازمان راه داری و نظام مهندسی ***   در این مجموعه برای شما دتایل کم نظیر و ارزشمندی از نقشه های اجرایی سازه مربوط به پل ... ...

این سایت به منظور گذاشتن برترین مطالب و آموزشها راه اندازی شده است. در صورتی که از محتوا ومطالب ما راضی نیستید میتوانید از قسمت تماس با ما پیشنهاد و یا انتقاد خود را مطرح کنید. همچنین با شرکت در نظرسنجی سایت نیز میتوانید نظردهید.

فید خبر خوان    نقشه سایت    تماس با ما